Tumgik
#زانو
fitdmd · 2 years
Photo
Tumblr media
❌ کپشن حاوی نکات بسیار مهم ❌ . 🟧 ساییدگی زانو بیماری است که به تدریج پیشرفت می‌کند و درد ناشی از آن نیز به تدریج شدت می‌یابد. هیچ دلیل مشخص و معینی برای آرتروز زانو وجود ندارد اما برخی عوامل خاص موجب می‌شوند که احتمال ابتلای فرد به این بیماری افزایش یابد، از جمله : بالا رفتن سن، داشتن سابقه‌ی خانوادگی در ابتلا به آرتروز و چاقی مفرط . . 🔶 علت ابتلا به آرتروز زانو 🔶 . . 🔸 داشتن سابقه‌ی آسیب دیدگی زانو . 🔸 کشیدگی یا پارگی تاندونها به دفعات مکرر . 🔸 آسیب‌هایی مانند شکستگی استخوان‌ها، پارگی رباط‌ها و پارگی مینیسک که می‌توانند راستای صحیح قرارگیری استخوان‌های پارا تغییر داده و موجب سایش بیشتر در مفصل شوند . 🔸 عوامل ژنتیکی که موجب می‌شوند برخی افراد بیشتر از دیگران در معرض ابتلا به آرتروز زانو باشند . 🔸 چاقی مفرط و اضافه وزن که موجب افزایش خطر ابتلا به آرتروز زانو می‌شود . 🔸 مشکلات مربوط به استخوان ساکوندرئال (استخوانی که در زیر غضروف زانو قرار دارد) . . 🟧 انجام این تمرینات ساده به صورت منظم و روزانه، موجب کاهش خشکی و بی حرکتی زانو و افزایش دامنه‌ی حرکتی آن و همچنین تقویت عضلات چهار سر ران می‌شود و بدین ترتیب درد و ناراحتی ناشی از آرتروز را کاهش می‌دهد . @fit_diamond.ir #آرتروز #آرتروز_زانو #حرکات_اصلاحی #لاغری #تناسب_اندام #فیتنس #فیت_دایمند #بدنسازی #سلامت #زانو #زانو_درد #fitness #fit (at Saadatabad,Tehran ,Iran) https://www.instagram.com/p/Chpe3zIob8r/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
chro2019 · 2 years
Photo
Tumblr media
‏‎#پد #درد #پد_درد #زانودرد #زانو #خدمات #سرویس_دهی #فروشگاه_انلاین #خرید_آنلاین #گارانتی #اجناس_اصلی #واردات #صادرات #تجارت #کمپانی_چرو #تامین_قطعات #پشتیبانی_کالا #شرکت_بازرگانی_تجاری_چرو #بازرگانی_چرو #چرو #chro #companychro‎‏ (در ‏‎شرکت بازرگانی تجاری چرو‎‏) https://www.instagram.com/p/Cf3-T6dungb/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
ambulancepraivat · 11 days
Text
دکتر برزو قزوینیان | جراح ارتوپدی زانو و مفاصل
0 notes
payarclinic · 2 years
Text
ساخت پروتز پا بالای زانو با قیمت مقرون به صرفه و کیفیت بالا
به طور میانگین در تمامی نقاط جهان میلیون ها نفر در قسمت اندام های تحتانی خود دچار نقص عضو شده اند. معلولیت هایی که نواحی پایین تنه بدن را تحت تاثیر قرار داده اند عبارتند از: ترانسفمورال، مفصل زانو و ترانسیبیال. قطع عضو ناشی از بیماری های قلبی و عروقی بخش عمده ی این افراد را شامل می شود. به طور معمول می توان با استفاده از پروتز پا این نقص عضو ها را درمان کرد.
با توجه به اینکه نقص عضوتان قسمت بالای زانو یا زیر زانو را در برگرفته است نوع پروتزی که بایستی از آن استفاده کنید هم فرق می کند. شما ضمن مراجعه و دریافت کمک از پزشک متخصص می توانید پروتز پا بالای زانو مختص خود را سفارش دهید. این کار باعث می شود که بتوانید کم کم تحرک خود را بازیابی کرده و به انجام فعالیت های مورد نیاز خود بپردازید.
پس از آنکه پروتز پا بالای زانو را تهیه کردید بایستی از اقدامات و دستورالعمل های ویژه ای پیروی نمائید. با کمک پروتز بالای زانو می توانید استقلال حرکتی خود را به دست آورید.
Tumblr media
برای کسب اطلاعات بیشتر از پروتز پا بالای زانو می توانید به لینک زیر مراجعه کنید:
https://payarcenter.com/%d9%be%d8%b1%d9%88%d8%aa%d8%b2-%d9%be%d8%a7-%d8%a8%d8%a7%d9%84%d8%a7%db%8c-%d8%b2%d8%a7%d9%86%d9%88-%da%86%db%8c%d8%b3%d8%aa/
1 note · View note
fitdmd · 2 years
Photo
Tumblr media
🔰 کپشن واجب 🔰 . . ✅ پای ضربدری، ژنووالگوم همانند پای پرانتزی یک تغییر شکل یا دفورمیتی در مفصل زانو است.در یک فرد طبیعی در حالت ایستاده زمانیکه بین زانوها فاصله‌ای وجود نداشته باشد، قوزک‌های مچ پا نیز هیچ گونه فاصله‌ای ندارند . 🟧 عواملی که باعث پای ضربدری یا ژنووالگوم می‌گردند عبارتند از: . 🔻عدم هماهنگی در صفحه رشد(در کودکان) . 🔻 بیماری‌های که باعث کاهش ماده معدنی استخوان می‌شوند(مثلاً بیماری راشیتیسم) . 🔻 به دنبال ضربات وارده(به ویژه به صفحه رشد) . 🔻 آرتروز (استئوآرتریت) . 🔻 پارگی رباطهای زانو . 🔻 آرتریت روماتویید . 🔻شکستگی‌های انتهایی استخوان ران که بد جوش خورده‌اند . 🔻 شکستگی قسمت فوقانی استخوان درشت نی(به علت بد جوش خوردن) . . 🟡 تمرینات رو انجام بدید و اگر سوالی داشتید از ما بپرسید 🟡 . . @fit_diamond.ir . #زانودرد #زانو #زانوی_ضربدری #ناهنجاری #درد_مفاصل #کمردرد #حرکات_اصلاحی #ناهنجاری_اسکلتی #فیت_دایمند #fitness #fitdiamond #workout #exercisecorrection (at Iran Tehran) https://www.instagram.com/p/CgbwGKxMxCA/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
humansofnewyork · 8 months
Photo
Tumblr media
(10/54) “Mitra loved anything beautiful. She kept countless notebooks. And on every page she’d paste something beautiful: a flower, a feather, a line from a poem. One time we went to a large antique shop, and the owner challenged us to choose the most expensive items in the shop. Mitra looked around the store and chose two that nobody else had noticed. The owner was shocked. He announced that those were the only two that were not for sale. She had a genius for beauty. It was one of her greatest gifts. But her greatest gift by far, was her memory. Mitra could memorize an entire poem after hearing it a single time. Her favorite was Hafez: The Prince of Romance. She’d memorized two hundred of his ghazals. And whenever she found a verse that she loved, she’d bring it to me to read. We’d heard our voices many times before in arguments. But it was different when we read poetry. There was a softness, a delicacy. When you’re reading a poem, you must find the 𝘢𝘩𝘢𝘯𝘨. Melody. The instrument is your throat. And the words are the notes. Some you strike suddenly, with a bang. Others you unroll gently, like a bow being slowly pulled across the string of a violin. Every word has life. Every word has its own soul. The word roar has a soul. 𝘒𝘩𝘰𝘳𝘰𝘰𝘴𝘩! And so does the word kiss. 𝘉𝘰𝘰𝘴𝘦𝘩. We were married in the traditional way. It was a small ceremony at the home of Mitra’s father. On the morning of our wedding Mitra and I visited a famous photographer in Tehran. We took a series of photographs standing side-by-side. She was so conscious of her crippled hand, she found a way to hide it in every photo. But she’d never looked so beautiful. When the session was finished, I suggested one final photograph. I could tell the photographer was annoyed, but he agreed. And it’s the photograph that still hangs in our house today. Mitra is sitting on a chair. And I’m down on one knee, looking up at her, holding her hand.”
 میترا هر چیز زیبایی را دوست داشت. در دفترچه‌های پُرشُمارش و بر هر برگی از آنها چیزی زیبا می‌چسباند: گُلی، پَری، بیت شعری. روزی میترا و من به عتیقه‌فروشی بزرگی رفتیم - فروشنده ما را به چالش کشید که گران‌ترین‌هایش را شناسایی کنیم. میترا نگاهی به پیرامون انداخت و به دو قطعه اشاره کرد. صاحب فروشگاه شگفت‌زده گفت که هیچ‌کس تا کنون به آنها توجه نکرده بود. او گفت که این دو تنها چیزهایی هستند که فروشی نیستند. میترا نبوغ ویژه‌ای در زیباشناسی داشت. یکی از بهترین توانایی‌های او بود. ولی برجسته‌ترین توانایی او حافظه‌اش بود. میترا پس از یک بار شنیدن شعر، ‌بسیاری از آنرا به یاد می‌سپرد. عاشق شعر بود. تنها زمینه‌ای که بر آن توافق داشتیم. شاعر مورد علاقه‌‌اش حافظ بود: شاهزاده‌ی عاشقانه‌ها. میترا بیش از دویست غزل او را از بر داشت. برخی را که دلپسندش بود به من می‌داد تا بخوانم. باور داشت که من آهنگ درست شعر را پیدا می‌کنم. صدای همدیگر را در بگومگوهامان بسیار می‌شنیدیم. ولی هنگام شعر ‌خواندن چنان نبود. حالتی از دلپذیری و نرمش. در شعر، حنجره ساز شماست. و واژه‌ها نُت‌هایتان. برخی را ناگهان می‌نوازی - با آوایی بلند. برخی دیگر را به آرامی، مانند کشیدن آرشه بر زه. هر واژه‌ ویژگی خود را دارد. هر واژه‌ را جانی دیگر است. واژه‌ی خروشیدن جانی خروشان دارد! همانگونه که واژه‌ی بوسیدن و بوسه، دلآویزی و آرامشش را! پیوند ما ازدواجی سنتی بود. جشن کوچکی در خانه‌ی پدر میترا. بامداد روز ازدواجمان، به آتلیه‌ی عکاسی پرآوازه‌ای در تهران رفتیم. میترا را هیچگاه به آن زیبایی ندیده بودم. چندین عکس ایستاده در کنار هم گرفتیم. در هر عکسی حالتی را می‌یافت تا دست چپش را پنهان کند. هنگامی که کارمان تمام شد، پیشنهاد عکسی دیگر دادم. عکاس آزرده می‌نمود اما عکس را گرفت. و آن همین است که تا امروز بر دیوار آویزان است. میترا روی صندلی نشسته و من یک زانو بر زمین نهاده، محو تماشای او، دستش را در دست گرفته‌ام
623 notes · View notes
farsiastrology · 1 year
Text
Tumblr media
مری شلی..
مری با خورشید، مارس و اورانوس پیوند یافته با هم، یک خوشه معمولی ن��ود.. نمی‌توانست باشد.. از ماجرای آشنایی او با پرسی شاعر و فیلسوف (که ازدواج کرده بود) و عشق پرشور میانشان و فرارکردنشان به فرانسه، آلمان و هلند و انگلیس.‌ مری اکثر اوقات بیمار و مریض و ضعیف بود، این را استلیوم خانه ۱۲ او تایید می‌کند. چهره‌‌ای پریده رنگ و دستانی سرد اما چاکرای چشم سوم و تاج او بسیار فعال است. مسلما این ایده خلق نشات گرفته از همین الگوی انرژیکی است. در خانه ۱۲.. جایی که مخلوق توسط خالق رها می‌شود و رنج جدایی را تجربه می‌کند. از خالق‌اش می‌خواهد که دوست داشته شود و خالق‌اش به او توجهی نمی‌کند چرا که او همانی نیست که خالق میخواسته.
مرکوری و پلوتو مری شلی نیز در روایت این داستان شریکند. نیاز روانی مری در آن زمان برای ارتباط آهنگین با ندای روحی خود بوده.. در چنین حالتی قدرت روح در عقاید و ذهنیات فرد منعکس شده و در طی یک انفجار روانی به بیرون رانده میشود. این برای مری بصورت یک کابوس بوده است. او کابوس‌اش را اینچنین شرح می‌دهد:
" شاگرد رنگ‌پریده هنرهای نامقدس را دیدم که در برابر آنچه سر هم کرده، زانو زده است. هیبت مخوف مردی را دیدم که دراز کشیده و سپس، تحت تاثیر یک موتور قدرتمند، نشانه‌هایی از حیات نشان می‌دهد و با پریشانی و حرکتی غیرضروری تکان می‌خورد."...
نوشته کاملش در وبلاگ است. 🌱
متشکرم که همراه این 💓هستید. 🙏
https://farsiastrology.com/blog/
67 notes · View notes
urdu-poetry-lover · 1 month
Text
ہم رات بہت روئے، بہت آہ و فغاں کی
دل درد سے بوجھل ہو تو پھر نیند کہاں کی
سر زانو پہ رکھے ہوئے کیا سوچ رہی ہو؟
کچھ بات سمجھتی ہو محبت زدگاں کی؟
اس گھر کی کھلی چھت پہ چمکتے ہوئے تارو!
کہتے ہو کبھی جا کے وہاں بات یہاں کی ؟
اچھا ہمیں بنتے ہوئے، مٹتے ہوئے دیکھو
ہم موجِ گریزاں ہی سہی، آبِ رواں کی
انشاؔ سے ملو، اس سے نہ روکیں گے وہ، لیکن
اُس سے یہ ملاقات نکالی ہے کہاں کی
مشہور ہے ہر بزم میں اس شخص کا سودا
باتیں ہیں بہت شہر میں بدنام، میاں کی
اے دوستو! اے دوستو! اے درد نصیبو!
گلیوں میں، چلو سیر کریں، شہرِ بتاں کی
ہم جائیں کسی سَمت، کسی چوک میں ٹھہریں
کہیو نہ کوئی بات کسی سود و زیاں کی
انشاؔ کی غزل سن لو، پہ رنجور نہ ہونا
دیوانا ہے، دیوانے نے اک بات بیاں کی
ابنِ انشا
4 notes · View notes
shazi-1 · 1 year
Text
آخری ہچکی ترے زانو پہ آئے
موت بھی میں شاعرانہ چاہتا ہوں
(قتیل شفائی)
15 notes · View notes
aksesexi-blog · 5 months
Text
داستان سکسی
داستان سکسی جدید فقط در سایت شهوتناک
بابام که فوت کرد عمو عبد خیلی کمکمون کرد از اون محله بردمون و یکی از ویلا هاشو توی شمال بهمون داد…
همه چیز خیلی خوب بود تا اینکه کم کم متوجه نگاه های عموم به مادرم شدم اوایل زیاد جدی نگرفتم تا اینکه یه روز عموم اومد خونمون و شب موند معمولا شبها نمی موند بهم گفت تو کنکوری هستی باید شبها زود بخوابی برو بخواب منم گفتم چشم اما حدس میزدم امشب خبراییه
ویلامون جوری بود که از راه پله طبقه بالا کل هال مشخص بود و نقطه کوری نداشت عموم رفت حموم و با یه حوله پیچیده دورش اومد بیرون به مامانم گفت یه لیوان آب بهش بده و مامانم که لیوان آب رو بهش داد داشت میومد سمت راه پله طبقه بالا از پشت بغلش کرد انداختش کف حال دهنشو گرفته بود جیغ نزنه مامانم یه دامن بلند و یه تاپ پوشیده بود و دامنشو یه جوری کشید پایین که کامل در اومد و مامانم با یه شورت و تاپ توی بغل عموم بود و عموم در گوشش حرف میزد خیلی واضح نمی شنیدم چی میگن اما مامانم یه سیلی محکم زد توی گوش عموم اما عموم خندید و شروع کرد بوسیدن مامانم و یه دستشم توی شورت مامانم بود و در گوش مامانم حرف میزد
مامانم دست عموم که توی شورتش بود رو گرفته بود و با عصبانیت با عموم حرف میزد اما خیلی آروم حرف میزدن عموم مامانمو خیلی می بوسید اما مامانم تونست بلند بشه بشینه عموم ولش کرد و دست انداخت شورت مامانمو دراورد و افتاد روش و می بوسیدش و انگشت اش هم توی کوس مامانم میکرد انگار عموم موفق شده بود و مامانم تسلیم شده بود چون پاشو کامل باز کرده بود و انگشت های عموم توی کوسش بود یه کوس سفید که عموم از بس مالیده بودش قرمز شده بود عموم بلند شد حوله رو انداخت اون طرف و مامانمو توی بغل گرفت تاپ مامانمو دراورد و سینه هاشو میمالید مامانم هنوز داشت گریه میکرد و عموم می بوسیدشو در گوشش حرف میزد و انگشت هاشو تند تر توی کوسش میکرد نمیدونم چی میگفت و گریه میکرد اما عموم باهاش حرف میزد و خیلی می بوسیدش آخرشم اشکای مامانمو پاک کرد و یه لب ازش گرفت و کنارش زانو زد و کیرشو گذاشت دم دهن مامانم
مامانم اولش کیرشو نمی خورد اما باز عموم بوسیدش و کلی در گوشش حرف زد و این بارم از هم لب گرفتن مامانم بلند شد و کیر عمومو بوسید و شروع کرد خوردن عموم موهای مامانمو گرفته بود و سر مامانمو به کیرش فشار میداد و کیرش تا ته میرفت توی دهن مامانم کیرشو از دهن مامانم دراورد مامانمو خوابوند و پاهاشو داد بالا و کیرشو کرد توی کوس مامانمو شروع کرد تلمبه زدن به کوس مامانم نگاه میکردم که الان کیر عموم توش بود و روزی پدرم برای بوجود آوردن من یه همچین کیری رو توش کرده بوده اما خداوکیلی مامانم گناه داشت کوس به این خوشگلیش سالها رنگ کیری رو نبینه واقعا از کار عموم راضی بودم مامانم حقشه که کسی باشه که ارضاش کنه و چه کسی بهتر از عموم؟
عموم تند تند تلمبه میزد و کیرش رو تا ته میکرد توی کوس مامانم و فقط تخم هاش مشخص بود و کیرشو تا ته توی کوس مامانم جا میکرد… یهو دیدم عموم ایستاد و تلمبه نزد که فکر کنم آبش اومده بود و ریخته بودش توی کوس مامانم… بعدش اومد خوابید کنار مامانم و باز شروع کرد بوسیدنش…
راستش دیگه ولشون کردم رفتم خوابیدم و صبح رفتم آزمون قلم چی دادم وقتی برگشتم دیدم نیستن رفتم توی حیاط پشتی دیدم مامانم داگی شده و عموم داره کوسشو میکنه… گفتم خدا رو شکر پس اوضاع مامانم خوبه… رفتم بیرون یه چرخی زدم و یه ساعت بعد اومدم… مامانم گفت آزمون خوب بود گفتم عالی شما چطورید گفت من که عالیم عبد تو چی؟ اونم گفت من از همتون عالی ترم و خندید گفتم بایدم بخندی از دیشب تا خالا معلوم نیست چند مرتبه کوس مامانمو گایدی می خواستی بد باشی؟ عموم که رفت مامانم بهم گفت عمو عبدت خیلی مرده… میشه مثله یه کوه بهش تکیه داد… برای تو هم که حکم پدر داره…
از اون روز عمو عبد هفته ای یه بار میومد و با مامانم برنامه اجرا میکردن… اما حال مامانمم بهتر شده از اون افسردگی فوت بابام اومده بیرون و خیلی هم به اندام و صورتش و ناخن هاش میرسه… اما خیلی دلم می خواست بدونم عموم چی بهش گفت که تونست راضیش کنه…
واقعا چی گفت بهش؟
1 note · View note
timouchin786 · 2 years
Text
این اولین باری نیست که ما ازدرون توسط مار درآستین ضربه میخوریم، دقیقن در سالهای پشین در ایام که مقاومت غرب کابل بادسیسه ای ازجانب سردمداران ظلم و لشکریان بربادی وویرانی،با ترفند ابوموسی اشعری گونه، بزر کترین امیدبرای بهبودی سرنوشت مردمی را،"با پیمان شکنی بر جلد کتاب آسمانی(قرآن)" سلاخی کردند، سیدی،آغا زاده ی، فرزند از تبارپیامبر"که برای نجات بشر آمده بود"، تبریکات صمیمانه خویش را به پیشگاه، حاکم ظالم و مستبد آنروزی، با لحن (الیوم یوم المرحمه) پیشکش نموده و بزرگترین پیروزی عمرشان را،که گویا قلعه ی خیبری را فتح کرده ویا کفارمکه را به زانو درآورده، جشن گرفتند،
ماسالهاست مانده ایم که با کدام عنوان به طایفه ی ازتبار اسماعیل اما بااندیشه و سیاست ابو لهبی و فریبندگی ابوموسایی،نگاه کنیم:
دوست یا دوشمن!؟
پرواضح است که نمیتوان بطور کلی ازآنان به دوشمنان قسم خورده یادکرد ،زیرا اینان دوشمنی شان براساس چشم هم چشمی زنانه ی دوران حضرت ابراهیم خلیل است، رقابت های که بین مادراسماعیل و اسحق وجود داشت منجربه یک دوشمنی دیرینه وتاریخی شده است، که دوشمنی فعلی اعراب و اسرائیل ازهمان چشمه آب میخورد، ومردم که اینگونه قربان میشوند، جزا ازقبائیل که خصومتی با اینان داشته باشد، نیست.
اما دوست ؛
درفرهنگ ارتباطات جمعی دوست و یاهمان رفاقت که میتواند به دفاع ازهم بیانجامد، با نحوه ی افعال این مردمان،سازگاری ندارد،تاریخ ثابت کرده است که اینان هیچ گاهی به عنوان یک هم پیمان مذهبی و اعتقادی، به ملت ومردم باصداقت،و تعامل پذیر مناطق مرکزی افغانستان نگاه نکرده است، همشه به عنوان مهره،ویا قربانی برای خوشنودی حاکمان مرکزی به آنان نگریسته اند.!!!
شاید میخواهند جبران مافات نمایند، برای تحکیم رابطه عمو زادگی شان،که قرنهاست جنگ و درگیری وجود داشته است را، با فرستادن،سرهای پیروان راستین خلیفه ی اول"که میدانیم در جنگ خیبر چی کرد" دست به خیانت زده،ونقش مار بین آستین را بازی میکند.!!
Tumblr media Tumblr media Tumblr media
2 notes · View notes
adibs-things · 1 day
Text
0 notes
payarclinic · 2 years
Text
پروتز پا زیر زانو چیست؟ و چگونه ساخته می شود؟
پروتزها در دنیای امروزی جایگاه خود را به خوبی پیدا کرده اند. پروتز پا زیر زانو از رایج ترین پروتز های مورد استفاده ی مردم است. پروتز پا زیر زانو را به صورت اختصاری BK می نامند. پروتز زیر زانو برای افرادی تهیه می شود که از قطع عضو BK (below knee) رنج می برند. پروتز ترنس تیبیال از دیگر انوع پروتزهای زیر زانو به شمار می آید که منحصرا برای افرادی ساخته می شود که از قطع عضو TT برخوردار هستند. ترنس تیبیال را تحت عنوان آمپوتاسیون میان زانو و مچ پا هم تعریف می کنند.
Tumblr media
برای کسب اطلاعات بیشتر درباره پروتز پا زیر زانو می توانید به لینک زیر مراجعه کنید:
https://payarcenter.com/%d9%be%d8%b1%d9%88%d8%aa%d8%b2-%d9%be%d8%a7-%d8%b2%db%8c%d8%b1-%d8%b2%d8%a7%d9%86%d9%88/
1 note · View note
fitdmd · 2 years
Photo
Tumblr media
🔰 کپشن واجب 🔰 . . ✅ پای ضربدری، ژنووالگوم همانند پای پرانتزی یک تغییر شکل یا دفورمیتی در مفصل زانو است.در یک فرد طبیعی در حالت ایستاده زمانیکه بین زانوها فاصله‌ای وجود نداشته باشد، قوزک‌های مچ پا نی�� هیچ گونه فاصله‌ای ندارند . 🟧 عواملی که باعث پای ضربدری یا ژنووالگوم می‌گردند عبارتند از: . 🔻عدم هماهنگی در صفحه رشد(در کودکان) . 🔻 بیماری‌های که باعث کاهش ماده معدنی استخوان می‌شوند(مثلاً بیماری راشیتیسم) . 🔻 به دنبال ضربات وارده(به ویژه به صفحه رشد) . 🔻 آرتروز (استئوآرتریت) . 🔻 پارگی رباطهای زانو . 🔻 آرتریت روماتویید . 🔻شکستگی‌های انتهایی استخوان ران که بد جوش خورده‌اند . 🔻 شکستگی قسمت فوقانی استخوان درشت نی(به علت بد جوش خوردن) . . 🟡 تمرینات رو انجام بدید و اگر سوالی داشتید از ما بپرسید 🟡 . . @fit_diamond.ir . #زانودرد #زانو #زانوی_ضربدری #ناهنجاری #درد_مفاصل #کمردرد #حرکات_اصلاحی #ناهنجاری_اسکلتی #فیت_دایمند #fitness #fitdiamond #workout #exercisecorrection (at Iran Tehran) https://www.instagram.com/p/CgbiymZM36z/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
humansofnewyork · 8 months
Photo
Tumblr media
(54/54) “I wish I could see it again. Just one more time. I wouldn’t need long. I’d spend a day in Tehran. I’d visit Persepolis, to see the ruins. I’d go to Nahavand, to see my people. To meet their children. And the children of their children. And then I’d go to his tomb. He was buried in his garden. And to stand there one more time, where he tended his trees. Where he sowed his seeds. Seven verses a day. I’d say them quietly in my head, I wouldn’t want to disturb the peace. But something happens, I can’t help it. I feel the heat. I feel the pressure. It’s like a sword pierces my body and I have to let it out: 𝑹𝒂𝒌𝒉𝒔𝒉 𝒓𝒐𝒂𝒓𝒆𝒅 𝒃𝒆𝒏𝒆𝒂𝒕𝒉 𝑹𝒐𝒔𝒕𝒂𝒎! The thunder of hooves, the spark of swords, the clash of axes, the single arrow spinning through the air. Who are these Persians? Rumi, Saadi, Hafez, Khayyam, Ferdowsi. Not even a lion! Not even a lion could stand against them! Our kings. Our queens. Our castles. Our battles. Our banquets. Our songs and celebrations. Our culture. Our wisdom. Our choices. Our story. And our words. All of our words. Words of mothers, words of fathers, words that teach, words that fly, words that cut, words that heal, words laughed, words sung, words wept, words prayed, words whispered in a moonlit garden, words of sin, words kissed, words sighed, words spoken from one knee. 𝘔𝘦𝘩𝘳. Words forgotten. Words remembered again. Words written on a page. Words etched on the face of a tomb. 𝘑𝘢𝘢𝘯. 𝘒𝘩𝘦𝘳𝘢𝘥. A castle of words! That no wind or rain will destroy! Who we were. Who we were! But also, who we wanted to be. We begin in darkness. A siren screams. A knight appears. A knight with the heart of a lion. A knight with a voice to make, the hardened hearts of warriors quake. A knight who rode out to face the enemy alone, and she roared. She roared! She roared at the enemy lines! Here! Here is your champion! Her wisdom, her soul, her voice, her faith, her power, her heart, her passion, her sin, her choice, her life, her fight, her fire, her fury, her justice! And her hair. Hair like a waterfall. Hair like silk. Hair like night. Hair worthy of a crown. 𝘈𝘻𝘢𝘥𝘪. All of Iran, in a single poem.”
 آرزو دارم بار دیگر آن را ببینم. برای یکبار هم که شده. کوته زمانی شاید. یک روز هم در تهران بمانم. سپس به تخت‌جمشید بروم، ویرانه‌های پرشُکوهش را دیدار کنم. آنگاه سری به نهاوند بروم، با سر بروم، برای دیدن زادگاهم. دیدن مردمانش. دیدن فرزندان‌ و فرزندانِ فرزندان‌شان. سپس به آرامگاه‌اش خواهم رفت. در باغ‌اش که خاک پاک اوست. یک بار دیگر آنجا بایستم که او درختان‌اش را می‌پروراند. زمینی که دانه‌هایش را در آن می‌کاشت. هفت بیت شعر میانگین هر روزش را می‌سرود. سروده‌هایش را به آرامی در دل و جانم زمزمه کنم. آرامش آنجا را به هم نخواهم زد. بی‌گمان از درونم احساسی می‌جوشد، جلویش را نتوانم گرفت. گرمایش را، فشارش را احساس می‌کنم. شمشیری تنم را می‌شکافد، فریادم را فرو می‌خورم: از این سو خُروشی بر آورد رَخش / وزآن سوی اسب یل تاجبخش! پژواک سُم اسب‌ها، درخشش شمشیرها، چکاچاک تبرها، و چرخش تک‌تیری در آسمان بلند. ‌کیانند اینان، ایرانیان؟ مولانا، سعدی، حافظ، خیام، فردوسی. دل شیر در جنگ‌شان اندکی‌ست! شاهان‌مان. شهبانوان‌مان. کاخ‌هامان. نبردهامان. بزم‌هامان. سرودها و جشن‌هامان. پهلوانان‌مان. فرهنگ‌مان. خردمان. گُزینه‌هامان. داستان‌مان. و واژگان‌مان. همه‌ی واژگان‌مان. واژگان مادران، واژگان پدران، واژگانی که می‌آموزند، واژگانی که پرواز می‌کنند، واژگانی که می‌بُرند، واژگانی که بهبودی می‌بخشند، واژگان خندان، واژگان سروده شده، واژگان زاری، واژگان نیایش، واژگان نجوا شده در باغ مهتابی، واژگان گناه، واژگان بوسیده شده، واژگان آوخ، واژگان گفته شده بر یک زانو. مهر. واژگان فراموش شده. واژگان یادآوری شده. واژگان نوشته شده بر برگ. واژگان حک شده بر آرامگاه. جان. خرد. کاخی از واژگان! که از باد و باران نیابد گزند! که بوده‌ایم. که بوده‌ایم! و چه می‌خواستیم باشیم. در تاریکی آغاز می‌کنیم. بانگ آژیری برمی‌خیزد. سواری پدیدار می‌شود. پهلوانی با دل شیر. با خُروشی که دل‌های استوار جنگیان را می‌لرزاند. پهلوانی که به تنها تن خویش به نبرد دشمن می‌رود. و می‌خُروشد. می‌خُروشد! می‌خُروشد بر صف دشمنان! اینجاست، اینجاست پهلوان شما! خِرد او، جان او، آوای او، ایمان او، نی��وی او، دل او، شور او، گُناه او، گُزینه‌ی او، زندگی او، زمان او، نبرد او، آتش او، خشم او. داد او! و گیسوان او. گیسوانی چون آبشار. گیسوانی ابریشمین، گیسوانی چون شب. گیسوانی سزاوار تاج. آزادی. همه‌ی ایران در شعری یگانه
752 notes · View notes
urdu-poetry-lover · 6 months
Text
اپنے ہونٹوں پر سجانا چاہتا ہوں
آ تجھے میں گنگنانا چاہتا ہوں
کوئی آنسو تیرے دامن پر گرا کر
بوند کو موتی بنانا چاہتا ہوں
تھک گیا میں کرتے کرتے یاد تجھ کو
اب تجھے میں یاد آنا چاہتا ہوں
چھا رہا ہے ساری بستی میں اندھیرا
روشنی کو، گھر جلانا چاہتا ہوں
آخری ہچکی ترے زانو پہ آئے
موت بھی میں شاعرانہ چاہتا ہوں
2 notes · View notes