Tumgik
#سوارکار
bornlady · 3 months
Text
فری لایت مو : لعنت به تو." "من نمی توانم یک چیز سگ رفته را اینجا ببینم." تنها کاری که باید انجام دهید این است که مرا دنبال کنید. درست مثل این است که یک بار شن و ماسه را به دور خود بکشید تا با شما راه برود.» "شاید بخواهید دوباره اینجا را امتحان کنید." "تو خفه شو! اگر این افراد شما را در این اتاق پیدا کنند، بدترین ضرب و شتم را به شما خواهند داد. رنگ مو : لازم دید که نظر خود را به خطر بیندازد: با آقای تیت وارد شد. فکر می کنم بخشی از آن احتمالاً وارن باترفیلد، معمار نیویورکی است که از تیتز بازدید می کند. چیزی در بتی مدیل برانگیخت - آن علاقه دیرینه دختر استانی به مرد ملاقات کننده. بعد از مکثی کوتاه گفت: اوه. در پایان رقص بعدی، بتی و همسرش در چند فوتی شتر به پایان رسیدند. فری لایت مو فری لایت مو : با جسارت غیررسمی که نکته کلیدی آن شب بود، دستش را دراز کرد و به آرامی بینی شتر را مالید. "سلام، شتر پیر." شتر با ناراحتی تکان خورد. "تو از من می ترسی؟" بتی ابروهایش را به نشانه سرزنش بالا انداخت. " نباش. می بینید که من یک افسونگر مار هستم، اما در شتر نیز بسیار خوب هستم. شتر خيلی خم شد و کسي در مورد جمال و حيوان اظهار نظر آشکار کرد. لینک مفید : لایت و هایلایت مو خانم تاونسند به گروه نزدیک شد. او با کمک گفت: "خب، آقای باترفیلد، من شما را نمی شناختم." پری دوباره تعظیم کرد و پشت نقابش با خوشحالی لبخند زد. "و این با تو کیست؟" او پرسید. پری در حالی که صدایش از پارچه ضخیم خفه شده بود و کاملاً غیرقابل تشخیص بود، گفت: «اوه، خانم تاونسند، او همکار نیست. او فقط بخشی از لباس من است.» خانم تاونسند خندید و دور شد. فری لایت مو : پری دوباره به سمت بتی برگشت. "پس" او فکر کرد "این چقدر به او اهمیت می دهد! درست در روزی که آخرین جدایی ما از هم جدا شد، او شروع به معاشقه با مرد دیگری می کند - یک غریبه مطلق. در یک تکانه، با شانه‌اش تکان‌های ملایمی به او داد و سرش را به شکلی اشاره‌ای به سمت سالن تکان داد، و به وضوح نشان داد. که می‌خواهد همسرش را ترک کند و او را همراهی کند. او به شریک زندگی خود گفت: "بای، روس." این شتر پیر مرا گرفته است. کجا می رویم، شاهزاده جانوران؟» حیوان نجیب هیچ واکنشی نشان نداد، اما به شدت در جهت گوشه ای خلوت در پله های کناری حرکت کرد. او در آنجا نشست و شتر پس از چند ثانیه سردرگمی که شامل دستورات زمخت و صداهای مشاجره شدیدی بود. که در فضای داخلی او جریان داشت، خود را در کنار او قرار داد - پاهای عقبش به طرز ناخوشایندی در دو پله دراز شده بودند. بتی با خوشحالی گفت: «خب، تخم‌مرغ قدیمی، مهمانی شاد ما را چطور دوست داری؟» تخم‌مرغ پیر با چرخاندن سرش به وجد آمد و ضربه‌ای شادی‌بخش با سم‌هایش نشان داد که آن را دوست دارد. "این اولین باری است که من با نوکر یک مرد رو به رو شدم. او به پاهای عقب اشاره کرد - "یا هر چیزی که هست." پری زمزمه کرد: "اوه، او کر و کور است." "من باید فکر کنم که شما نسبتاً احساس ناتوانی می کنید - حتی اگر بخواهید، نمی توانید خیلی خوب کودک شوید." شتر سرش را با ولع آویزان کرد. بتی با شیرینی ادامه داد: کاش چیزی می گفتی. «بگو من را دوست داری، شتر. بگو فکر می کنی من زیبا هستم. فری لایت مو : بگو دوست داری به یک افسونگر زیبا تعلق داشته باشی.» شتر می خواست. "آیا با من می رقصی، شتر؟" شتر تلاش می کرد. بتی نیم ساعتی را به شتر اختصاص داد. او حداقل نیم ساعت را به تمام مردان ملاقات اختصاص داد. معمولا کافی بود. وقتی او به یک مرد جدید نزدیک شد، اولین‌های فعلی عادت داشتند مانند ستون نزدیکی که جلوی یک مسلسل به سمت راست و چپ پراکنده شوند. و به این ترتیب به پری پارکورست این امتیاز منحصر به فرد اعطا شد که عشقش را همانطور که دیگران می دیدند ببیند. با او به شدت معاشقه شد! IV این بهشت ​​بنیاد ضعیف با صدای ورود عمومی به سالن رقص شکسته شد. کوتلیون شروع می شد بتی و شتر به جمعیت ملحق شدند، دست قهوه‌ای او به آرامی روی شانه‌های او قرار گرفت، و به طرز سرکشی نماد پذیرش کامل او از او بود. وقتی وارد شدند، زوج‌ها از قبل پشت میزهای دور دیوارها نشسته بودند، و خانم تاونسند، با شکوه به‌عنوان یک سوارکار فوق‌برهنه با ساق‌های نسبتاً گرد، در مرکز ایستاده بود و رئیس حلقه مسئول ترتیبات بود. با یک علامت به گروه، همه از جای خود بلند شدند و شروع به رقصیدن کردند. "آیا این فقط نرم نیست!" بتی آهی کشید. "فکر می کنی بتونی برقصی؟" پری با شوق سر تکان داد. او ناگهان احساس شور و نشاط کرد. به هر حال، او اینجا بود و به صورت ناشناس با عشقش صحبت می‌کرد – می‌توانست با نگاهی حامی به دنیا چشمک بزند. بنابراین پری کوتلیون را رقصید. من می گویم رقصید، اما این حرف را بسیار فراتر از وحشیانه ترین رویاهای جازی ترین ترپسیکورانه ها می کشاند.
او به شریک زندگی‌اش اجازه داد که دست‌های او را روی شانه‌های درمانده‌اش بگذارد و او را این‌طرف و آن‌جا روی زمین بکشد، در حالی که سر بزرگ‌اش را آرام روی شانه‌اش آویزان کرده بود و با پاهایش حرکات بیهوده‌ای می‌کرد. پاهای عقب او به روشی خاص می رقصیدند، عمدتاً با پریدن ابتدا روی یک پا و سپس روی پای دیگر. هرگز مطمئن نبودیم که آیا رقص ادامه دارد یا نه، پاهای عقبی با گذراندن یک سری مراحل هر زمان که موسیقی شروع به پخش می کرد، ایمن بازی می کرد. بنابراین مکرراً این منظره نمایان می‌شد که قسمت جلویی شتر راحت ایستاده بود و قسمت عقب آن یک حرکت پرانرژی ثابت را انجام می‌داد که برای برانگیختن عرق دلسوزانه در هر ناظر مهربانی محاسبه می‌شد. فری لایت مو : او اغلب مورد توجه قرار می گرفت. او ابتدا با یک خانم قدبلند پوشیده از کاه رقصید که با شادی اعلام کرد که او یک علوفه یونجه است و با خجالت از او التماس کرد که او را نخورد. "من دوست دارم؛ شتر با شجاعت گفت تو خیلی شیرینی. هر بار که مسئول زنگ صدای خود را فریاد می زد "مردان بالا!" او با وحشیانه برای بتی با وینرورست مقوایی یا عکس خانم ریشدار یا هر چیز دیگری که مورد لطف قرار می گرفت. چوب می کشید. گاهی اوقات او ابتدا به او می رسید، اما معمولاً عجله های او ناموفق بود و منجر به مشاجرات داخلی شدید می شد. پری به شدت بین دندان‌های به هم فشرده‌اش غرغر می‌کرد: «به خاطر بهشت»، «کمی شادی کن! اگر پاهایت را بلند می کردی، می توانستم آن زمان او را به دست بیاورم.» "خب، یک هشدار کوچک بده!" "من انجام دادم.
0 notes
leylajofficial · 3 years
Photo
Tumblr media
ترفند یک سوارکار برای شرط بندی در مسابقات اسب دوانی! خبر ورزشی جدید مرتبط با سوء استفاده از هویت و تغییر نام یک سوارکار برای شرط بندی در مسابقات اسب دوانی در استرالیا اکنون به یک جنجال رسانه ای تبدیل شده است.
0 notes
charbarg · 3 years
Photo
Tumblr media
ترفند یک سوارکار برای شرط بندی در مسابقات اسب دوانی! خبر ورزشی جدید مرتبط با سوء استفاده از هویت و تغییر نام یک سوارکار برای شرط بندی در مسابقات اسب دوانی در استرالیا اکنون به یک جنجال رسانه ای تبدیل شده است.
0 notes
charpa-ir · 3 years
Photo
Tumblr media
زیبایی، وقار، نجابت، بردباری و رفیق همراه اسب ها اسب عرب مرکز اسب، انواع دام حیوانات اهلی و مجاز ایران در وبسایت و اپ چارپا به آدرس رو به رو می توانید از مرورگر‌خود بازدید نمایید charpa . ir دسترسی سریع لینک در بیو . . . . . . . . . . . سرپرست اسب را کامنت کنید DM for credits @ #اسب #چارپا #charpa_ir #charpa #سگ #اسب_کوارتر #سوارکار #سوارکاری #اسب_فروشی #اسب_سواری #سیلمی_های_فاخر_ایران #اسب_کرد #اسبدوانی #دام #پونی #اسب_اصیل #اسب_ترکمن #مادیون #کره_اسب #فریزین #سیلمی_کرد #نریون #گوسفند #اسب_عرب #اسب_دره_شوری #اسبکرد #تروبرد #سیلمی #سیلمی_عرب #اسب_اصیل https://www.instagram.com/p/CKtsVTMHi2-/?igshid=s1148s31fcwm
0 notes
arayeshiyas · 3 years
Photo
Tumblr media
برند آمریکایی بورلی هیلز پولو کلاب در سال 1982 میلادی تاسیس شد و فعالیت خود را در حوزه مد و فشن آغاز کرد. این برند که اغلب با نام پولو شناخته می شود، از جمله برندهای پیشرو در صنعت مد و فشن است. لوگوی بسیار محبوب این برند متشکل از یک سوارکار و اسب است که ظرافت و آرامش سبک زندگی در کالیفرنیای جنوبی را به تصویر می کشد. همچنین تصویر زمین مسابقه در این لوگو، نمایانگر ثروت و قدرت فردی است. اگرچه بورلی هیلز پولو کلاب برندی نوظهور در بازار محسوب می شود اما همواره با تحسین و اقبال مصرف کنندگان مواجه شده است. این برند اخیرا در نمایشگاه بین المللی ماپیک؛ نمایشگاه مرکز خرید تجارت جهانی، در میان پنج برند برتر مد و پوشاک و کفش قرار گرفت. گفتنی است که اوج شکوفایی بورلی هیلز پولو کلاب در سال 2015 میلادی بود و در سال 2016 میلادی نیز این برند به عنوان یکی از چهار کمپانی جدید عطرسازی معرفی شد #بورلی_هیلز #پولو #پولوکلاب #پولوکلاب_بورلی_هیلز #عطروادکلن #ادکلن_زنانه #ادکلن_مردانه #برند #آرایشی_یاس #آرایشی_بهداشتی_یاس #فروش_آنلاین (at Iran) https://www.instagram.com/p/CQV2rGdBrch/?utm_medium=tumblr
0 notes
shadkhodro · 3 years
Photo
Tumblr media
ب‌ام‌و ویژن DC رودستر
این موتورسیکلت یک نمونه‌ی مفهومی تمام الکتریکی است که از متریال سبک‌وزن همچون فیبر کربن و آلومینیوم استفاده کرده است. دلیل اینکه چرا ظاهر این بایک شبیه نمونه‌های بکار رفته در فیلم‌های علمی تخیلی است به مشخصات آن مربوط می‌شود. ویژن DC رودستر نه‌تنها از مجموعه باتری بزرگ با دنده��های خنک‌کنندگی متالیک در هر طرف سود برده بلکه پیشرانه‌ی الکتریکی هم همانند سیلندری است که درست زیر آن قرار دارد. اگرچه ب‌ام‌و اشاره‌ای به مشخصات این موتورسیکلت نداشته اما ادعا کرده این کانسپت گشتاور بالایی را در اختیار سوارکار می‌گذارد که نتیجه‌ی آن شتاب گیری نفس‌گیر است. از دیگر ویژگی‌های جالب DC رودستر می‌توان به دیلایت های U شکل، دو LED جمع‌وجور برای نوربالا و نورپایین، چراغ‌ترمز LED، پشت آمپرهایی با طراحی مینیمالیستی، عناصر آلومینیومی برس خورده و لاستیک‌های ویژه اشاره کرد. 🆔 @shadkhodro 🌐 shadkhodro.com 🌐 shadrun.ir
0 notes
amir1428 · 4 years
Photo
Tumblr media
آگوست سالروز مرگ فردریش نیچه : 25 فیلسوفی که درصدد آفرینش جهان بنابر تصور خویش است از همان ابتدا میخواهد همه به فلسفه اش ایمان بیاورند و این همان استبداد است فردریش نیچه ... بیوگرافی فریدریش نیچه سرویس چهره ها - فریدریش ویلهِلم نیچه (Friedrich Wilhelm Nietzsche)‏ در تاریخ ۱۵ اکتبر ۱۸۴۴ در شهر روکن واقع در پروس متولد شد. این روز مصادف با روز تولد فردریک ویلهلم چهارم پادشاه وقت پروس بود. پدر او كه معلم چند تن از اعضای خاندان سلطنت بود، به ذوق وطن‌خواهی از این تصادف خوشحال گردید و نام كوچک پادشاه را به فرزند خود نهاد. نیچه فیلسوف، شاعر، منتقد فرهنگی، آهنگساز و فیلولوژیست کلاسیک بزرگ آلمانی و استاد لاتین و یونانی بود که آثارش تأثیری عمیق بر فلسفه غرب و تاریخ اندیشهٔ مدرن بر جای گذاشته‌ است. پدر او کشیش بود، اجداد پدری و مادری او نیز تا چند پشت کشیش بودند، خود او نیز تا پایان عمر واعظ و مبلغ ماند. کودکی وقتی نیچه پنج سال داشت، پدرش بر اثر شکستگی جمجمه درگذشت و او به همراه مادر، خواهر، مادربزرگ و دو عمه‌اش بزرگ شد. درواقع مرگ زودرس پدر، او را در آغوش زنان مقدس خانواده انداخت و این امر موجب شد که با نرمی و حساسیت زنان بار آید. از کودکان شریر همسایه که لانه مرغان را خراب می‌کردند و باغچه‌ها را ضایع می‌ساختند و مشق سربازی می‌نمودند و دروغ می‌گفتند متنفر بود. همدرسان او به وی «کشیش کوچک» خطاب می‌کردند و یکی از آنان وی را «عیسی در محراب» نامید. تحصیلات او پس از عید پاک ۱۸۶۵ تحصیل در رشته الهیات را (در نتیجه از دست دادن ایمانش به عیسی مسیح) رها می‌کند. نیچه در یکی از آثارش با عنوان «آنارشیست» می‌نویسد: «در حقیقت تنها یک مسیحی واقعی وجود داشته‌است که او نیز بر بالای صلیب کشته شد.». در ۱۷ اوت ۱۸۶۵، بن را ترک گفته رهسپار لایپزیک می‌شود تا تحت نظر ریتشل به مطالعه فیلولوژی بپردازد. او در دانشگاه لایپزیک به فلسفهٔ یونانی آشنا گردید. وی در ۲۳ سالگی به خدمت نظام برای جنگ فرانسه و پروس فرا خوانده شد، در سرباز خانه به عنوان یک سوارکار ماهر شناخته می‌ شد. نیچه از ۲۴ سالگی (یعنی از سال ۱۸۶۹ تا ۱۸۷۹ به مدت ده سال) به استادی کرسی فیلولوژی کلاسیک در دانشگاه بازل و به عنوان آموزگار زبان یونانی در دبیرستان منصوب می‌شود. در ۲۳ مارس مدرک دکتری را بدون امتحان از جانب دانشگاه لایپزیگ دریافت می‌کند. ویژگی آثار نیچه شاکلهٔ اصلی نوشته‌های نیچه از جدل فلسفی، شاعری، نقد فرهنگی و قصه تشکیل شده و در کنار آن به طور گسترده‌ای نیز به هنر، لغت‌شناسی، تاریخ، دین و دانش پرداخته شده‌است.(کپشن) https://www.instagram.com/p/CEUBT7MnC_b/?igshid=7xsof5eq6yjo
0 notes
bornlady · 5 months
Text
بالیاژ عسلی : اکنون الیفاز، روشن است پرورش او، او باید——" "بله بله! من همه چیز را در مورد پرورش او می دانم - توسط خارج از فریپری - اما او قبلاً هرگز به سمت پرورش خود دوید. راهی که برای آن دوید جیمی مایلز فکر می کردی که او در کنار یک غلتک بخار بیرون آمده است. رنگ مو : چرخ دستی در سام هیل با او چه می کردی - پاشیدن پودر روی زبانش؟" چشمان پیرمرد با عصبانیت برق زد. "تو بهتر می دانی'این را فرانک. تمام کمکی که هوس سیاه داشت این بود آنچه موسی پس از بالا آمدن دیوار به او می دهد. بالیاژ عسلی بالیاژ عسلی : منو بغل کن سپردن عادت مواد مخدر به موجودی گنگ! حدس می‌زنم نه!" "پیراهنتان را بپوشید" پاسخ آرامش بخش بود "من فقط به شما می گویم آنها چه می گویند. آنها فکر می کنند جیمی مایلز درست را نمی دانست نسخه." "بسیاری از چیزهایی که او به غیر از نسخه‌ها نمی‌داند!" قدیمی پاسخ داد. لینک مفید : بالیاژ مو مرد کاری، هنوز گزنه شده است. "شلنگ، برای یکی!" "اما تو داری از موضوع دور میشی، قدیمی. نمیری برای اینکه به من بگویید با این اسب چه کرده اید تا او برنده شود؟" "یک روز، فرانک - یک روز." سوارکار سالخورده ریش سفیدش را شانه کرد با انگشتانش و دوست جوان بی حوصله اش را خوش خیم نگاه کرد. بالیاژ عسلی : تحمل "شما- مشتریان زیادی دارید،[صفحه 158]تا الان؟" اولد با درایت چنین کرد مرد کری به این واقعیت پی می برد که بچه طاس چه چیز دیگری بود مرد ممکن است به نام tout. "چندتا بله" گفت بچه "پیکرز.» "خب، به نوعی با آنها زمزمه کنید که الیفاز در آینده شرط بندی خوبی خواهد بود." تایم اوت." "اگر مسابقه سگ است. لینک مفید : بالیاژ مو مشکی بدون دکلره هیچ قیمتی برای او وجود نخواهد داشت" غمگین بود واکنش. "این مسابقه سگ نخواهد بود" گفت پیرمرد کاری. "این یک مسابقه هوس خواهد بود." چند روز بعد، بچه طاس، ورودی شبانه را برداشت لغزید و چیزی پیدا شد که باعث شد او بلند و کم ساطع کند سوت زد�� "خب آجیل بیچاره!" بچه زمزمه کرد "فقط به این دلیل که فکر می کند. بالیاژ عسلی : خوب از اسب سیاه، او هیچ مجوزی برای لغزش او در برابر او ندارد آنهایی که واقعی هستند .... کلاس بیش از حد اینجا برای الیفاز. او ممکن است بتواند سگ ها و غیر برنده ها را شکست دهید، اما توپاز و دوشیزه لوئیز آن را اجرا خواهند کرد کره چشم از او خارج می شود بیایید ببینیم. لینک مفید : بالیاژ بدون دکلره توپاز آخرین شروع خود را برد --" و بچه با صورت طاس در جدول های فرم خود را شکست داد. توپاز و دوشیزه لوئیز چشم از الیفاز بیرون نیفتادند. را رقبای فرضی هرگز به اندازه کافی به اسب سیاه نزدیک نشدند که بدهند او یک مسابقه الیفاز از جلو بیرون زد وقتی که سد بلند شد. بالیاژ عسلی : آنجا ماند و پیروزمندانه لگدهایی را به صورت او زد تعقیب کنندگان برای نقل قول از یادداشت های نمودار فرم: "الیفاز خیلی خوب است. استعداد را با برنده شدن هر طور که می خواست شگفت زده کرد." [صفحه 159] او مطمئناً بچه طاس را غافلگیر کرد و او را نیز غمگین کرد. لینک مفید : بالیاژ عسلی نسکافه ای که جوانی یک مشتری امیدوار کننده را متقاعد کرده بود که آخرین شرط خود را شرط بندی کند دلار در توپاز توپاز دوم شد که تسلی بخش بود اما اسب بدون هیچ مجوزی برای شروع در چنین شرکتی به تصویب رسید. بالیاژ عسلی : سیم با سه طول به یدکی، دهان خود را کاملا باز به دلیل کشش قوی آن شب پیرمرد کاری سرکه در آن ریخت زخم "خب پسرم" او گفت: "امیدوارم و اعتماد دارم آنچه را که گفتم به خاطر داشته باشید." و امروز از هوس سیاه پول نقد شد. آنها ارائه کردند' 10 به 1 در او در فضای باز' شرط بندی او یک هوس بهبود یافته است. لینک مفید : بالیاژ با رنگ بدون دکلره اینطور نیست؟ "او یک اسب دیگر است!" بچه غرغر کرد "موسی مجبور شد همه او را خفه کند راه پایین آمدن از او را از شکستن یک رکورد! تو با او چه کرده ای؟" "این چیزی است که همه آنها دوست دارند بدانند" پیرمرد خندید "'یک کلمه در فصل مناسب صحبت شود. بالیاژ عسلی : چقدر خوب است!' چند روز پیش یکی صحبت کردم. آیا به آن توجه کردی، فرانک؟ "در جهنم چگونه توانستم او را برای شکست توپاز رقم بزنم؟" بچه غر زد. "روشن عملکرد گذشته‌اش حتی با اسب‌هایی مثل هم کلاسی نیست. لینک مفید : بالیاژ یاسی او امروز زد!" پیرمرد کاری لبخندی زد و نزد سلیمان بازگشت. "استهزاگر در جستجوی حکمت است و آن را نمی یابد، اما دانش آسان است. به کسی که می فهمد.'" "بله-'به کسی که میفهمد!'[صفحه 160]نکته اینجاست من نه فهمیدن. هیچ کس نمی فهمد. اینجا یک اسب مرده زنده می شود و او همه را حدس زد. بالیاژ عسلی : معجزه خوب است، اما من هرگز روی یکی شرط می بندم تا زمانی که بدانم چگونه انجام می شود. بگو، کهنه‌تایمر، اینطور نیست
می خواهی به من بگویی چه اتفاقی برای الیفاز افتاده است؟ "نه، اما من به شما خواهم گفت که سلیمان در مورد زبان گشاد چه می گوید. پسر." پیرمرد کاری مکث کرد. لینک مفید : بالیاژ روی موی مشکی بدون دکلره زیرا داشت به کت در حال ناپدید شدن خطاب می کرد دم یک مرد جوان بسیار منزجر. بچه صورت طاس خودش را گرفت در حالت روحی بسیار ملتهب، و پدرسالار در حال نگاه کردن است بعد از او سرش را با اندوه تکان داد. "'به دست آوردن عقل چقدر بهتر از طلاست" او نقل کرد، "اما فرانک، اکنون - او هر دو را همزمان می خواهد! بالیاژ عسلی : افراد دیگری بودند که در جستجوی اطلاعات جدی بودند، زمانی که الیفاز، مرحوم فیرفکس، چهارمین مسابقه خود را برد، حاد شد پیروزی درخشان بر بهترین اسب ها در پیست. بین جویندگان دانش، سوارکاران آل انگل و مارتین اوکانر بودند و دزدان دریایی که پیرمن کاری با آنها درگیر جنگ بود. لینک مفید : بالیاژ دودی عسلی زمان. انگل، که گاهی به آن تیرانداز تیز گفته می شود، رئیس بود توطئه گر؛ O'کانر ستوان او بود. انگل که مسئول بود برای درگیری با کری، عملیات را با تئوری آغاز کرده بود که پیرمرد کاری یک فرد بی‌آزار و بی‌مغز بود، و "شیر پر شد موفق باشید،" او آن را بیان کرد. شرایط باعث شده بود. بالیاژ عسلی : او را تغییر دهد نظر تا حدودی؛ او دیگر به صاحب الیفاز رحم نکرد و الیشع؛ به او مشکوک شد O'کانر حتی فراتر رفت. احترام گذاشت و از هر چیزی که دارای برچسب کاری بود، احساس دومی می ترسید تقریباً به خرافات می رسد. این دو نالایق در مورد رستاخیز فیرفکس، محل بحث کردند. لینک مفید : بالیاژ برزیلی از کانفاب که اتاق تکل O کانر است و در حال حاضر شب پس از چهارمین پیروزی متوالی رنگ های کاری به عنوان به عهده الیفاز. "اگر از آن اسب استفاده نمی کند" او کانر گفت: ای کاش تو به من بگو چیه یک ماه پیش فیرفکس یک آدم بدکار بود.
0 notes
leylajofficial · 3 years
Photo
Tumblr media
راشائل بلکمور؛ سوارکار زن قهرمان اسب دوانی گرند شد + فیلم مسابقات اسب دوانی علاوه بر اینکه از قدیمی ترین رشته های پرطرفدار ورزش است، در میان علاقمندان به شرط بندی و پیش بینی رقابت های ورزشی نیز طرفداران بسیاری دارد.
0 notes
charbarg · 3 years
Photo
Tumblr media
راشائل بلکمور، سوارکار زن قهرمان اسب دوانی گرند شد مسابقات اسب دوانی علاوه بر اینکه از قدیمی ترین رشته های پرطرفدار ورزش است، در میان علاقمندان به شرط بندی و پیش بینی رقابت های ورزشی نیز طرفداران بسیاری دارد.
0 notes
mahanseirsam · 4 years
Text
اهنگ لری ممدلی شیر علی مردون مسعود بختیاری
Tumblr media
دانلود اهنگ بختیاری بسیار زیبای شیر علی مردون با صدای مسعود بختیاری به همراه تکست و بهترین کیفیت
لینک دانلود پرسرعت آهنگ چهارمحال و بختیاری شیرعلی مردون :
Tumblr media
  دانلود کنید  
متن تکست آهنگ محلی شیرعلی مردون مسعود بختیاری 2020:
  شاد اوی علی مردون , برنو سر شون تش ونم به قهوه رخ , تا کوی فردون ممدلی خان مند به تهرون ممدلی وای شیر علی مردون بی عروس تو کل بزن  کل بساکی و تفنگ چی ز مم صالح , سوار ز راکی ممدلی خان مند به تهرون ممدلی وای شیر علی مردون شمشیر علی مردون , طلای بی غش به زمین برق ازنه , به آسمون تش بی عروس تو کل بزن , تا مو کنم جنگ شمشیرم به گل زنم , سی ایل چارلنگ ممدلی خان مند به تهرون  ممدلی وای شیر علی مردون دشمنون ز بعد مو , چاره ندارن گویل نیله سوار , به هفت و چارن ممدلی خان مند به تهرون ممدلی وای شیر علی مردون علی مردان خان بختیاری با خوشحالی آمد ✿●✿● تفنگ برنو روی شانه‌اش آتیش بذارم به «قهوه رخ» تا کوه فردون عروس خانم! تو کل بزن؛ کل بساکی تفنگ‌چی از ایل «محمود صالح» و سوارکار از طایفه‌ «راکی» شمشیر علی‌مردان‌خان، طلای خالص به زمین برق می‌زنه، به آسمون آتیش عروس خانم! تو کل بزن تا من جنگ کنم شمشیرم رو به گل بزنم برای ایل چهارلنگ دشمنان بعد از من چاره ندارن برادران اسب‌سوار از ایل چهارلنگ و هفت لنگ  
Tumblr media
Arman-Omidi-Shir-Ali-Merdoon-khabarme.ir ابن آهنگ در کهگیلویه و بویراحمد , لرستان , قزوین , همدان , مرکزی و چهارمهال و بختیاری و در شهرهای سنندج و خرم آباد و اراک . حتی فارس و شیراز بسیار پرطرفدار است و چندین اجرا توسط چندین خواننده دارد. یک آهنگ محلی به مثال سرود ملی قوم بختیاری!  
Tumblr media
شیرعلی مردون خبرمی khabarme.ir Read the full article
0 notes
volghan · 8 years
Text
ایرانی‌ها از کی پلوخور شدند؟
New Post has been published on https://www.fastfoodstartup.com/%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86%db%8c%e2%80%8c%d9%87%d8%a7-%d8%a7%d8%b2-%da%a9%db%8c-%d9%be%d9%84%d9%88%d8%ae%d9%88%d8%b1-%d8%b4%d8%af%d9%86%d8%af%d8%9f/
ایرانی‌ها از کی پلوخور شدند؟
Tumblr media
* همه از واردات برنج می‌گویند ما از صادرات، کمی صادرات برنج ایرانی داریم که اهمیت دارد، این برنج‌‌های صدری و سالاری به کجاها می‌رود و چه کسانی به هر قیمت باشد از آن می‌خرند.؟
* برنج فقط پلو و چلو و کته نیست، ژاپنی‌ها‌ را با برنج ۷۰ نوع غذا می‌سازند و ایرانی‌ها ۱۶ نوع که اخیراً به ۲۵ رسیده است.
* روزگاری در بعضی از شهرهای مازندران همه‌ی مردم روزانه ۳ وعده برنج می‌خوردند حتی صبحانه کته و شیر و گردو و اگر دست کسی نان می‌دیدند نشانه فقر فاحش آن خانواده بود.
* برنج خوب برنجی است که عطرش را سوارکار دیروز از سر محله حس کند و امروز از داخل آسانسور به شامه همه برسد.
ما واردات برنج داریم، خیلی زیاد، بین ۵۰۰ تا ۸۰۰ هزار تن در سال و شاید هم بیش‌تر، برای همه‌ی کسانی که این روزها از کنار (انبوه زمین‌های سبز شده شالیزارهای مازندران و گیلان ردمی‌شوند کمی تعجب‌آور است که ما واردکننده برنج باشیم ولی هستیم، حقیقت دارد بیش از ۴ دهه است که ما به واردات برنج تن داده‌ایم قبل از انقلاب هم از آمریکا واردات برنج داشتیم کیلویی ۱۸ قران تا دو تومان در مقابل برنج ایرانی که کیلویی ۴ تا ۵/۵ تومان قیمت خورده بود.
برنج وارداتی بی‌مشتری، یا دست‌کم می‌شود گفت خیلی کم مشتری بود.
برنج ایرانی مرغوب بوده، عطر داشت و همیشه از برنج آمریکایی سر بود، برنج تایلندی و هندی هم وارد می‌کردیم که بیشتر برای طبقه فقیر و ندار بود.
در بحبوحه انقلاب (سال ۵۷) رئیس یکی از گروه‌های چریکی در مصاحبه‌ با خبرنگار روزنامه اطلاعات گفته بود:
«آمریکایی‌ها نوعی سم برنج به ما می‌فروشند که ویرانگر است، محصولات ما را خراب می‌کند آنها برداشت برنج از شالیزارهای ما را به حداقل رسانده‌اند تا برنج خودشان را به ما بفروشند. »
حالا هم واردات برنج داریم. در تمامی برنج فروشی‌ها، میادین میوه‌ و تره‌بار و حتی خواربار فروشی‌ها انواع برنج باسماتی در بسته‌بندی‌های ۵ و ۱۰ کیلویی به وفور یافت می‌شود، حتی برای این برنج‌های دراز و قهوه‌ای آگهی هم چاپ می‌شود در مطبوعات در تلویزیون؛ نام حداقل دو و سه نوع از این برنج‌ها را سرزبان فروشنده و خریدار می‌شنویم. این‌که کشور ما یکی از وارد کنندگان برنج شده است (چه قبل از انقلاب که جمعیت نصف امروز بود و چه بعد از انقلاب که نزدیک به ۸۰ میلیون نفر شده است) همه می‌دانند اما آنچه که نمی‌دانند (اکثریت جامعه ایرانی نمی‌داند) ما صادرات برنج هم داریم که گرچه رقم آن در مقابل واردات کلان ناچیز است اما اهمیت دارد.
بیشتر اعیان و اشراف و شیوخ کشورهای حاشیه خلیج‌فارس مشتری برنج صدری و سالاری ایران هستند، برنج ایرانی عطر و بوی خاصی دارد. شیخ محمد گفته است:
« وقتی از کنار مطبخ خانه رد می‌شوم بوی برنج ایرانی مرا به اشتها می‌آورد.»
غیر از طبقه مرفه کشورهای همسایه، ایرانی‌های به مهاجرت رفته هم مشتری پروپاقرص برنج ایرانی هستند. اگر در مسافرت‌های خارج از کشور دقت و کنجکاوی کرده باشید اکثر مسافرین که فامیل نزدیک در اروپا و حتی آمریکا دارند یک کیسه ۱۰ کیلویی برنج ایرانی با خود می‌برند تا فامیل دور از وطن را، خوشحال کرده باشند. خانم نسترن معروفی مقیم کلن آلمان گفته است:‌ » دوستان آلمانی وقتی به خانه‌ ما می‌آیند اول از همه از بوی برنج ایرانی تعریف می‌کنند و از ما می‌خواهند به‌جای هر نوع پذیرایی، پلویی که با برنج ایرانی طبخ شده روی میز غذا بیاوریم.»
برنج، غذای غالب نیمی از مردمان روی کره زمین است؛ تقریباً تمام مردم دنیا در هر طبقه فرهنگی و اقتصادی با برنج به شکل‌های مختلف غذا می‌سازند، پیکاسو نقاش معروف اسپانیایی گفته بود «پلویی که با زعفران تزیین شده باشد یک تابلوی نقاشی است که سر میزغذا، چشم از تماشای آن لذت می‌آورد و اشتها تحریک می‌شود.»
یحیی امیری- ایرانی‌ها از قدیمی‌ترین ایام پلوخور بوده‌اند، شاید بتوان گفت هیچ خانواده ایرانی نداریم که در طول هفته حداقل یک وعده غذای برنجی نداشته باشد، بگذریم از آپارتمان‌نشین‌هایی که هنوز به عادت دیرینه هر روز یک وعده پلو هم در برنامه‌شان دارند.
گزارش این شماره ماهنامه “اقتصاد سبز” را به شاه‌بیت کشاورزی ایران یعنی برنج،‌اختصاص داده‌ایم، نکات خواندنی، بسیار دارد.
صبحانه کته با شیر و گردو
این روزها، آن دسته از ایرانی‌ها که از چاقی مفرط رنج می‌برند در رژیم غذایی‌شان برنج را به طور کلی حذف کرده‌اند اما نمی‌توانند، پلو خورش ایرانی، از زمان هخامنشیان رواج داشته و دوره‌ای بوده که مردم ایران مخصوصا در شمال و مخصوصاً در مازندران حتی صبحانه هم کته و شیر و گردو می‌خورده‌اند. پروفسور محسن مقدم در بخشی از خاطرات منتشر نشده‌اش گفته است:
«در سال ۱۳۲۳ برای پژوهش باستان‌شناسی سفری به شهر آمل داشتم. در خانواده‌ آقای امیری (عمارتی زیبا رو به رودخانه هراز) میهمان بودیم، آنها در هر وعده غذایی روزانه‌‌شان برنج می‌خوردند، صبحانه کته با شیر و گردو، ناهار پلو خورشت و شام پلو کباب غاز. به تازگی در این شهر یک نانوایی دایر شده است که مشتری ندارد یا خیلی کم دارد، نان خوردن نشانه نداری و فقر بود، بعضی از مردم که به هر دلیلی نانی می‌خریدند دور از چشم به خانه می‌بردند، سعی می‌کردند کسی آنها را نبیند که نان خریده‌اند، مثل یک کالای قاچاق پنهانی به خانه می‌بردند، نان خوردن نشان فقر و نداری بود، و هیچ‌کس دوست نداشت در قالب یک آدم فقیر در بیاید و تحقیر شود، به‌خاطر این‌که نان خریدهاست.»
برنج هدیه خداوند
تاریخ برنج به هزاران سال پیش بر می‌گردد، مردم روی زمین بر این عقیده بودند که برنج هدیه با ارزش از طرف خداوند بوده و بسیار احترام داشت. کشاورزانی که برنج می‌کاشتند محترم بودند. «ویل دورانت» در تاریخ تمدن اشاره دارد به کشت برنج در تقریباً ۴ هزار سال پیش از میلاد مسیح؛ او می‌گوید:‌«کشت برنج در کشورهای چین و هند متداول بوده» و در مجموع زادگان این محصول کشاورزی را از آسیا می‌داند که از این منطقه به دیگر نقاط جهان رفته و این بیشتر سیاحان بوده‌اند که در سفرهای خود، شگفتی‌ها می‌آوردند و یکی از این شگفتی‌ها برنج بوده است.
به استناد تاریخ تمدن بشر، کاشت برنج در ایران سابقه طولانی دارد. در زمان هخامنشیان شالیزارهای فراوانی در خوزستان، مازندران و گیلان وجود داشته و همه‌ی طبقات اجتماعی ایرانی پلوخور بوده‌اند. برنج مازندران در آن دوران هم، سرآمد برنج‌های نقاط دیگر بوده و شهرت داشته و صادرات برنج ایرانی به‌وسیله کشتی در شمال و جنوب انجام می‌گرفته. امروزه اگرچه ایران در صادرات برنج جایگاهی ندارد، اما آمار «فائو» می‌گوید کشورهای آسیایی حدود ۹۰ درصد برنج دنیا را تولید می‌کنند.
بج، بینج، درنج، رنج
برنج در گویش مازندرانی یا طبرستانی «بینج» و در زبان گیلانی یا گویش رشتی «بج» نام دارد. در برخی از نقاط ایران مانند نطنز و سمنان «ورنج» تلفظ می‌کنند. گفته می‌شود نام اصلی برنج در ایران از کلمه «ورنج» یا «رنج» گرفته شده و به مرور زمان به برنج تبدیل شد، در واقع بیانگر کار پرزحمتی بود که کشاورز روی زمین انجام می‌داده و محصولی تولید می‌کرد که نیاز روزانه همه‌ی مردم بوده و غذای اصلی به حساب می‌آمده، که هنوز هم هست.همه‌ی ما از کودکی با «چلوخورش» «چلوکباب» «کته با ماست» ‌«زرشک پلو»‌ «آلبالو پلو»‌ و در استان فارس (شیراز) با کلم پلو آشنایی داریم که طبخ برنج مهارت‌ می‌خواهد، در خانه اعیان اشراف و بلندپایگان حکومتی افرادی بودند که در طبخ برنج مهارت داشتند شهرت داشت پلوپزی ماهر است که از آشپزخانه او بوی خوش برنج به‌ مشام آقا یا خانم اسب سوار از چند فرسخی به شامه‌اش بخورد. در این روزگار آپارتمان نشینی گفته بود اگر از توی آسانسور بوی برنج بیاید نشانه مهارت و هنر بانوی خانه است.
تشخیص برنج خوب و ارقام مشهور
برنج ایرانی از قدیمی‌ترین دوران تاریخ در شمار برنج‌های ممتاز قرار داشت و درجه‌بندی می‌شده است، خوب قدکشیدن پس از پخت یکی از امتیازهاست، دانه‌های برنج هرچه خشک‌تر و سفت‌تر باشد بهتر است، چرا که با جذب سریع آب، هنگام پخت، حجیم‌تر می‌شود. شهرت دارد هرچه از تاریخ برداشت برنج بگذرد و خوب نگهداری ‌شود به کیفیت آن افزوده می‌شود. رستوران‌های مشهور افراد خبره‌ای برای بارآوری و طبخ برنج در اختیار دارند که با هنرشان در نگه‌داری و پخت برنج، برای رستوران شهرت می‌آورند. در گذشته‌های نه چندان دور «چلوکباب شمشیری» در سبزه میدان بازار تهران و در روزگار امروز رستوران‌های «حاج محسن» در مازندران از وجود چنین افراد خبره‌ای بهره می‌برند.
یکی از مهم‌ترین ارقام محلی در شمال ایران «طارم صدری»است، علاوه بر آن، ارقام «سنگ طارم» «طارم سالاری» یا «میرزا مخبر» یا «موسی طارم» «دم سیاه» «حسن سرایی» و «حسنی» از ارقام معروف است. آمل یک، گیل، دراز، بینام، سپیدرود، خزر، سنگ جو، طارم عسگری، غریب، رضا جو، ندا، نعمت، هاشمی و رمضانی و فجر، ساحل، شفق، تابش اسامی دیگر است که شهرت دارد.
۱۵۰ نوع برنج داریم
اسامی که آوردیم بخشی از انواع برنج ایرانی است، کارشناسان انواع برنج ایرانی را به ۱۵۰ قلم تخمین زده‌اند که در موقعیت‌های جغرافیایی کاشت می‌شود. ولی یک نوع برنج در نواحی گرمسیری فارس و اصفهان کاشته می‌شود که اگرچه اسم صدری دارد ولی با صدری شمال متفاوت است. برنج صدری شمال که بسیارپرمشتری دانه‌هایش دراز و کشیده و باریک است (بیش از ۷ میلی‌متر) و ارزش تجاری بالایی دارد، کمتر برنج‌فروش در تهران یافت می‌شود که چند نوع برنج صدری نداشته باشد که البته‌ همه‌شان صدری واقعی نیست.
حاج رضا فراهانی می‌گوید:
«برنج صدری واقعی برنجی است که وقتی کمی از آن در کف دست بریزید و جلوی دهان ها کنید (یعنی حرارت بدهید) در همان لحظه بوی خاص آن به مشام می‌رسد. این نکته را خیلی از مشتری‌ ها نمی‌دانند و فقط دلشان خوش است که برنج صدری خریده‌اند، وقتی مشتری به برنج صدری، شک داشته باشد روش «ها» کردن را یادآور می‌شویم. اگر خودش حوصله نداشته باشد، این کار را می‌کنیم . گرچه خیلی‌ها حوصله ندارند.»
برنج فروش مشهور و خوش‌نام کسی است که برنج صدری واقعی به مشتری خود بدهد و پول خوب بگیرد.
برنج، گیاه حساس و زود رنج
یکی از اسامی قدیم برنج «درنج» یا «رنج» در واقع نمایانگر یاگویای کار پرزحمت و رنج کشاورز در شالیزار بوده است، به‌طور کلی برنج در مقابل آفات و بیماری و کم‌آبی حساس است، طول دوره رشد آن بین ۱۵۰ تا ۱۶۰ روز است که کشاورز باید شب و روز مراقب آن باشد. بعد از برداشت و خارج شدن از شالیکوبی‌ها هم نیاز به مراقبت دارد، در آشپزخانه، آشپز لحظه‌ای غفلت کند پلوی او شفته می‌شود که هیچکس میل به خوردن آن ندارد.
برنج صدری انواع مختلف دارد: «دم سیاه» یا «ریشک سیاه»«صدری معمولی» «صدری امیری» که ریشک آن سفید است «میرزا عنبر» یا «موسی طارم» از همین خانواده.
«چمپا» یکی دیگر از اقلام پرمصرف است که دانه‌های کوتاه‌تر از صدری دارد ولی در گروه صدری‌ها قرار می‌گیرد. طول دانه آن بین ۵ تا ۷ میلی‌متر بوده ولی کیفیت پخت آن کمتر از صدری و عملکرد بیشتری دارد، در مقابل کم‌آبی و آفات مختلف (چه در کاشت و چه بعد از برداشت) مقاوم‌تر است. طول دوره زودرس‌‌ها ۹۰ روز و دیررس ها ۱۳۰ روز می‌باشد. چمپا همیشه قیمت پایین‌تر از صدری داشته، ولی می‌گویند آشپز اگر ماهر باشد و خوب دم کندمی‌‌تواند مثل صدری باشد.
گروه لنگرود، گروه بانه و گروه معمولی
چمپا از آنجا که در خانواده صدری‌ها قرار می‌گیرد به «طارم محلی» شناخته می‌شود. در کنار این دو رقم باید اشاره‌ای به برنج «گروه» هم داشته باشیم که دارای دانه‌های گرد و کوتاه بوده و قدآن به ۵ میلی‌متر می‌رسد و در ردیف برنج‌های ارزان‌ قرار گیرد. اما به‌خاطر عملکرد بهتر در رستوران‌های بین‌راهی زیاد استفاده می‌شود. برنج «گروه» چند نام دیگر هم دارد «گروه لنگرودی» «گروه میانه» و «گروه معمولی» در بین آشپزهای حرفه‌ای رستوران‌های پر مشتری، گروه پز خوب زود مشهور می‌شود چرا که می‌تواند سود بیشتری عاید صاحب رستوران کند.
در عصر کجاوه و کاروان، غذاپزها و غذا‌فروشی‌های بین‌راهی داخل کاروانسراها که مسافرها خسته و گرسنه از راه می‌رسیدند می‌گفتند، برنج گروه پختیم ولی بخورید ببینید از صدری هیچ کم ندارد. در واقع همه می‌دانستند برنجی که در مطبخ خانه‌شان طبخ می‌شود با برنجی که در کاروانسرها یا رستوران‌های بین‌راهی امروز پخته می‌شود تفاوت اساسی وجود درد ولی آشپز خبره و باتجربه می‌تواند طوری پلو را بار بیاورد که مشتری تفاوت چندانی با پلویی که در سفره‌خانه‌اش می‌خورده متفاوت نباشد و از همه مهمتر به مسافر گرسنه‌ای که از راه رسیده، زود غذا را برساند.
دومین غله مهم دنیا
ما در این گزارش انواع برنج‌های ایرانی را به نقل از کارشناسان و پژوهشگران به ۱۵۰ نوع تخمین زده‌ایم ولی در بعضی از گزارش‌های جهانی این رقم را تا ۷ هزار نوع هم اعلام کرده‌اند که اثبات درستی یا نادرستی این اقلام خود،‌ عمر نوح می‌خواهد. ولی آنچه که مهم است اینکه بشر از ۴ هزار سال پیش از میلاد مسیح در کشورهای هند و چین برنج‌کاری داشته، و در کشاورزی، این گیاه یک‌ساله که ارتفاع آن در بعضی مناطق تا ۱٫۵ متر هم می‌رسد در تمام ادوار تاریخ برای سیرکردن انسان، حرف اول می‌زده و در تمام این دوره‌ها بیش از نصف جمعیت در شالیزارها کار می‌کرده‌اند. از آنجا که غذایی مفید و لذت‌بخش بوده از آسیا به دیگر نقاط جهان رفته. کشورهایی که آب و هوا و شرایط کشاورزی مناسب داشته‌اند کاشته‌اند و خود کشاورز آن شده‌اند.این محصول به‌زودی در تمام نقاط استوایی کره‌زمین راه یافته و به استناد تاریخ در قرن هفتم میلادی مصری‌ها هم شروع به کشت آن کرده‌اند، کشورهایی که اهمیت مکانیزه کردن کشاورزی را دریافتند (مثل آمریکا) در تولید انبوه آن به موفقیت‌هایی رسیده و صادرکننده برنج شده‌اند. در گزارش «فائو» برنج بعد از گندم دومین غله مهم دنیا محسوب می‌شود و دارای چنان اهمیتی شده که وزارت کشاورزی این کشورها شاخه اصلی رشد اقتصادی‌شان، برنج و گندم شده است.
0 notes
vatanpdf-blog · 5 years
Link
قرون عثمانی امپراتوری عثمانی در ۱۳۰۰ میلادی به فرماندهی عثمان اول بنیاد نهاده شد , در قرن شانزدهم در دوران سلیمان باشکوه که نیروهایش دروازه های وین را به خطر انداخت , به اوج عظمت خود رسید و از آن پس تدریجا تا زمانی که محمد پنجم آخرین سلطان عثمانی به دست مصطفی کمال (آتاتورک) به تبعید رانده شده , در سراشیبی سقوط قرار گرفت . جان پاتریک داگلاس بالفور , لرد کین راس , که در ۱۹۰۴ م متولد و در ۱۹۷۶ م درگذشت . مورخ و نویسنده انگلیسی است که تاریخ خاورمیانه و به ویژه ترکیه را موضوع اصلی تحقیقات و نوشته های خود قرار داده است .
قرون عثمانی ظهور و سقوط امپراطوری عثمانی
دورۀ آغازین سلسۀ عثمانی با افسانه سرشته شده است. بنا به روایت، بنیانگذار آن رئیس قبیلۀ کوچکی بود به نام ارطغرول که با گروهی بالغ بر چهارصد سوارکار حین کوچ از پهنۀ آسیای صغیر، به نبردی بین دو گروه از جنگجویانی برای او ناشناخته برخورد. پس از مشورت با افرادش، دلیرانه مصمم شد طرف بازنده را بگیرد و بدین ترتیب کفه را به سود آنان سنگین و پیروزیشان را تضمین کند. از قضا آنان لشکریان علاء الدین از سلاجقۀ قونیه بودند که علیه سپاهی از مغولان می جنگیدند. علاء الدین ارطغرول را با تیول منطقه ای نزدیک اسکی شهر، پاداش داد که شامل زمینهایی برای ییلاق و قشلاق در سوقوت، در غرب فلات آناطولی می شد. این تیول بعدها در ازای حمایت از اقبال رو به زوال سلطان در یک جنگ پیروزمندانۀ دیگر، این بار علیه یونانیها، گسترش یافت. اینجا پای افسانه ای پیش می آید که برای ایجاد ارتباط مشروع با یکی از سلسله های حاکم پرداخته شده بود که بعدها بوسیلۀ اعطای آرم سلطنتی به صورت یک علم و طبل به عثمان، پسر ارطغرول، توسط سلطان (سلجوقی) تایید شد.
فهرست کتاب
طلوع امپراتوری بیزانس جدید اوج امپراتوری بذرهای انحطاط رقابت روسیه عصر اصلاحات آخرین سلاطین سخن آخر منتخب کتابشناسی فهرست راهنما
کتاب: #قرون_عثمانی
ID Instagram : @vatanpdf
0 notes
khoonevadeh · 5 years
Photo
Tumblr media
چهره‌های سرشناسی که با «اتانازی» مُرده‌اندhttps://khoonevadeh.ir/?p=18413
برترین ها - ترجمه از محمد کاملان: دنیای عجیبی است و در زیر این چرخ گردون چیزهای زیادی را شاهد هستیم که گاهی اوقات با منطق زندگی و دستورهای دینی و اخلاقی جور از آب در نمی‌آیند اما به هر ترتیب این موارد جزئی از زندگی بشریت هستند و به هر ترتیب وجود دارند. یکی از این موارد اُتانازی است، اتانازی (euthanasia) در زبان یونانی به معنای مرگ خوب است و اگر بخواهیم معادل مناسبی در زبان خودمان برای این واژه پیدا کنیم شاید مَرگیاری یا بِه‌مرگی گزینه‌های خوبی باشند.
از معنای اتانازی که بگذریم، عملکرد این واژه است که آن را عجیب نشان می‌دهد. همان‌گونه که بهتر از ما می‌دانید زندگی به‌رغم تمامی مشکلاتی که پیش‌روی انسان‌ها قرار میدهد اما باز هم شیرین و دلچسب است و حتی اگر فردی با رویارویی با مشکلات از زندگی سیر شود و آرزوی مرگ کند، باز هم از ته قلب چنین چیزی را نمی‌خواهد. در این بین ناخوشی‌هایی نیز وجود دارد که در این دنیا علاجی برای آنها نیست. برای نمونه فردی که به یک بیماری دردناک و لاعلاج مبتلا است را نمیتوان درمان کرد و او باید تا آخر عمر بدون اینکه امیدی به بهبود داشته باشد از این بیماری درد بکشد.
در چنین شرایطی بیمار به درخواست خود یا خانواده‌اش می‌تواند به زندگی‌اش پایان دهد و چنین کاری را اتانازی می‌نامیم. این کار در دنیا طرفداران و مخالفان بسیار زیادی دارد و به‌رغم اینکه کشورهایی هستند که اتانازی را شایسته می‌دانند، بسیاری از کشورها نیز این کار را غیرقانونی اعلام کرده‌‌اند.
به لحاظ اعتقادی هم اسلام، مسیحیت و دین یهود، زندگی را هدیه پروردگار می‌داند و این دین‌ها انسان را به تحمل مشکلات و بیماری‌ها توصیه می‌کنند و نظر مثبتی با اتانازی ندارند.
ما هم در این مقاله کاری به خوب یا بد بودن اتانازی نداریم، اما از آنجایی که این رویکرد به مرگ وجود دارد و افراد مهمی بوده‌اند که جان خود را با اتانازی از دست داده‌اند. در ادامه برای شما از این افراد و داستان زندگی و مرگ آنها خواهیم گفت.
1. تری شایوو
در میان تمامی اتانازی‌هایی که انجام شده است پرونده تری شایوو معروف‌ترین آنها است و این پرونده جنجال‌های زیادی به دنبال داشت و کار به جایی رسید که پای جرج دبلیو بوش، رئیس‌جمهور وقت آمریکا نیز به انجام این تانازی باز شد. قضیه از این قرار بود که شایوو در سال ۱۹۹۰ دچار حمله قلبی شد و این حادثه او را در شرایط زندگی نباتی دائم قرار داد. به این ترتیب مغز تری شایوو کاملاً از کار افتاده بود و بیشتر از ۱۰ سال بوسیله یک لوله که به معده‌اش وصل بود تغذیه می‌کرد و زنده مانده بود.
پس از گذشت مدت زیادی از بیماری تری شایوو، همسرش که دیگر از سلامت او قطع امید کرده بود کمپینی به‌راه انداخت تا اجازه مرگ او صادر شود. عده زیادی طرفدار چنین نظری بودند و از آنجایی که امکان بازگشت تری شایوو به زندگی معمولی وجود نداشت از اتانازی شایوو حمایت می‌کردند. عده‌ای دیگر نیز می‌گفتند که این کار با قتل هیچ فرقی ندارد و مرگ و زندگی تنها دست خداست و انسان‌ها نباید در این زمینه تصمیم بگیرند.
بحث و جدل برای اتانازی تری شایوو درنهایت به نفع همسر او ختم شد و قرار شد تا اتانازی انجام شود. به این ترتیب بود که در تاریخ ۱۸ ماه مارس سال ۲۰۰۵، لوله تغذیه شایوو قطع شد و ۳۱ مارس همان سال به رحمت ایزدی پیوست.
انجام شدن یا نشدن اتانازی تری شایوو از سال ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۵ طول کشید و در مدت این سال‌ها پزشکان متخصص زیادی وضعیت او را بررسی کردند و تأیید نمودند که تری شایوو در حالت زندگی نباتی باقی خواهد ماند. در این بین به‌رغم اینکه همسر تری شایوو اصرار ویژه‌ای به اتانازی زنش داشت، پدر و مادر تری بر این باور بودند که این اتفاق نباید صورت بگیرد. به‌همین منظور خانواده تری نیز جداگانه از پزشکان متخصص درخواست کردند تا وضعیت او بررسی شود اما به همان ترتیب که آب رفته را نمی‌توان به جوی بازگرداند، زندگی تری شایوو نیز از دست رفته بود و حیات نباتی چیزی نبود که همسر او بتواند تحمل کند. به همین دلیل با تلاش‌های فراوان توانست رضایت دستگاه‌های دولتی برای اتانازی تری را بگیرد و به زندگی‌ همسرش پایان دهد.
2. وانیاک دمودار سوارکار
وانیاک دمودار سوارکار (Vinayak Damodar Savarkar) یک فعال اجتماعی و سیاستمدار هندی بود که دستی در نگارش شعر و داستان نیز داشت و به‌عنوان یکی از معروف‌ترین هندی‌هایی شناخته می‌شود که سنت ناپسند طبقات اجتماعی هندوستان را پایان داد. بر اساس این سنت هندی‌ها در طبقات اجتماعی مختلفی دسته‌بندی می‌شدند و خانواده‌هایی که از طبقه‌های پایین‌تر بودند حق ازدواج با طبقه‌های بالاتر را نداشتند.
ناگفته نماند او به‌عنوان یکی از عاملین قتل مهاتما گاندی نیز شناخته می‌شد اما هرگز این اتهام اثبات نشد. در اول فوریه سال ۱۹۶۶ وانیاک از خوردن داروهایی که او را زنده نگه می‌داشت سرباز زد و حتی خوردن غذا و نوشیدن آب را نیز کنار گذاشت. وی به این وضعیت ادامه داد تا در نهایت در ۲۶ فوریه همان سال از دنیا رفت.
وانیاک چهره‌ بسیار شناخته‌ شده‌ای در میان ملت هندوستان است و انصافاً هم باید گفت خدمات زیادی به هندی‌ها کرد و به‌رغم اینکه سن و سالی هم از او گذشته بود باز هم بیماری خاصی نداشت که اتانازی برای او واجب باشد. اما این چهره برجسته هندوستان، فلسفه جالبی برای پایان دادن به زندگی خود داشت و مدعی بود خدماتی که می‌توانست را به ملت خود انجام داده بود و وظیفه‌اش در این دنیا به پایان رسیده بود، در نتیجه دلیلی برای زندگی کردن نمی‌دید و با نخوردن غذا و دارو دست به اتانازی زد. وی بر این باور بود که بهتر است انسان به جای اینکه منتظر مرگ خودش باشد، اگر کاری در این دنیا ندارد، دیگر دلیلی هم برای زنده بودن چنین فردی نیست و باید شخصاً برای گذر از این دنیا اقدام کند.
3. جورج پنجم
جورج پنجم پادشاه بریتانیا در سال‌های ۱۹۱۰ تا ۱۹۳۶ میلادی بود و در جنگ جهانی اول، از اسب افتاد و شدیداً مجروح شد. از طرف دیگر چون بیش از حد دخانیات استعمال کرده بود به دلیل این حادثه دچار مشکل تنفسی نیز شد، جورج پنجم بیماری‌های دیگری نیز داشت و کارش به جایی رسید که در ژانویه سال ۱۹۳۶ هذیان می‌گفت و به تمامی اطرافیان بد و بیراه نثار می‌کرد.
از آنجایی که این رفتار در شان پادشان انگلستان نبود، پزشک برای اینکه شرافت پادشاه را حفظ کند، به او داروهای کشنده‌ای تزریق کرد تا دنیا را به مقصد آخرت ترک کند.
جورج پنجم در زمان مرگ دقیقاً ۷۱ سال سن داشت و باتوجه به بیماری‌های مختلف و شرایط جسمانی نامناسب، پزشک بعید می‌دانست بتواند از چنگ این بیماری‌ها خلاص شود و بهبودی حاصل کند. در نتیجه انجام این اتانازی با رضایت خانواده‌ سلطنتی صورت گرفت تا پادشاه بیش از این رنج بیماری را تحمل نکند و زندگی دنیوی را بدرود بگوید.
4. هوگو کلاوس
اگر اهل ادبیات باشید احتمالاً هوگو کلاوس، شاعر، نویسنده و کارگردان بلژیکی را می‌شناسید. این شخصیت برجسته ادبیات در پایان عمر دچار آلزایمر شد و با توجه به اینکه مردی متفکر بود و ذهن بسیار خلاقی داشت نتوانست چنین وضعیتی را تحمل کند در نتیجه در تاریخ ۱۹ مارس سال ۲۰۰۸، با اتانازی از دنیا رفت.
اهمیت هوگو کلاوس در جامعه بلژیک باعث شد به‌رغم اینکه اتانازی در این کشور آزاد است باز هم حاشیه‌های زیادی را در این زمینه شاهد باشیم. پس از مرگ هوگو کلاوس، وزیر فرهنگ بلژیک در صحبتی گفت من از نزدیک هوگو را می‌شناختم و کاملاً مشخص بود چنین فردی تحمل بیماری سختی مانند آلزایمر را ندارد و می‌خواست با شرافت و افتخار دنیا را ترک بگوید.
در این بین انجمن کلیسای کاتولیک و همچنین کانون آلزایمر بلژیک از مرگ هوگو کلاوس بوسیله اتانازی اظهار ناراحتی کردند. قضیه به اندازه‌ای بالا گرفت که گادفرد دانیلز (Godfried Danneels)، کاردینال کلیسای کاتولیک بلژیک در مراسمی به اتانازی هوگو کلاس اشاره کرد. انجمن آلزایمر بلژیک نیز از پوشش رسانه‌ها در خصوص مرگ این شخصیت برجسته گله‌‌مند بود و سخنگوی این انجمن گفت به‌رغم اینکه به تصمیم هوگو کلاوس احترام می‌گذارند اما گزینه‌های درمانی زیادی پیش‌روی بیماران مبتلا به آلزایمر وجود دارد و به جای اینکه تسلیم شوند بهتر است سراغ این روش‌های درمانی بروند.
5. آنی ام‌.‌جی اشمیت
اشمیت یکی از شخصیت‌های ادبی آلمان بود و کتاب‌های زیادی برای کودکان از او به جای مانده است. سبک داستان‌سرایی آنی ام.‌جی اشمیت به اندازه‌ای خاص و جذاب است که بسیاری از اهالی ادبیات کودک، او را به‌عنوان یکی از بزرگترین نویسنده‌های آلمانی می‌شناسند. آنی ام‌.‌جی اشمیت دقیقاً یک روز پس از اینکه تولد ۸۴ سالگی خودش را جشن گرفت با خوردن دارو به زندگی‌اش پایان داد.
آنی ام.‌جی اشمیت که به‌عنوان مادر ترانه‌های تئاتری آلمان شناخته می‌شود و به او لقب ملکه ادبیات کودک را داده‌اند، در کنار کتاب و نویسندگی، در برنامه‌های رادیویی و تلویزیونی نیز شرکت داشت و فیلمنامه‌‌های مختفلی از او برجای مانده است.
آنی ام.‌جی اشمیت که کهن‌سالی را به سختی تحمل می‌کرد و از بیماری‌های مختلف رنج می‌برد، اتانازی را برای پایان زندگی خودش انتخاب کرد. داروی‌هایی که آنی ام.‌جی اشمیت خورده بود قلب او را از کار انداخت و در حالی که در بستر مرگ در کنار دوستان و خانواده‌اش آرمیده بود به خواب ابدی رفت.
پس از مرگ آنی‌ ام‌.‌جی اشمیت با اتانازی، یک بار دیگر بحث اتانازی در جوامع آلمان مطرح شد و مخالفین و موافق‌های اتانازی دیدگاه‌های خود را در این زمینه با رسانه‌ها در میان گذاشتند.
6. ادوارد برونگرسما
ادوارد برونگرسما (Edward Brongersma) حقوقدان آلمانی بود که در این رشته مدرک دکترا داشت و چندین سال در مجلس سنای آلمان به‌عنوان عضو حزب کارگر خدمت کرده بود. جالب اینجاست که ادورد برنگرسما باورهای عجیب و غیرمنطقی داشت و از طرفداران برقراری رابطه با کودکان بود. وی برای قانونی شدن چنین عملکردی تلاش‌های زیادی انجاد داد و به دلیل همین فعالیت‌ها در کنار آلمان، در کشورهای دیگر مانند هلند نیز فردی شناخته شده بود.
ادوارد برونگرسما تا ۸۷ سالگی از خدا عمر گرفت اما در آن زمان وضعیت سلامت او رو به وخامت گذاشته بود و حال خوشی نداشت، از طرف دیگر بیشتر دوستان و آشنایانش نیز دنیا را ترک گرفته بودند. در نتیجه برنگرسما نیز که حسابی تنها و بیمار شده بود ترجیح داد با اتانازی به‌زندگی خودش پایان دهد. پس از مرگ ادوارد برونگرسما تصاویر مستهجن زیادی از رابطه با کودکان در منزل او پیدا شد.
7. هربرت فاکس
نام هربرت فاکس احتمالاً برای اهالی سینما باید آشنا باشد چرا که او هنرپیشه‌ای اتریشی بود و حدود ۱۴۰ فیلم در کارنامه وی یافت می‌شود. با توجه به ظاهر و قیافه‌ای هربرت فاکس داشت، عموما نقش‌های منفی به او پیشنهاد می‌شد. بیشتر فیلم‌هایی که هربرت فاکس در آنها بازی کرد،‌ فیلم‌های کم خرج و عامه‌پسندی بود و بعضی مواقع نیز آثار با ارزش‌تری در کارنامه این هنرپیشه اتریشی به‌چشم می‌خورد.
هربرت فاکس در کنار حضور در سینما و تلویزیون، فعالیت‌های سیاسی مختلفی نیز در طول عمر خود انجام داد و مدتی نیز عضو شورای یکی از شهرهای اتریش بود و چندین سال نیز به‌عنوان نماینده در مجلس این کشور خدمت کرد. هربرت فاکس در سال ۱۹۹۰ از تمامی شغل‌ها و سمت‌هایی که داشت کناره‌گیری کرد و پس از بازنشستگی به شهر سالزبورگ در اتریش بازگشت و تا آخر عمر در این شهر زندگی کرد.
فاکس چیزی حدود ۸۰ سال از خدا عمر گرفت و پس رسیدن به این سن و سال، از انجمن اتانازی سوییس در خواست کرد تا به او برای پایان دادن به عمرش کمک کنند.
8. کارن آن کویلان
کارن تنها ۲۲ سال بیشتر نداشت که شبی از مهمانی به خانه برگشت و نقش زمین شد، حال او به اندازه‌ای خراب بود که حتی نمی‌توانست نفس بکشد. از قرار معلوم کارن آن کویلان (Karen Ann Quinlan)، قبل از اینکه به خانه بیاید در مهمانی حضور داشت و مقدار زیادی الکل به همراه مواد مخدر مصرف کرده بود. مامورین اورژانس زمانی بالای سر او رسیدند که مدت زیادی نفس نکشیده بود و به همین دلیل نیز اکسیژن کافی به مغز این دختر ۲۲ ساله نرسیده بود و تمامی فعالیت‌های مغزی او از کار افتاد.
در نتیجه کاری آن کویلان به همین سادگی زندگی معمولی را از دست داد و با زندگی نباتی به حیات ادامه می‌داد. پس از گذشت مدتی پدر و مادر کاری آن کویلان که دیدند فرزند دلبندشان دیگر نمی‌تواند مانند انسان‌های عادی زندگی کند، تصمیم گرفتند به زندگی نباتی دخترشان پایان داده شود.
جالب است بدانید زندگی و مرگ کاری آن کویلان نقش مهمی در انتخاب حق مرگ در ایالات متحده آمریکا داشت. این دختر ۲۲ ساله که میزان زیادی دیازپام، دکستروپروپوکسی‌فن (dextropropoxyphene) و الکل مصرف کرده بود به مدت ۲ بار در بازه‌های زمانی ۱۵ دقیقه‌ای تنفس‌اش قطع شده بود و پس از اینکه به بیمارستان رسید در‌واقع عملاً مغزش نابود شده بود.
این موارد باعث شد تا پدر و مادر کارن اصرار به اتانازی او داشته باشند اما بیمارستان از این کار امنتاع می‌کرد و به همین دلیل دعوای حقوقی بسیار پر سر و صدایی را میان والدین کارن آن کویلان و دستگاه قضای آمریکا شاهد بودیم تا اینکه در نهایت مجوز اتانازی آن کویلان صادر شد.
در نتیجه پس از حدود یک دهه از اتفاق ناگواری که برای کارن آن کویلان صورت گرفته بود، در ماه می سال ۱۹۷۶ دستگاه تنفس کارن قطع شد اما پدر و مادر او از قطع لوله‌ای که به فرزندشان غذا می‌رساند ممانعت کردند و چیزی حدود ۹ ماه دیگر نیز کارن زندگی نباتی خودش را ادامه داد تا اینکه در نهایت از دنیا رفت. کارن آن کویلان در زمان مرگ تنها ۲۴ کیلوگرم وزن داشت.
9. فِرِدهِلم کونیتزکا
فردهلم کونیتزکا (Friedhelm Konietzka) را علاقه‌مندان دوآتشته فوتبال ممکن است به‌خاطر بیاورند. وی مهاجم آلمانی بود که با نام مستعار «تیمو» شناخته می‌شود و دلیل انتخاب این نام مستعار نیز شباهت زیادی فردهلم به یکی فرمانده‌های ارتش روسیه بود. این مهاجم آلمانی پس از اینکه دوره بازی کردن فوتبال‌اش به پایان رسید از سال‌های ۱۹۷۰ تا ۱۹۸۰ مشغول به مربی‌گری تیم‌های مختلف شد و به سن ۷۳ سالگی رسید. در این سن و سال فردهلم کونتیزکا تصمیم گرفت با کمک انجمن‌هایی که اتانازی انجام می‌دهند به زندگی خودش پایان دهد.
این مهاجم کهنه‌کار فوتبال آلمان سخت‌درگیر سرطان بود و امیدی به ادامه زندگی‌اش نداشت، با این حساب ترجیح داد تا به جای تحمل مراحل سخت و دردناک درمان سرطان، شخصاً برای زندگی‌اش تصمیم بگیرد و راهی دیار باقی شود.
10. پیرجورجیو ولبی
ولبی شاعری ایتالیایی‌تبار بود و دستی در نقاشی نیز داشت، او به‌عنوان یکی از فعالان اجتماعی ایتالیا نیز شناخته میشد. پیرجورجیو ولبی به بیماری ارثی با نام دیستروفی ماهیچه‌ای (muscular dystrophy ) مبتلا بود و از ۱۷ سالگی که متوجه این بیماری شد، از چنین عارضه‌ای تا آخر عمرش رنج می‌برد.
وضعیت پیرجورجیو ولبی به جایی رسید که دیگر نمی‌توانست خودش به‌تنهایی نفس بکشد و باید از دستگاه کمک می‌گرفت. این اتفاق در سال ۱۹۹۷ افتاد و از آنجایی که پیرجورجیو ولبی نویسنده و فعال اجتماعی شناخته‌ شده‌ای در میان جامعه ایتالیا بود، از طرفداری اتانازی در این کشور داد سخن به میان آورد و مدعی شد که انسان حق دارد در خصوص مرگش تصمیم بگیرد.
همان‌گونه که بهتر از ما می‌دانید ایتالیا مرکز دنیای مسیحیت کاتولیک است و کلیسای رم مخالفت شدید خود را با اتانازی پیرجورجیو ولبی مطرح کرد. وضعیت دشوار ولبی از سال ۱۹۹۷ تا سال ۲۰۰۶ ادامه پیدا کرد تا اینکه در نهایت توانست حق اتانازی را بدست بیاورد و در بیستم ماه دسامبر سال ۲۰۰۶ با تصمیم و اراده‌خودش اتانازی کرد و از دنیا رفت.
پیرجورجیو ولبی که قضیه اتانازی او سر و صدای زیادی به راه انداخته بود و سیاستمداران لیبرال ایتالیا جانب او را گرفته بودند و کلیسا نیز شدیداً با او مخالفت می‌ورزید در نهایت توانست حرف خودش را به کرسی بنشاند و قبل از اینکه از دنیا برود از پزشک خواست تا برایش موسیقی چهارفصل، اثر آنتونیو ویوالدی را پخش کند، این آهنگ در دسترس نبود و پیرجورجیو ولبی به ناچار درخواست کرد ترانه‌ای از باب دیلون پخش شود. سپس مراحل اتانازی او شرع شد و پزشک با تزریق دارو این شاعر ایتالیایی ۶۱ ساله را روانه آن دنیا کرد.
11. الونا انگلارو
الونا انگلارو (Eluana Englaro) در ژانویه سال ۱۹۹۲ تصادف شدیدی داشت و پس از این حادثه حیات او تنها جنبه نباتی داشت. وی مدت‌ها در همین حالت زنده بود تا اینکه نهایتاً دوستان الونا توانستند دادگاه را راضی کنند که وی در زمانی که به هوش بوده است گفته بود حاضر نیست شرایط بی‌هوشی و ناآگاهی دائمی را تحمل کند و اگر روزی در چنین شرایطی قرار گرفت ترجیح می‌دهد بمیرد.
دادگاه ایتالیا نیز در یک تصمیم‌گیری بسیار طولانی در نهایت به نظر الونا انگلارو اجترام گذاشت و در تاریخ ۱۳ نوامبر سال ۲۰۰۸، لوله تغذیه او قطع شد و در تاریخ ۹ فوریه سال ۲۰۰۹ الونا انگلارو از دنیا رفت.
پرونده اتانازی الونا انگلارو نیز یکی دیگر از پرنده‌های جنجالی ایتالیا بود و طرفداران و مخالفان زیادی داشت. پزشکان طبق وظیفه پزشکی که داشتند سریعاً مراحل درمان الونا را پیش گرفتند و از طریق لوله مواد غذایی لازم را به او می‌رساندند اما در این بین پدر الونا اصرار زیادی داشت که الونا هرگز حاضر نبوده چنین زندگی را تحمل کند و با اتانازی او، درواقع به دخترش احترام گذاشته است.
پدر الونا مدعی بود دخترش مدتی قبل از تصادف به عیادت یکی از دوستانش در بیمارستان رفته بود. این دوست الونا بر اثر تصادف وارد کما شده بود و روزگار خوبی نداشت. به همین منظور الونا به پدرش و دوستانش گفته بود اگر چنین اتفاقی برای او بیافتد هرگز حاضر به زندگی نباتی نیست.
این موارد دست به دست هم دادند تا در نهایت پس از اینکه الونا انگلارو به مدت ۱۷ سال در شرایط زندگی نباتی حضور داشت دست از این دنیا بکشد و به عالم دیگر سفر کند.
12. نانسی کریک
در این قسمت به زن استرالیایی رسیدیم که در حضور ۲۱ نفر از طرفداران اتانازی، خودکشی کرد. زنی که از او صحبت می‌کنیم نانسی کریک نام داشت و به دلیل زخم بسیار دردناکی که در دستگاه گوارش‌اش داشت دست به اتانازی زد. وی به لحاظ پزشکی سرطان نداشت اما به‌اندازه‌ای درد داشت که زندگی‌اش کاملاً از بین رفته بود.
نانسی در میان اعضای خوانده‌اش و چند نفر از طرفداران اتانازی با خوردن دارو به زندگی‌اش پایان داد. در این زمینه پزشکی با نام دکتر فیلیپ نیستکه (Dr. Philip Nitschke) نیز حمایت‌های زیادی از اتانازی نانسی کریک به عمل آورد. به گفته این پزشک مختصص، نانسی در گذشته سرطان معده داشت و برداشتن غده‌های سرطانی باعث شده بود تا روده‌های او برای همیشه زخم‌های درمان ناپذیری پیدا کند و همین زخم‌ها دائم جسم نانسی را آزار می‌داد.
پس از مرگ نانسی کریک، کالبدشکافی روی جسد او انجام شد و کاملاً مشخص گردید سرطان نداشته بود اما وضعیت دستگاه گوارش او به حدی خراب بود که هیچ درمانی برای وی وجود نداشت. نتایج کالبدشکافی نانسی کریک بحث‌های زیادی را در میان جامعه استرالیا برانگیخت و بسیاری بر این باور بودند از آنجایی که نانسی سرطان نداشته و بیماری‌اش مرگبار نبوده است، نباید اتانازی می‌کرد.
13.جیووانی نووُلی
طرفداران فوتبال شاید جیووانی نوولی (Giovanni Nuvoli) را بشناسند، وی یک داور برجسته ایتالیایی بود که از بیماری اسکلروز جانبی آمیوتروفیک که به آن لو گهریک (Lou Gehrig) نیز گفته می‌شود رنج می‌برد. این بیماری، فرد را به‌صورت تدریجی فلج می‌کند و کار به جایی می‌رسد که هیچ‌گونه حرکتی نمی‌تواند انجام دهد. نمونه این بیماری را در استیون هاوکینگ فقید شاهد بودیم.
جیووانی نوولی که امیدی به بهبود نداشت و از این بیماری نیز به‌شدت رنج می‌برد درخواست اتانازی داشت اما از آنجایی که در ایتالیا زندگی می‌کرد و این کشور هم میانه خوبی با اتانازی ندارد، دولت ایتالیا از اتانازی جیووانی نوولی حمایت نکرد. در نتیجه جیووانی نیز که تصمیم خودش را گرفته بود تا به هر قیمتی که شده به زندگی‌اش پایان دهد، اعتصاب غذا کرد و آنقدر چیزی نخورد تا نهایتاً در تاریخ ۲۳ جولای سال ۲۰۰۷ دار فانی را وداع گفت.
از آنجایی که جیووانی نوولی نیز اتانازی انجام داده بود و در همان بازه زمانی، پیرجورجیو ولبی نیز با اتانازی از دنیا رفت، یک بار دیگر پس از مرگ نوولی رسانه‌های ایتالیا به اتانازی پرداختند و بحث و جدل‌های زیادی در این زمینه در گرفت.
14. شانتال سِبیر
شانتال معلم یکی از مدرسه‌ها فرانسه بود و زندگی خوبی داشت تا اینکه به بیماری بسیار خاص و وحشتناکی مبتلا شد، این بیمار شکل صورت شانتال را کاملاً از بین برد و ظاهر زیبا او به چهره‌ای ترسناک و به هم پاشیده تبدیل شد. این بیماری یکی از چشم‌های شانتال را کاملاً از حدقه در آورد و چشم دیگر او نیز وضعیت وحشتناکی پیدا کرده بود.
این بیماری نوعی سرطان بسیار نادر است که در بیست سال گذشته تنها ۲۰۰ مورد از آن در اسناد پزشکی کشورهای مختلف ثبت شده. مصیبت‌های شانتال به همین‌جا ختم نمی‌شود و بینایی، چشایی و حتی حس بویایی‌اش را در پی این بیماری از دست داد. در کنار این موارد شانتال درد بسیار شدیدی را نیز تحمل می‌کرد و حتی حاضر به مصرف مسکن نبود چرا که از داروهای شیمیایی می‌ترسید و نگران بود وضع‌اش از چیزی که هست بدتر شود. کاملاً مشخص است تحمل چنین وضعیتی برای شانتال امکان‌پذیر نبود و به همین دلیل از دولت فرانسه درخواست کرد اجازه اتانازی او صادر شود اما دولت چنین حقی را به او نداد. در نتیجه در روز ۱۹ مارس سال ۲۰۰۸ پیکر بی‌جان شانتال سبیر در خانه‌اش پیدا شد.
پس از کالبد شکافی، مشخص گردید مرگ شانتال به دلایل طبیعی نبوده و با خوردن داروهای مرگبار اتانازی انجام داده است. این داروها در هیچکدام از داروخانه‌های فرانسه پیدا نمیشد و همین قضیه باعث شد تا مشخص شود که احتمالاً پزشک‌های سایر کشورهای دنیا به او کمک کرده‌اند تا هرچه سریع‌تر جانش با بگیرد و از شر این بیماری ترسناک و دردآور خلاص شود.
در پایان امیدواریم از مطالعه اتانازی‌هایی که به آنها اشاره کردیم خاطرتان مکدر نشده باشد، به هر ترتیب اتانازی از آن چیزهایی است که بیشتر کشورهای دنیا با آن مخالف هستند، دستورات دینی نیز در این زمینه کاملاً روشن و واضح است و هیچ دینی اتانازی را قبول ندارد، قصد ما هم قضاوت در خصوص اتانازی نبود و فقط می‌خواستیم تجربه‌های عجیب افرادی که اتانازی انجام داده‌اند را با شما در میان بگذاریم.
منبع: ranker
منبع : برترینها
0 notes
kokchapress · 5 years
Photo
Tumblr media
سوارکاران افغانستان به دنبال حضور در مسابقه‌های بین‌المللی سوارکاران افغانستان به دنبال حضور در مسابقه‌های بین‌المللی افغانستان قصد دارد با تاسیس فدراسیون اسب سواری، تیم ملی اسب سواری این کشور را برای شرکت در مسابقات بین‌المللی تشکیل دهد. برای این کار، ۲۴ سوارکار از ۸ ولایت افغانستان به کابل دعوت شدند تا ۱۰ نفر به عنوان اعضای این تیم انتخاب شوند. سوارکاران افغانستان به دنبال حضور در مسابقه‌های بین‌المللی
0 notes
amir1428 · 4 years
Photo
Tumblr media
۱۱ ژوئن زادروز #ریشارد #اشتراوس ریشارد اشتراوس[الف] (به آلمانی: Richard Strauss) (زاده ۱۱ ژوئن ۱۸۶۴ - درگذشته ۸ سپتامبر ۱۹۴۹) آهنگساز و رهبر ارکستر آلمانی بود. وی در مونیخ به دنیا آمد. پدرش نوازنده چیره‌دست کر بود که او را از اوایل کودکی با موسیقی آشنا کرد. مهم‌ترین مشخصات آثار اشتراوس عبارت‌اند از تأکید فوق‌العاده بر منطقه صوتی بسیار زیر سازها و اصوات انسانی، سازبندی عظیم و پرصدا و قسمتهای بسیار مشکل در سازهای بادی به‌ویژه ساز کر که بسیار مورد نظر او بود. علاقهٔ شدید اشتراوس به صداهای زیر در اپرای سالومه که در آن از سه صدای سوپرانو استفاده کرده، کاملاً مشهود است. مهم‌ترین آثار اشتراوس پوئم‌سمفونیهای او هستند که به دو دسته تقسیم شده‌اند: اول، پوئم‌سمفونی‌هایی که مبنای فلسفی دارند مانند مرگ و دگرگونی (۱۸۸۹ Tod und Verklärung) و چنین گفت زرتشت (۱۸۹۶ Also Sprach Zarathustra). این قطعات فاقد داستان هستند و بیشتر اشخاص یا مفاهیم را تفسیر می‌کنند. دسته دوم پوئم‌سمفونی‌هایی که جنبهٔ توصیفی دارند. از اپراهای برجسته و به‌یادماندنی اشتراوس اپرای سالومه Salome و سوارکار گل سرخ Der Rosekavalier شهرت فراوانی دارند. اپرای سالومه که باعث شهرت فوق‌العاده اشتراوس نه تنها در میان مردم آلمان بلکه در تمام کشورهای اروپایی شد، در سال ۱۹۰۵ روی نمایشنامهٔ اسکار وایلد در یک پرده تصنیف شد. اشتراوس بسیاری از مشخصات موسیقی واگنر از جمله تداوم و پیوستگی چند صدایی (پلیفونی) در ارکستر و تکنیک لایت‌موتیف را در این اپرا به کار بسته‌است. https://www.instagram.com/p/CBTf879HYKx/?igshid=17me480xxie1y
0 notes