Tumgik
#گوزن ها
l3fool · 7 months
Text
Tumblr media Tumblr media Tumblr media
19 notes · View notes
otlona · 8 months
Text
Tumblr media
لرزید. . . برگ‌ها مثل باران می‌باریدند، در حالی که به عمق آب قدم می‌زد. . . آب هایی که به لبه بوکسورهایش می رسید.
سرش را پایین انداخت، جایی که ستاره ها به او منعکس شدند. ��یم لبخندی روی لب هایش شکست، در حالی که دست های لرزانش را بالا برد تا موهای قهوه ای اش را باز کند و چشمانش به سطح آب افتاد. . . پیچک های سیاه از اندام تحتانی او بیرون ریختند، مانند جوهر که روی صفحه تمیز از پوست سفید ریخته می شود. در آب خیس شد. گسترش یافت. در حالی که ابرهای سیاه دریاچه را قبل از اینکه به چیزی غیر از نفوذ تبدیل شود، به مه سایه تبدیل شد، به عقب برگشت. . . چیزی که در زیر سطح قرار داشت دیده نمی شود. . . بدون ستاره بالا . . .
'به من بگو چی میبینی.'
آب های جوهری به او چسبیده بود. گوشت او را لکه دار کردند. پایش را کشید، اما آب‌ها مانند پتک غلیظ بودند، و مقاومت اندام را دوباره به سمت دریاچه پایین کشید، در حالی که آب اکنون به کمرش می‌رسید. . . سعی کرد بچرخد . . . او را به عقب کشیدند. ساحل دورتر و دورتر به نظر می رسید، در حالی که نور ستاره ها ناپدید می شدند و چیزی در برابر او ظاهر می شد. . . مرکز افق . . . یک شبح تار از یک پیکر، نه کاملاً انسانی و نه کاملاً حیوانی. پوستی به رنگ سیاه جوهری مانند دریاچه داشت. مانند خانه یک شکارچی شاخ داشت.
…….. برای نفس می جنگید، زیرا موجود گوزن مانند خدایی از اعماق آب بیرون آمد. در حالی که به سمت ……..می رفت با پایی محکم روی آب ها می ایستاد. . . آهسته، پیوسته، آرام . . یک خط نامرئی را طی کرد، در حالی که …… برای رهایی یافتن تلاش می‌کرد و می‌جنگید. آب زیر بازو و شکمش را خورد. صفرا پشت گلویش سوخت. هر نفسی که قلبش تند می زد، بند می آمد و می شکست و خفه می شد. . . کوبیده . . . کر کننده همه صداهای دیگر . . .
به من بگو، ……. به من بگو!'
آب به چانه اش نفوذ کرد. . . .مایع جوهری دهانش را پر کرد، در حالی که هیولای گوزن بالای سرش ایستاده بود و او را در سایه بیشتر می انداخت، و بدون هیچ نشانی از رحمت ایستاده بود، در حالی که چشمانی بی حال به شکل بی حرکت او خیره بود. شد. سوراخ های بینی اش را با نفس های تند و کم عمق باز کرد، تا جایی که آب هر کدام را پر کرد. . . چشمانش گشاد شد . . . آب دهانش را پر کرد، تا اینکه دیگر نمی توانست قورت دهد . . . در حالی که خفه می‌شد و می‌کشید، با زندانش می‌جنگید، در حالی که هیولا لبخند می‌زد. لبخند زد. آب ها بالاتر، بالاتر آمدند. . . چشمانش را پوشاند . . .
جهان ناپدید شد. . .
2 notes · View notes
innatus-simulacrum · 1 month
Text
جمعه:
.صبح میتینگ دارم، ظهر وقت نهار راهی ستس میشوم، کلاس لین. بعد عرق ریختن بر میگردم به ادامه ی کار، و این وسط ها گوشت های ریز شده را از فریزر بیرون میگذارم تا باز شوند.
بعد از کار گوشت را بار میگذارم و لوبیا سبزها رو خرد میکنم، یک لیوان شراب سفید برای خودم‌ میریزم، و پلی لیست آشپزی را پلی میکنم.
شب میهمانها سر میرسند، بچه ها خیلی سر حال نیستن ،خسته هستن هر سه، میم و میم هم خسته تر. غذا خوشمزه شده، به جای ته دیگ ، فکر کرده بودم دو برگ لازانیا استفاده کنم و بینشون قارچی که ابش رو گرفته بودم و‌از قبل تف خورده بود با پیاز داغ و پنیر بوفالو موزارلا گذاشته بودم. بزرگ تر ها همه غذا رو دوست دارن، بعد از شام کمتر خسته هستن ، بچه ها ولی کاری‌ ِ تو یِ پلو را دوست ندارند . هر چهارتا بچه، گوشت قلقلی های همیشگی وسیبزمینی ها را با ولع تمام خوردند. لوبیا پلو را همیشه با سالاد شیرازی و ماست موسیر نمک فلفلی درست میکنم. با دخترک ها اریگامی درست میکنم،خانه پر از قلب و خرگوش میشود … حرف میزنیم، شراب ... میخوریم. مهمانها میروند اخر شب و خسته میخوابم.
شنبه:
از هفت صبح بیدارم، کمی بیرون را مرتب میکنم. ظرفها ی شب قبل را میچینم داخل ماشین با احتیاط، که مزاحم خواب پدر ودختر نشوم. بوی غذا گرفتم از دیشب، دوش میگیرم و کوله ام را میبندم و پاورچین پارچین میزنم بیرون. ساعت ۸:۴۰ میرسم نکا فوروم، مت یوگا رو پشت در هات ستودیو میذارم و وارد رختکن میشم، از شب خسته ام هنوز، لباس هایم رو عوض میکنم و ایمیل هایم را چک میکنم . امروز ماریا جای یوزفین اومده، به هم سلام میدیم، کلاس رو کمی تاریک میکنه ، نرمش میکنیم و من داغ میشم.
به کلاس هیتِ شنبه صبح ها ساعت نه، عجیب غریب اعتیاد دارم. داغ میشم، نفس کشیدن سخت میشه، پر از مومنتم و کاردیو ست و من دوستش دارم.
بعد از کلاس سریع میزنم بیرون، دوش میگیرم و راهی سلوسن میشم، مترو را به مقصد ماریا توریت سوار میشوم. تا ساعت ۱۱:۴۵ که کارم در سودرمالم تمام میشه و می آیم خانه.
دخترک هم تازه از شنا برگشته. با هم بازی میکنیم. غذایش را که خورد، میروم خرید. کدو حلوایی برمیدارم، سیب سبز، سیج، اسفناج، انار، چاتنی انبه، نان
برمیگردم و پلی لیست آشپزی را پلی میکنم و مشغول شام پختن میشم
پالاک پنیرم حسابی تند شده، ولی دانه های انار خوشمزه اش کرده، سالاد هویج وکلم و گرو هم با ابلیمو و کمی کشمش و دانه های نار و کمی مایونز و فلفل لیمو ، ترکیب دلبری شده. شام میخوریم، دخترک که دلدرد داشته کته و ماست میخورد،کمی کتاب میخواینم و زود میخوابد.
یکشنبه:
صبح کمی دیرتر از همیشه، حدودهای هشت از خواب پا میشم، دخترک ولی هنوز خواب است. کدو ها رو قاچ میکنم و نمک وقلفل و کمی روغن میزنم و بعد داخل فر میگذارم.
سیبهای سبز را مکعب مکعب میبرم و بعد از اینکه شالوت ها تف خوردند اضافه شان میکنم. . کدو ها اماده اند، دخترک بیدار شده، صبحانه اش را میدهم و با هم بازی میکنیم و حرف میزنیم. ایمان از تنیس برمیگردد و من میزنم بیرون از خانه.
یوگا میکنم و برمیگردم، سر راه برگشت یک کیک شکلاتی ده نفره از گتو میگیرم. به ادامه ی سوپ میپردازم و میچشم ، خوب شده. دخترک را حمام میکنم، و راهی خانه ی توتو می شویم که شام، ما رو به همراه هر سه پسرش دعوت کرده.
در راه دندریدم، چند وقتی هست که حال رفیق چینی خوب نیست، روحی، جسمی، کاری. فکر کرده بودم شاید سوپ گرمش کند. به خانه شان میرسم، خودش خانه نیست و من به مادرش که دم در می آید شی شیی میکنم و تعظیم، و در همان آستانه ی در سوپ را تحویل ش میدهم.
سر ساعت به خانه ی توتو میرسیم، همه با هم … با پسران و پارتنرها. توتو مهربان ست… شبیه یک نسیم ملایم … سبک است حضور دارد و ندارد …
دخترک سرش به جانوران خانگی گرم است…
خانه ی توتو پر از تابلوهای رنگ روغن است و کتاب و اشیا قدیمی و اباژورهای بلند با نور ملایم.
هلنا مثل مامان، که وقتی مهمان آدابی داشت، ظرف و ظروف شیکش را از کارتن در میاورد، بشقاب ها و لیوان ها را از کارتون در میاورد و روی میز میچیند.
پیش غذا سوییچه‌ با‌ آبلیمو و گشنیز تازه و نمک دریا … غذای اصلی گوشت گوزن استیکی میدیوم ول با راکت و گراتن سیبزمینی، و دسر میوه و یک جور شیرینی گردویی دو بعدی تخت که با خامه سرو میشد ، شبیه ش را شیرینی پوپک ، نزدیک عید میزد.
بعد از دسر همه ی بچه ها یکهو و باهم متفرق میشوند و خداحافظی میکند، توتو ما را به کافه ی اسپرسو که با دستگاه ، خودش میزند ، مهمان میکند…
هلنا خسته است، دخترک هم‌ همینطور. من هم اشارتی می آیم که برویم زود تر.
در راه برگشت رفیق چینی از سوپ تشکر میکند و من خستگی ام در میرود.
میخوابم به سمت فردا و فکر میکنم برای هفت سین‌ هنوز کاری نکردم
دوشنبه:
حال عجیبی دارم …صبح زود پا میشم، ساعت ۸:۳۰ سر کارم.
به گروه کوچک صخره نوردی مان پیغام میدهم که امشب، من نیستم.
روز شلوغی ست، ساعت ۴ از کار فارق میشوم و با پدر و دختر سیکلا قرار میگذاریم که خرید شب عید را به جای آوریم .
فردا شب پیش آرتمیس و سیزیف شام عید دعوتیم و من قرار است کوکو سبزی و کوکو لوبیا سبز درست کنم.
کنار سبزی های کوکو، سبزه ی عید رو هم از جوانه های توی سوپر مارکت برمیدارم.
از گرانیت شمع های سبز تیره بر میدارم و یک کاسه ی سفالی برای سیب های سبز هفت سین.
میرسیم خانه، دخترک خسته ست. داستان میخوانیم و زود میخوابد. من را غم فرا میگیرد … یک هو میزنم زیر گریه … نمیدانم چی ست. پی ام اس شاید؟ … دلم تنگ است… برای کسی؟ کسانی؟ مکانی؟ مکانهایی؟ بوهایی؟ فضاهایی؟ گرمایی؟ آغوشی ، دست هایی ؟ شاید؟ …
بغلم میکند، سعی میکند آرامم کند. یک ساعتی خوابم میبرد. بعد بیدار میشوم ساعت ده شب، لباسشویی را روشن میکنم. لوبیا ها و سبزی ها را خرد میکنم و او خانه را تمیز میکند، زود تر میخوابد و من تا بعد از نیم شب بیدارم. کوکوها را آماده میکنم و در یخچال میگذارم … بعد لباسها را در خشک کن می اندازم و میخوابم …
سه شنبه:
از صبح، بغض دارم. ساعت هفت وپنجاه دقیقه از اتوبوس پیاده میشوم و از فریدهمزپلان تا شرکت را پیاده میروم و در راه اشک هایم جاری هستند … چهمه یعنی؟
میرسم شرکت، ساعت ۹ پرزنتیشن دارم. میتینگ تا ۱۱:۳۰ به درازا میکشد، نهار سریعی میخورم. بعد از نهار تحویل پروژها های همکار ترک هست که زورکی و با لبخند مصنوعی اش فولدر پروژه ها را تحویلمان میدهد. حوصله اش را ندارم.
کار تمام است، راهی اتوبوس میشوم. به خانه میرسم، که کوله ی سنگین را بگذارم، دخترک را از مدرسه بردارم، که با هم سیب و سیر سفره را با هم از سوپر مارکت بخریم و، بیایم و ، دوش بگیریم و، لباس مهمانی بپوشیمو و، غذا را برداریم و راهی شویم.
میرسم، کوله را زمین میگذارم، در را که میبندم. پیغام ارتمیس را روی گوشی ام میگیرم.
«آیدا جانم، اگر اشکالی ندارد قرار امشب کنسل. »
مینویسم «اشکالی که ندارد، ولی طوری شده؟ » نمیفرستم. در جا زنگ میزنم.
صدای گریه اش فقط می آید…
میپرسم؛ مامان؟
میگوید: رفت …
بغضم میترکد …
نیم ساعته خودم را میرسانم بهش …
بغل میکنیم …
کمی میگرید، یکهو بی قرار میشود، وارد اتاقش میشود شروع میکند به تا کردن لباسهایی که دیشب شسته …
خشکم میزند … بعد منم سعی میکنم‌ کمکش کنم …
سیزیف چای گذاشته …
مینشینیم،
تلویزیون ایران روشن است، صدای برنامه روی اعصابم است…
چای میخوریم …
جرات میکنم بپرسم؛ نمیخوای بری؟
جواب میدهد که؛ میترسم … فکر میکنم بدتر میشم.
بعد بلند میشود و شروع میکند به هفت سین چیدن، بلند میشوم که کمک کنم …
بغضمان میترکد وقتی روبان سیاه را به سبزه میندد، هم را بغل میکنیم.
سیزیف ، جودی را بیرون میبرد.
من تلویزیون را خاموش میکنم، موسیقی‌ میگذارم …
سمنو را در آشپزخانه در کاسه ای میریزد و سر سفره که می آورد ، میگوید، «اه فکر کردم تلویزیون چه موسیقی خوبی گذاشته! تو بودی؟ این چیه؟ »
میگویم؛، موسیقی متن فیلم «مادر» علی حاتمی.
بغضمان میترکد ، همدیگر را بغل میکنیم زار میزنیم. من دیوانه وار راه میروم. هق هق زار میزنم در حالی که بازوانم را دور خودم‌ حلقه کرده ام و فشار میدهم. او رفته است دستشویی و گریه میکند …
زنگ درشان صدا میکند، بِکی و آقای نون میرسند. بغل میکنیم و میگرییم …
نون از من میپرسد؛ کی میخواد بره؟
میگم؛نمیدونم. شاید نره،
نون میگوید؛ باید بره، اونطوری، بهتر میشه…
سیزیف هم میرسد …
دخترک و پدر خانه مانده اند، فکر کردیم دخترک سختش میشود.
آرتمیس به سیزیف میگوید؛«خواهرها عکس خوب از مامان میخواهند، برای مراسم، تو چی داری؟»
سیزیف استاد آرشیو کردن است: عکس، کتاب، فیلم …
شروع میکند در عکسهای دیجیتال گشتن، که آرتمیس میگوید بیا جعبه عکس هامان را پیدا کنیم، با‌هم گوشه های اتاق را میچرخند و جعبه را پیدا میکنند.
همه مینشینیم به عکس دیدن، سیزیف شراب سفید میریزد.
بکی از کتاب بارت میگوید که برای نون بعد از مرگ مادرش هدیه گرفته بود …
خاطرات سوگواری. اینکه چطور بارت لحظه لحظه بودن و پرستاری از مادرش در بستر را روزنگاری کرده است…
یاد «عین » می افتم که بارت دوست داشت. من هم به واسطه ی او چندین کتاب از بارت را خوانده بودم و میان کتابهایی که ازش خوانده بودم ، سخن عاشق را خیلی دوست داشتم. فکر کنم عین با کُپُنِ کتاب، خودش برایم ان کتاب را خریده بود، درست یادم نیست...
میان پرسه در عکسها، گاهی میگرییم، گاهی میخندیم،
نون، آرتمیس را متقاعد میکند که باید برود و چرا بهتر است رفتن، و بالاخره آرتمیس بلیطش را میخرد برای فردا …
قبل از شام،اوبر میگیرم به قصد خانه.
دخترک را بغل میکنم، ایمان حالش چندان خوب نیست. میرود استراحت کند، دخترک را میخوابانم و با او خوابم میبرد …
چهارشنبه:
سال تحویل خواب میمانیم …دخترک را مدرسه میرسانم، یاد ندارم هیچ سالی که خواب مانده باشم …
در راه برگشت از مدرسه به خانه، به او‌ فکر میکنم …
خوشحال بوده دیشب؟ هفت سینش نشانه ای داشته ؟
اخرین بار ایمیل زده بود و گفته بود که کتاب امانتی را میدهد دست فلانی که به من برساند… پیغامش را خوانده بودم ، و حسی شده بودم ،شاید چون دو هفته قبل از ایمیلش، خواب مادر بزرگش را دیده بودم، و خیلی خواسته بودم بنویسم برایش، ولی ننوشته بودم… ایمیلش را دیر خوانده بودم و نمیخواستم به دست غیر بیافتد آن کتاب.
تصمیم گرفته بودم زنگ بزنم (یک تصمیم ایمپالسیو)، که تلفنی بگویم کتاب مال خودش ، به دیگری نرسد،و حال مادربزرگش را بپرسم و حالش را از صدایش بخوانم، ته دلم میترسیدم نکند چیزی شده باشد و حالش خوب نبوده باشد … زنگ زده بودم ، و صدایش پر از خالی بود. مکالمه به دو دقیقه هم نرسیده بود . چیزی نمیتوانستم بگویم.
سلام
کتاب
والسلام
همین …
بعد،از این همه خالی، بهت کرده بودم …چقدر ان روز گریستم، از خودم و همه ی حس هایم متنفر شده بودم …
بعد، آن شبش و تا چند شب بعدش گوشه گوشه های ساند کلادم را جایی سیو کرده بودم و اخرین پل را هم خراب کرده بودم ، که نفهمم کی و‌کجا مرا شنیده ، که حسی سراغم نیاید دیگر… که سرما ابدی شود، که هیچوقت نفهمد آنچه گذشت به من را، آن تابستان را ، آن پاییز را، آن زمستان را، و من هم هیچوقت نفهمم آن طرف را اگر چیزی باقی مانده بود ، که قریب به یقین هم نمانده بود … بود یا نبود، دیگر مهم نبود … فقط سکوت بود و سرما و انقطاع
تمام شده بود دیگر… تمام شده بود…
میروم سمت کافه ؛ قهوه میگیرم، میرسم خانه،
هفت سین مان را میچینم …
خودم را در آینه میبینم و با سه خط موازی در پیشانی …سعی میکنم به درخت پشت سرم در آینه لبخند بزنم … شاید که جوانه زد .
youtube
Tumblr media Tumblr media
0 notes
mymoneyblog25 · 10 months
Text
شاخ گوزنی
حفاظ شاخ گوزنی یکی از انواع حفاظ های دیواری ساختمان بوده که به دلیل طراحی و ساخت آن مشابه به شاخ های حیوان گوزن به این نام شهرت یافته است . حفاظ شاخ گوزنی ها در چند سال اخیر محبوبیت زیادی پیدا کرده است زیرا برعکس سیم خاردار یا حفاظ های نیزه ای ظاهر آن زیبایی خاصی به ساختمان می بخشد و قیمت تمام شده آن به عنوان یکی از راهکار های افزایش امنیت ملک بسیار مناسب است.
شاخ گوزنی
0 notes
moneysavingmom41 · 10 months
Text
شاخ گوزنی
حفاظ شاخ گوزنی یکی از انواع حفاظ های دیواری ساختمان بوده که به دلیل طراحی و ساخت آن مشابه به شاخ های حیوان گوزن به این نام شهرت یافته است . حفاظ شاخ گوزنی ها در چند سال اخیر محبوبیت زیادی پیدا کرده است زیرا برعکس سیم خاردار یا حفاظ های نیزه ای ظاهر آن زیبایی خاصی به ساختمان می بخشد و قیمت تمام شده آن به عنوان یکی از راهکار های افزایش امنیت ملک بسیار مناسب است.
شاخ گوزنی
0 notes
mrmoneymustache25 · 10 months
Text
شاخ گوزنی
حفاظ شاخ گوزنی یکی از انواع حفاظ های دیواری ساختمان بوده که به دلیل طراحی و ساخت آن مشابه به شاخ های حیوان گوزن به این نام شهرت یافته است . حفاظ شاخ گوزنی ها در چند سال اخیر محبوبیت زیادی پیدا کرده است زیرا برعکس سیم خاردار یا حفاظ های نیزه ای ظاهر آن زیبایی خاصی به ساختمان می بخشد و قیمت تمام شده آن به عنوان یکی از راهکار های افزایش امنیت ملک بسیار مناسب است.
شاخ گوزنی
0 notes
mrmoneymustache41 · 10 months
Text
شاخ گوزنی
حفاظ شاخ گوزنی یکی از انواع حفاظ های دیواری ساختمان بوده که به دلیل طراحی و ساخت آن مشابه به شاخ های حیوان گوزن به این نام شهرت یافته است . حفاظ شاخ گوزنی ها در چند سال اخیر محبوبیت زیادی پیدا کرده است زیرا برعکس سیم خاردار یا حفاظ های نیزه ای ظاهر آن زیبایی خاصی به ساختمان می بخشد و قیمت تمام شده آن به عنوان یکی از راهکار های افزایش امنیت ملک بسیار مناسب است.
شاخ گوزنی
0 notes
modestmoney25 · 10 months
Text
شاخ گوزنی
حفاظ شاخ گوزنی یکی از انواع حفاظ های دیواری ساختمان بوده که به دلیل طراحی و ساخت آن مشابه به شاخ های حیوان گوزن به این نام شهرت یافته است . حفاظ شاخ گوزنی ها در چند سال اخیر محبوبیت زیادی پیدا کرده است زیرا برعکس سیم خاردار یا حفاظ های نیزه ای ظاهر آن زیبایی خاصی به ساختمان می بخشد و قیمت تمام شده آن به عنوان یکی از راهکار های افزایش امنیت ملک بسیار مناسب است.
شاخ گوزنی
0 notes
moneysavingmom25 · 10 months
Text
شاخ گوزنی
حفاظ شاخ گوزنی یکی از انواع حفاظ های دیواری ساختمان بوده که به دلیل طراحی و ساخت آن مشابه به شاخ های حیوان گوزن به این نام شهرت یافته است . حفاظ شاخ گوزنی ها در چند سال اخیر محبوبیت زیادی پیدا کرده است زیرا برعکس سیم خاردار یا حفاظ های نیزه ای ظاهر آن زیبایی خاصی به ساختمان می بخشد و قیمت تمام شده آن به عنوان یکی از راهکار های افزایش امنیت ملک بسیار مناسب است.
شاخ گوزنی
0 notes
modestmoney41 · 10 months
Text
شاخ گوزنی
حفاظ شاخ گوزنی یکی از انواع حفاظ های دیواری ساختمان بوده که به دلیل طراحی و ساخت آن مشابه به شاخ های حیوان گوزن به این نام شهرت یافته است . حفاظ شاخ گوزنی ها در چند سال اخیر محبوبیت زیادی پیدا کرده است زیرا برعکس سیم خاردار یا حفاظ های نیزه ای ظاهر آن زیبایی خاصی به ساختمان می بخشد و قیمت تمام شده آن به عنوان یکی از راهکار های افزایش امنیت ملک بسیار مناسب است.
شاخ گوزنی
0 notes
makeuseof25 · 10 months
Text
شاخ گوزنی
حفاظ شاخ گوزنی یکی از انواع حفاظ های دیواری ساختمان بوده که به دلیل طراحی و ساخت آن مشابه به شاخ های حیوان گوزن به این نام شهرت یافته است . حفاظ شاخ گوزنی ها در چند سال اخیر محبوبیت زیادی پیدا کرده است زیرا برعکس سیم خاردار یا حفاظ های نیزه ای ظاهر آن زیبایی خاصی به ساختمان می بخشد و قیمت تمام شده آن به عنوان یکی از راهکار های افزایش امنیت ملک بسیار مناسب است.
شاخ گوزنی
0 notes
makeuseof41 · 10 months
Text
شاخ گوزنی
حفاظ شاخ گوزنی یکی از انواع حفاظ های دیواری ساختمان بوده که به دلیل طراحی و ساخت آن مشابه به شاخ های حیوان گوزن به این نام شهرت یافته است . حفاظ شاخ گوزنی ها در چند سال اخیر محبوبیت زیادی پیدا کرده است زیرا برعکس سیم خاردار یا حفاظ های نیزه ای ظاهر آن زیبایی خاصی به ساختمان می بخشد و قیمت تمام شده آن به عنوان یکی از راهکار های افزایش امنیت ملک بسیار مناسب است.
شاخ گوزنی
0 notes
makeuseof12 · 10 months
Text
شاخ گوزنی
حفاظ شاخ گوزنی یکی از انواع حفاظ های دیواری ساختمان بوده که به دلیل طراحی و ساخت آن مشابه به شاخ های حیوان گوزن به این نام شهرت یافته است . حفاظ شاخ گوزنی ها در چند سال اخیر محبوبیت زیادی پیدا کرده است زیرا برعکس سیم خاردار یا حفاظ های نیزه ای ظاهر آن زیبایی خاصی به ساختمان می بخشد و قیمت تمام شده آن به عنوان یکی از راهکار های افزایش امنیت ملک بسیار مناسب است.
شاخ گوزنی
0 notes
lastwordonsports45 · 10 months
Text
شاخ گوزنی
حفاظ شاخ گوزنی یکی از انواع حفاظ های دیواری ساختمان بوده که به دلیل طراحی و ساخت آن مشابه به شاخ های حیوان گوزن به این نام شهرت یافته است . حفاظ شاخ گوزنی ها در چند سال اخیر محبوبیت زیادی پیدا کرده است زیرا برعکس سیم خاردار یا حفاظ های نیزه ای ظاهر آن زیبایی خاصی به ساختمان می بخشد و قیمت تمام شده آن به عنوان یکی از راهکار های افزایش امنیت ملک بسیار مناسب است.
شاخ گوزنی
0 notes
lastwordonsports14 · 10 months
Text
شاخ گوزنی
حفاظ شاخ گوزنی یکی از انواع حفاظ های دیواری ساختمان بوده که به دلیل طراحی و ساخت آن مشابه به شاخ های حیوان گوزن به این نام شهرت یافته است . حفاظ شاخ گوزنی ها در چند سال اخیر محبوبیت زیادی پیدا کرده است زیرا برعکس سیم خاردار یا حفاظ های نیزه ای ظاهر آن زیبایی خاصی به ساختمان می بخشد و قیمت تمام شده آن به عنوان یکی از راهکار های افزایش امنیت ملک بسیار مناسب است.
شاخ گوزنی
0 notes
Text
شاخ گوزنی
حفاظ شاخ گوزنی یکی از انواع حفاظ های دیواری ساختمان بوده که به دلیل طراحی و ساخت آن مشابه به شاخ های حیوان گوزن به این نام شهرت یافته است . حفاظ شاخ گوزنی ها در چند سال اخیر محبوبیت زیادی پیدا کرده است زیرا برعکس سیم خاردار یا حفاظ های نیزه ای ظاهر آن زیبایی خاصی به ساختمان می بخشد و قیمت تمام شده آن به عنوان یکی از راهکار های افزایش امنیت ملک بسیار مناسب است.
شاخ گوزنی
0 notes