Tumgik
#آویز
froshgahto · 1 year
Photo
Tumblr media
‏‎جا لباسی و جا کفشی و جا لوازم ۵ طبقه آویزی داخل کمد یا میله ای قابلیت استفاده برای همه نوع لباس قابل استفاده در همه جا هم در منازل و هم در محل های کار بعلت کم بود جا مناسب برای همه اشخاص ساماندهی و ارگانایز انواع لباس ها بصورت مرتب و منظم و بدون کج و خم شدن و تغییر شکل امکان قرار گیری چندین لباس در هر قسمت برای کم جا بودن نصب راحت و آسان و بی دردسر روی همه میله ها ( قلاب دار ) استفاده در همه جا مناسب برای همه افراد قابل استفاده برای همه و در همه جا کیفیت فوق العاده اورجینال وارداتی قیمت : ۵۴ هزار تومان از محصولات مون لذت ببرید بهترین کادویی فروشگاه اینترنتی " فروشگاه تو- گالری آرلین " برای ثبت سفارش دایرکت یا تلگرام به آیدی @rahmanhoboby پیام بدید تلفن های سفارش کالا ها : 09141559851 - 09214983276 - 09011697574 - 04533426804 از خرید شما متشکریم . آدرس فروشگاه ما در اردبیل : ما بین باغمیشه و خاتم النبین - روبروی مسجد معجز به طرف باغمیشه - جنب قهوه خانه رفیع و ایران فرش - روبروی آی پارا - <<< گالری آرلین >>> - امکان ارسال کالا به تمام نقاط ایران از طریق پست با پرداخت هزینه پست توسط شما وجود دارد . تحویل کالا در اردبیل با پیک درب منزل شما . #جا_لباسی #جا_کفشی #آویز #کاربردی #شخصی #خانگی‎‏ (در ‏‎اردبيل ardabil‎‏) https://www.instagram.com/p/Cpxh_ZQO7HN/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
Photo
Tumblr media
طراحی و ساخت‌ انواع لوسترهای بزرگ، خاص، مدرن و شیک با بهترین قیمت و کیفیت و ۱۰ سال ضمانت. مشاوره قبل از خرید لوستر وظیفه ما هست. ۰۹۱۲۰۸۸۹۵۴۴ ۰۲۱-۲۲۶۳۷۹۳۳ ۰۲۱-۴۴۲۲۴۲۵۲ #آباژورمدرن #دکوراسیون_داخلی #آویز⁣⁣⁣⁣⁣ #الثریا #الثریات #لوستربزرگ #لوسترمدرن #لوسترسازی #آرشیتکیت #دیزاینر_داخلی #طراحی_لوستر #طراحی_لوستر_بزرگ #لوکس #مدرن⁣⁣⁣⁣ #باکارا #باکارات #لوسترباکارات #لوسترباکارا #لوسترسازی #لوستر #لوسترسقفی #لوستر_آویز #لوسترجدید #لوسترخاص #لوسترجدید #لوسترکریستالی #لوستردوبلکس #luster #bacarat #light #chandelier #lightdesign (at Explore - اکسپلور) https://www.instagram.com/p/ChOvK4ntUKg/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
antonioscarinci · 2 years
Video
Reposted for @jewelrydesignarezoo 🔴ساخت کار با دست 🔴ساخت زنجیر 🔴گوله مارکیز 🔴جواهر سازی با دست @jewelrydesignarezoo @avathandmadejewelry #آموزش-طراحی-جواهرات#آموزش-طراحی-با رایانه#نرم افزار-راینو-ماتریکس#آموزش طراحی#انگشتر#نیم ست #آویز # سرویس #اتصالات#ساخت#جواهر سازی#مخراجکاری#سنگ#جواهر#انگشتر#اره کاری#جوشکاری#نوردکاری#صفحه طلا یا نقره #زنجیر بافی# پایه جواهر #antonioscarinci #ImageandCommunication #WebPressEditor #BrandSupport #brandambassador https://www.instagram.com/p/CeGd2PPAjTW/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
chapmatin · 6 months
Text
0 notes
gallerybanoo · 2 years
Text
Tumblr media
گالری بانو
0 notes
parsroma · 2 years
Photo
Tumblr media
Ghalamkari Collana realizzata con il tessuto stampato a mano (Ghalamkari) Tutti gli accessori aggiunti sono antichi Moneta antica Pahlavi Intera collana, realizzata a mano Per farti sentire speciale 🤩😎 Misura: 14x15 cm Peso: 46 gr Lunghezza: 40 cm قلمکاری گردنبند قلمکار، سوزندوزی شده با دست زینت داده شده با آویز ورشو دستساز قدیمی قلمزنی شده با سنگ عقیق به همراه سکه پهلوی یک ریالی و دو ریالی آنتیک تمامی مراحل ساخت این اثر از تولید پارچه تا ساخت زیور همگی با دست و به صورت منحصر بفرد انجام شده ابعاد آویز گردنبند: ۱۴x۱۵ cm وزن : ۴۶ gr بلندی: ۴۰ cm ——————————————— Worldwide shipping✈️📦✈️📦🌏🌎🌏💌📬💌📬📬 ——————————————— For more info please contact us📲📲📲📲 ——————————————— #parsroma #collana #ghalamkari #fattoamano #ghalamkar #kalamkari #stamping #stampoamano #setdesign #setcollanaeorecchini #handmade #handmadewithlove❤ #handmadejewelry #accessories #accessorize #bijoux #bigiotteriaartigianale #زیورآلات_دستساز #زیورآلات #خاص_پسند https://www.instagram.com/p/CgHrxDiIY7d/?igshid=NGJjMDIxMWI=
2 notes · View notes
mandagold-ir · 2 months
Text
گردنبند یونانی ستاره ابشاری
پلاک یونانی، آویز ستاره و زنجیر فلامینگو یک گردنبند یونانی زیبا با طرح ستاره آبشاری را تشکیل داده. ستاره در طلا و جواهر نماد و سمبل زیبایی و الهام بخش است.
Tumblr media
View On WordPress
0 notes
amlak-navan · 2 months
Text
همه چیز درباره اتاق مستر
اتاق خواب مستر به عنوان اتاق اصلی خانه مخصوص استراحت زن و شوهر یا والدین در نظر گرفته می‌شود و معمولاً بزرگترین فضای خواب در خانه است. این اتاق‌ها دارای امکانات بیشتری مانند حمام و سرویس بهداشتی جداگانه، و در برخی موارد می‌توانند شامل جکوزی و سونا هم باشند.
تفاوت‌های بین اتاق خواب مستر و اتاق‌های معمولی اتاق خواب مستر با اتاق‌های معمولی در چندین جنبه متمایز می‌شود:
قفل داخلی اتاق جلوگیری از شیطنت کودکان را فراهم می‌کند و امنیت بیشتری برای والدین ارائه می‌دهد.
اتاق خواب مستر دارای یک کمد مختص به خود است که به بهترین شکل به سازماندهی فضا کمک می‌کند.
تماشای منظره بیرون یا خیابان از اتاق مستر به علاوه مسیر فراری در صورت حوادث اضطراری امنیت بیشتری را فراهم می‌کند.
حمام مستقل برای استفاده بزرگسالان تنها در اتاق خواب مستر وجود دارد.
سیستم گرمایشی و تهویه اختصاصی اتاق مستر راحتی و کنترل دما را فراهم می‌کند.
دسترسی به امکانات خاص مثل پشت بام یا بالکن از اتاق مستر امکان‌پذیر است.
دکوراسیون داخلی متمایز و زیبایی اضافه به فضا می‌ده��.
تخت دو نفره بزرگ در اتاق مستر استراحت و آرامش بیشتری را فراهم می‌کند.
ویژگی اتاق خواب مستر خصوصیات اتاق خواب مستر شامل نصب آثار هنری با کیفیت، حضور سرویس بهداشتی و حمام کامل با امکانات رفاهی، چشم‌انداز زیبا از پنجره‌های بزرگ، فضای کافی برای انجام کارهای روزمره، استفاده از نور طبیعی و نورپردازی هوشمند، کمدهای بزرگ جهت ذخیره‌سازی، سقف بلند، فضای کلوزت روم، تراس یا بالکن، و استفاده هوشمندانه از رنگهای متضاد می‌باشد. این ویژگی‌ها باعث جذابیت و محبوبیت بیشتر ویلاها و آپارتمان‌های شهر سرخرود و سایر شهرهای مازندران شده است.
Tumblr media
اصول طراحی دکوراسیون داخلی اتاق خواب مستر
ایجاد مناطق جداگانه در اتاق مستر با استفاده از تقسیم‌کننده‌ها یا مواردی مانند کتابخانه، مطالعه را از فضای خواب جدا می‌کند.
استفاده از درب شیشه‌ای برای حمام مستر نور طبیعی را به داخل حمام می‌آورد و فضای اتاق را افزایش می‌دهد.
انتخاب پرده‌های ساده و شیک برای پنجره‌ها مهم است و از پرده‌های کرکره‌ای برای کنترل نور و حفظ حریم خصوصی استفاده می‌شود.
استفاده از رنگ‌های سرد مانند آبی و خاکستری آرامش و راحتی را در اتاق مستر تداعی می‌کند.
نصب تلویزیون با طراحی جذاب بین کشوها یا کمدهای دیواری جلوه لوکسی به اتاق می‌بخشد و فضا را آراسته نگه می‌دارد.
انتخاب تخت دو نفره، کمد، و قفسه در اتاق‌های کوچک و قرار دادن مبل یا صندلی‌های آرامش‌بخش در اتاق‌های بزرگتر، از بهینه‌سازی فضا استفاده می‌کند.
قرار دادن آینه بزرگ بالای تخت به اندازه اتاق و استفاده از آینه‌های بدون قاب برای افزایش اندازه اتاق می‌باشد.
نورپردازی با چراغ‌های آویز زیبا و مفهومی به فضا جلوه‌ای ویژه می‌دهد.
0 notes
r7811 · 3 months
Text
سقف کناف راه حلی موثر برای مقابله با کمبود نور
در فرآیند تغییر دکوراسیون داخلی، سقف به عنوان یک عنصر اساسی نقش بسیار حیاتی ایفا می‌کند و نورپردازی آن جزء اصلی تدوین طرح دکوراتیو است. استفاده از نورپردازی در سقف مانند هالوژن های مخفی سقف کناف نه تنها زیبایی سقف منزل یا فضای اداری را بهبود می‌بخشد، بلکه احساس آرامش و جذابیت را نیز افزایش می‌دهد.
این تکنیک نوین در طراحی دکوراسیون داخلی، با پیاده‌سازی موفق سقف کاذب کناف و نورپردازی هماهنگ به بهبود کیفیت و جلوه سقف کمک می‌کند. فرآیند نصب سقف کناف، به بهترین شکل باعث اجرای انواع نورپردازی می‌شود، در عین حال توجه به ارتفاع سقف و انتخاب مناسب منابع نوری، از جمله لامپ‌ها، در این فرآیند بسیار اهمیت دارد. این دو عنصر با هم ترکیب شده، نه تنها زیبایی سقف را افزایش می‌دهند بلکه تأثیر مثبتی بر کیفیت کلی فضا خواهند داشت.
استفاده هوشمندانه از نور در سقف کناف
استفاده از سقف کناف راه حلی موثر برای مقابله با کمبود نور، امروزه به یک هنر تبدیل شده و انتخاب روش‌های مناسب نورپردازی می‌تواند فضاهای داخلی را به شکلی منحصر به فرد زیبا و دلنشین کند.
در ادامه با روش‌های مختلف نورپردازی در سقف کناف آشنا شده و تأثیرات جذاب این روش‌ها بر فضاهای مختلف بررسی می‌شود.
نورپردازی محیطی سقف ‌کناف
استفاده از چراغ‌های آویز مثل لوستر در نورپردازی محیطی، نور یکنواخت و زیبایی به فضا می‌بخشد. همچنین، دیوار کوب، نورافکن و پنل‌های سقفی نیز می‌توانند به تأثیر یکدست نورپردازی در فضا کمک کنند. این روش برای فضاهای بزرگی همچون تالارها، سالن‌های اجتماعات و کافی‌شاپ‌ها بسیار مناسب است.
نورپردازی متمرکز سقف کناف
استفاده از تکنیک‌های نور متمرکز در سقف کناف، باعث برجسته شدن نقاط خاص در فضا می‌شود. این روش معمولاً در سبک مدرن استفاده می‌شود. برای مثال، نصب تصاویر یا تابلوهای مدرن و نورپردازی متمرکز به آنها، جلوه زیبایی خاصی به فضا افزوده و تاکیدی خاص بر روی آثار هنری ایجاد می‌کند.
0 notes
deconews-blog · 4 months
Text
گل و گیاه مناسب بالکن جنوبی
نکات مهم قبل از انتخاب گل و گیاه برای تراس و بالکن
ایجاد تراس گاردن یا همان تراس سبز در ساختمان های ویلایی و آپارتمانی بهترین روش برای ایجاد فضایی سرسبز و آرامش بخش است. برای این منظور ابتدا باید بتوانید متناسب با شرایط آب و هوایی، میزان تابش نور و ابعاد بالکن و تراس گیاه مناسب را انتخاب کرد. به عنوان مثال اگر بالکن جنوبی دارید، به علت تابش مستقیم نور خورشید بسیاری از گیاهان را می توانید در آن قرار دهید. اما برای بالکن های شمالی فقط گیاهانی باید قرار بگیرند که به سایه برای رشد نیاز دارند. علاوه براین، برخی از گیاهان رونده هستند و اگر با محدودیت رشد گیاه روی دیوارهای ساختمان مواجه هستید، بهتر است آنها را انتخاب نکنید. در مقابل می توانید گل و گیاه و درختچه های گلدانی را برای بالکن استفاده کنید. از دیگر نکات مهم در انتخاب گل و گیاه مناسب بالکن و تراس می توان به متراژ فضای کاشت آنها توجه کنید. برخی از گیاهان رشد زیادی داشته و در زمان کوتاه شاخ و برگ آنها تمام فضای تراس های کوچک را پر می کند. برای تزیین تراس و بالکن های کوچک می توانید گل هایی را انتخاب کنید که به صورت آویز از سقف یا دیوار قرار گرفته و فضای کف را اشغال نمی کنند.
Tumblr media
گیاه مناسب بالکن جنوبی
برای رشد ایده آل گل و گیاه تناسب شرایط محیط از نظر میزان تابش نور خورشید اهمیت بسیار بالایی دارد. ساختمان هایی که بالکن رو به جنوب دارند با نعمت تابش نور خورشید روبرو هستند و بهترین شرایط برای رشد و پرورش گل و گیاه است. کافیست گل و گیاهانی بالکنی را انتخاب کنید که به نور مستقیم نیاز داشته و مقاومتشان در برابر گرما و سرما با آب و هوای محیط تناسب داشته باشد. برخی از انواع گیاهان برای بالکن جنوبی عبارتند از:
1- گل گندمی برای تراس آفتاب گیر
اگر نور مستقیم در تراس و بالکن دارید، بهتر است از گیاه گندمی استفاده کنید. این گیاه به نور و گرما مقاومت زیادی داشته و با برگ های سبز و ابلق زیبایی خاصی را به محیط می بخشد.
Tumblr media
2- اسطوخودوس؛ مفیدترین گیاه برای بالکن با نور مستقیم
یکی از گیاهانی بالکنی که هم زیبایی داشته و هم جنبه مصرف دارویی دارد، اسطوخودوس است که برای تراس هایی با آفتاب زیاد می توان آن را انتخاب کرد. این گیاه در هوای سرد نیز تحمل بالایی داشته و دچار مشکل نمی شود. برگ و گل های این گیاه یکی از بهترین انواع دمنوش های آرامش بخش است و عطر بسیار خوبی دارد. این گیاه در طراحی فضای سبز شهری نیز کاربرد زیادی دارد.
Tumblr media
3- گیاه یوکا برای تراس
اگر علاقه مند به داشتن درختچه در تراس منزلتان هستید، یوکا می تواند گزینه ای عالی برای شما باشد. این گیاه نیاز آبی کمی داشته و همچنین به راحتی گرما و سرمای را تحمل می کند. نور شدید آسیبی به این گیاه نمی زند و همچنین در نور کم نیز سرسبز می ماند. به همین دلیل برای تراس و بالکن های شمالی نیز می توان از این گل استفاده کرد.
Tumblr media
4- گیاه رزماری برای تراس
اگر تراس آفتابگیر دارید، بهتر است از گیاهان مقاوم به نور مستقیم بهره ببرید. رزماری یکی دیگر از گیاهانی است که جنبه مصرفی برای پخت و پز نیز داشته و در گرما و سرما سرسبزی محیط شما را فراهم خواهد کرد.
0 notes
froshgahto · 1 year
Photo
Tumblr media
‏‎قلاب s اس ۵ عددی پلاستیکی فشرده ضخیم برای آویزان کردن انواع لیوان و فنجان و لوازم و اثاثیه و کیف و لباس و شال و کلاه و حوله و ..... در روی درب اتاق و کابینت و پشت میز و صندلی و هر جای دیگر هر پک دارای ۵ عدد قلاب s اس می باشد دارای تنوع رنگ قابل استفاده در روی تمامی درب های اتاق ها و کابینت و کمد و پشت صندلی ها و نرده و ... جنس بسیار ضخیم و محکم و عالی وارداتی قابل استفاده در همه جا هم منازل و هم رستوران ها و کافی شاپ ها و .... مناسب برای همه امکان آویزان کردن انواع لباس و لوازم و کیف و کوله پشتی و چتر و حوله و شال و کلاه و کلید و ... قیمت پک ۵ عددی : ۲۵ تومن از محصولات مون لذت ببرید بهترین کادویی فروشگاه اینترنتی " فروشگاه تو- گالری آرلین " برای ثبت سفارش دایرکت یا تلگرام به آیدی @rahmanhoboby پیام بدید تلفن های سفارش کالا ها : 09141559851 - 09214983276 - 09011697574 - 04533426804 از خرید شما متشکریم . آدرس فروشگاه ما در اردبیل : ما بین باغمیشه و خاتم النبین - روبروی مسجد معجز به طرف باغمیشه - جنب قهوه خانه رفیع و ایران فرش - روبروی آی پارا - <<< گالری آرلین >>> - امکان ارسال کالا به تمام نقاط ایران از طریق پست با پرداخت هزینه پست توسط شما وجود دارد . تحویل کالا در اردبیل با پیک درب منزل شما . #آویز #آویز_لیوان #قلاب #قلاب_اس #قلاب_s #آشپزخانه‎‏ (در ‏‎اردبيل ardabil‎‏) https://www.instagram.com/p/CpLN3E1uz0M/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
Photo
Tumblr media
طراحی و ساخت‌ انواع لوسترهای بزرگ، خاص، مدرن و شیک با بهترین قیمت و کیفیت و ۱۰ سال ضمانت. مشاوره قبل از خرید لوستر وظیفه ما هست. ۰۹۱۲۰۸۸۹۵۴۴ ۰۲۱-۲۲۶۳۷۹۳۳ ۰۲۱-۴۴۲۲۴۲۵۲ #آباژورمدرن #دکوراسیون_داخلی #آویز⁣⁣⁣⁣⁣ #الثریا #الثریات #لوستربزرگ #لوسترمدرن #لوسترسازی #آرشیتکیت #دیزاینر_داخلی #طراحی_لوستر #طراحی_لوستر_بزرگ #لوکس #مدرن⁣⁣⁣⁣ #باکارا #باکارات #لوسترباکارات #لوسترباکارا #لوسترسازی #لوستر #لوسترسقفی #لوستر_آویز #لوسترجدید #لوسترخاص #لوسترجدید #لوسترکریستالی #لوستردوبلکس #luster #bacarat #light #chandelier #lightdesign (at Explore - اکسپلور) https://www.instagram.com/p/ChOvHyaNpET/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
petshop-dr-parandegan · 6 months
Text
اسباب بازی طوطی آویز توری بزرگ، پت شاپ پرندگان دکتر موسوی نسب
Tumblr media Tumblr media
توضیحات:
✅️ اسباب بازی جذاب شامل چوب و کنف های توری شکل به همراه دکمه های چوبی رنگی مناسب سرگرم سازی انواع طوطی سانان و پرندگان
✅️ دارای رنگ خوراکی استاندارد
✅️ جنس چوب با کیفیت
،
📌 اگر سوالی در مورد این محصول داشتین می توانید کامنت یا دایرکت بدین
📌 سفارش آنلاین از طریق اینستاگرام
@petshop.dr.parandegan
@petshop.dr.mousavinasab
،
📌سفارش از طریق سایت:
https://www.drparandegan.com
،
📍📍 کلیپ پت شاپ تخصصی دکتر پرندگان (دکتر موسوی نسب) را می توانید از طریق لینک روبرو https://www.aparat.com/v/vJVNh مشاهده کنید.
،
#آویز_توری_طوطی
#اسباب_بازی_طوطی
#اسباب_بازی_پرنده
#اسباب_بازی_عروس_هلندی
#توری_طوطی
#پت_شاپ_پرندگان
#سایت_دکتر_پرندگان
#متخصص_پرنده
0 notes
iranianstyle · 7 months
Text
شیوه‌های صحیح شستشوی لباس زیر
شستشوی لباس زیر یکی از مهم‌ترین قسمت‌ها در مراقبت از بهداشت و راحتی بدن است. استفاده روزانه از لباس زیر و تماس با پوست�� باعث جذب عرق، روغن بدن و سایر آلودگی‌ها می‌شود. بنابراین، رعایت شیوه‌های صحیح شستشوی لباس زیر می‌تواند به جلوگیری از عفونت‌ها و حفظ بهداشت شخصی کمک کند. در ادامه، مراحل مهم برای شستشوی صحیح لباس زیر را ذکر می‌کنیم:
مطالعه برچسب‌های دستورالعمل: قبل از شستشو، بهتر است برچسب مراحل شستشو ر�� بر روی لباس زیر بخوانید. این برچسب‌ها معمولاً شامل نکات و دستورالعمل‌های خاصی برای شستشو، دمای آب، استفاده از مواد شوینده و تنش‌های مکانیکی (مانند خشک‌کن) هستند. رعایت این دستورالعمل‌ها به شما کمک می‌کند تا لباس زیر را به درستی شستشو دهید و از آسیب ناشی از استفاده نادرست جلوگیری کنید.
جدا کردن رنگ‌ها و جنس‌ها: اگر بیش از یک لباس زیر را می‌شویید، بهتر است رنگ‌ها را از هم جدا کنید تا جلوی رنگ‌ریزی غیرمطلوب گرفته شود. همچنین، جداسازی لباس‌های زبر و نرم نیز توصیه می‌شود. به عنوان مثال، لباس‌های داخلی نرم را با لباس‌های زبر مانند سیمی و چرم جدا کنید تا از خراشیدگی و آسیب به هر دو جلوگیری شود.
پیش‌شستشوی لباس‌های پر آلودگی: اگر لباس زیر شدیداً آلوده است، می‌توانید از یک مرحله پیش‌شستشو استفاده کنید. در این مرحله، لباس زیر را در آب گرم و مواد شوینده مناسب قرار داده و برای مدتی خیسانیده رها کنید. این کار به آلودگی‌های سطحی راحت‌تر حل می‌شود و به شستشوی دقیق‌تر در مرحله بعد کمک می‌کند.
استفاده از مواد شوینده مناسب: استفاده از مواد شوینده مناسب برای لباس‌های زیر بسیار مهم است. برخی از لباس‌های زیرممکن است از مواد نرم‌کننده استفاده کنید، اما باید مطمئن شوید که این مواد برای پوست شما مشکلی ایجاد نمی‌کنند. همچنین، بهتر است از مواد شوینده‌های بی‌فسفات استفاده کنید که محیط زیست را کمتر آلوده کنند.
دمای مناسب آب: برای شستشوی لباس‌های زیر، استفاده از آب معمولی با دمای ملایم توصیه می‌شود. آب بسیار گرم می‌تواند باعث کوچک شدن و تغییر شکل لباس زیر شود. همچنین، در صورت وجود لباس‌های بدون پشتیبانی از دمای بالا، بهتر است از آب سرد یا گرمای ملایم استفاده کنید.
استفاده از دستگاه خشک‌کن: برخی از لباس‌های زیر می‌توانند در دستگاه خشک‌کن خشک شوند، اما برخی دیگر نیاز به خشک کردن به صورت آهسته و به طور طبیعی دارند. برچسب را بررسی کنید و دستورالعمل‌های خشک‌کن را رعایت کنید تا از تغییر شکل و آسیب به لباس زیر جلوگیری کنید.
نگهداری صحیح: پس از شستشو، لباس‌های زیر را به درستی خشک کنید و در محل مناسبی با دسته‌بندی مناسب نگهداری کنید. از آویز استفاده کنید تا از خم شدن و تغییر شکل لباس زیر جلوگیری کنید. همچنین، بهتر است لباس‌های زیر را در محیط خشک و تهویه‌یافته نگهداری کنید تا رطوبت و رشد باکتری‌ها را کاهش دهید.
با رعایت این شیوه‌ها، شما می‌توانید لباس‌های زیر خود را به درستی و بهداشتی شستشو دهید و از آن‌ها برای طولانی‌مدت استفاده کنید. همچنین، بهتر است لباس‌های زیر را به‌صورت منظم تعویض کنید تا از رشد باکتری‌ها و عفونت‌ها جلوگیری کنید.
0 notes
tebmahani · 8 months
Text
Tumblr media
آنه از گرین گیبلز
اثر لوسی مود مونت‌‌گومری
ترجمه بیگانه
🌹🌹 🌹🌹
فصل اول
خانم ریچل لیندی شگفت‌‌زده شده است
🌹🌹 🌹🌹
خانم ریچل لیندی، دقیقا جائی زندگی می‌‌کرد که جاده‌‌ی اصلی اونلی، به درون یک گودال کوچک، سرازیر می‌‌شد. دو طرف جاده را درختان توسکا و گل‌‌های آویز گوشواره‌‌ی بانوان، احاطه کرده بودند. جاده از روی نهری کوچک عبور می‌‌کرد که سرچشمه‌‌ی آن در جنگل پشت ساختمان قدیمی کاتبرت‌‌ها قرار داشت. گفته می‌‌شد که نهر، از میان جنگل، با جریانی پر خروش و طغیان‌‌گونه عبور می‌‌کرد؛ جنگلی که برکه و آبشارهای کوچک خروشان مرموزی را در دل خود نهفته بود. اما زمانی‌‌که نهر، به گودال لیندی‌‌ها می‌‌رسید؛ تبدیل به جویباری کوچک می‌‌شد که به‌‌خوبی مسیر خود را می‌‌شناخت و رفتاری موقرانه داشت. گویا حتی یک نهر نیز نمی‌‌توانست از مقابل خانه‌‌ی خانم ریچل لیندی بدون توجه به آداب اجتماعی و رفتار مناسب عبور کند. نهر، احتمالا می‌‌دانست که خانم ریچل، کنار پنجره‌‌اش می‌‌نشست و با شش دانگ حواسش مراقب تمام چیزهایی که از آن‌‌جا عبور می‌‌کرد بود؛ از نهرها و بچه‌‌ها گرفته تا هر آنچه که فکرش را بکنید. و اگر متوجه چیزی غیرعادی یا غیرمعمول می‌‌شد به طور خستگی‌‌ناپذیری به سوال کردن و جمع کردن اطلاعات می‌‌پرداخت تا دلیل آن را کشف کند.
در اَونلی و نقاط دیگر دنیا، آدم‌‌های زیادی هستند که با دقت به مسائل مربوط به همسایه‌‌هایشان دقت می‌‌کنند چرا که این‌‌کار به آن‌‌ها کمک می‌‌کند تا مسائل مربوط به خودشان را نادیده بگیرند؛ اما خانم ریچل لیندی، یکی از موجودات توانائی بود که به خوبی می‌‌توانست از پس مسائل خودش برآید و در امور دیگران نیز دخالت کند. خانم لیندی، یک زن خانه‌‌دار برجسته و جالب توجه بود؛ او همیشه کارهایش را تمام و کمال به پایان می‌‌رساند و به خوبی نیز آن‌‌ها را انجام می‌‌داد؛ او انجمن خیاطی را مدیریت می‌‌کرد؛ در اداره کردن کلاس‌‌های یکشنبه‌‌های کلیسا برای آموزش دین مسیحیت به بچه‌‌ها کمک می‌‌کرد؛ و بانفوذترین فرد انجمن جمع کردن اعانه و حمایت کردن از کلیسا و آموزش دین مسیحیت برای خارجی‌‌ها بود. با این‌‌حال، با وجود همه‌‌ی این کارها، خانم ریچل به طور طبیعی، آن‌‌قدر اوقات فراغت داشت که بتواند کنار پنجره‌‌ی آشپزخانه‌‌اش بنشیند و پتوهای کاموائی ببافد. – او تا آن‌‌زمان، شانزده پتو بافته بود، به طوری‌‌که کدبانوهای اونلی، تحسینش می‌‌کردند – و همزمان شش دانگ حواسش به جاده‌‌ی اصلی بود که از گودال می‌‌گذشت و از شیب تند جاده‌‌ی سرخ روبه‌‌رو بالا می‌‌رفت.
از آن‌‌جا که اونلی یک شبه جزیره‌‌ی مثلثی شکل کوچک بود که به درون خلیج سنت لورنس پیشروی کرده بود و از دو طرف به وسیله‌‌ی آب محاصره شده بود، هر کس که قصد داشت به اونلی وارد یا از آن خارج شود؛ چاره‌‌ای نداشت جز آن‌‌که از آن جاده‌‌ی تپه-گودالی عبور کند و در نتیجه توسط چشم‌‌های همه‌‌چیزبین خانم ریچل، مورد حملات قضاوت و انتقاد قرار بگیرد بدون آن‌‌که روحش نیز از ماجرا خبردار شود.
عصر یکی از روزهای اوایل ژوئن، خانم لیندی، کنار پنجره‌‌اش نشسته بود. آفتاب از پنجره‌‌ی اتاق، به گرمی و درخشندگی، به درون می‌‌تابید. باغ واقع در سراشیبی پائین خانه، چنان در شکوفه‌‌های صورتی-سفید غرق بود گویی که عروسی بود که از شرم و حیا، گونه‌‌هایش گلگون شده بود. باغ، با وجود هزاران زنبوری که در آن پرواز می‌‌کردند گویی آهنگی را زمزمه می‌‌کرد.
توماس لیندی – مرد ریزه‌‌ میزه‌‌ی ساکت و بردباری که مردم اونلی «شوهر ریچل لیندی» خطابش می‌‌کردند – در حال پاشیدن بذر شلغم، روی زمین تپه‌‌مانند آن‌‌طرف انبارش بود. متیو کاتبرت نیز باید در حال پاشیدن بذرهای شلغمش، بر روی زمین بزرگ قرمز رنگ کنار نهر ��رین گیبلز می‌‌بود. خانم ریچل می‌‌دانست که متیو باید در حال پاشیدن بذرهای شلغم باشد چرا که غروب روز گذشته در مغازه‌‌ی ویلیام جی بلیر در کارمودی شنیده بود که متیو به پیتر موریسون می گفت که خیال دارد فردا عصر، بذرهای شلغم را بر روی زمین‌‌هایش بپاشد. البته که پیتر مجبور شده بود از متیو بپرسد که خیال دارد این‌‌کار را بکند یا نه؛ چرا که متیو کاتبرت هرگز داوطلب نمی‌‌شد که درباره‌‌ی چیزی، با دیگران صحبت کند و آن‌‌ها را در جریان مسائل قرار دهد. و با این‌‌حال، این متیو بود که ساعت سه و نیم عصر یک روز کاری پرمشغله، با متانت، مشغول راندن درشکه‌‌اش بود و گودال لیندلی‌‌ها را پشت سر می‌‌گذاشت و از تپه بالا می‌‌رفت. به علاوه، او پیراهن یقه دار سفیدی را به همراه بهترین کت و شلوارش به تن کرده بود؛ که همین به سادگی اثبات می‌‌کرد که او قصد خروج از اونلی را داشت. و برای رفتن از درشکه و مادیان بلوطی رنگش استفاده می‌‌کرد که نشانه‌‌ی این بود که قصد داشت مسافت زیادی را طی کند. اکنون سوال این بود که متیو قصد داشت به کجا برود و اصلا چرا به آن‌‌جا می‌‌رفت؟
اگر هر مرد دیگری به غیر از میتو بود، خانم ریچل با مهارت، شواهد را کنار یکدیگر می‌‌چید و احتمالا برای هر دو سوال، به نتایج و حدس‌‌های خیلی خوبی می‌‌رسید. اما متیو به ندرت از خانه خارج می‌‌شد و این یعنی باید اتفاقی اورژانسی و غیرمعمول رخ داده باشد که او را مجبور کرده بود خانه را ترک کند. او خجالتی‌‌ترین مرد زنده‌‌ی دنیا بو‌‌د و از موقعیت‌‌هایی که او را مجبور می‌‌کرد به میان غریبه‌‌ها برود یا به جاهایی برود که ممکن بود مجبور شود با دیگران حرف بزند، متنفر بود. این‌‌که متیو تیپ بزند و پیراهن یقه‌‌دار سفیدش را بپوشد و سوار درشکه‌‌اش شود؛ اتفاقی نبود که معمولا بتوانی شاهد آن باشی. خانم ریچل، هر چقدر به سلول‌‌های خاکستری مغزش فشار آورد و تمام لشکریان نورونهای مغزش را به مدد طلبید، باز هم نتوانست دلیل کار متیو را بفهمد و در نتیجه، نتوانست از آن بعد از ظهر زیبا، لذت ببرد.
در نهایت زنی چون او به این نتیجه رسید: «بعد از چای یه سر به گرین گیبلز می‌‌زنم و از ماریلا می‌‌پرسم که متیو کجا رفته و چرا. معمولا متیو، این وقت سال به شهر نمی‌‌ره، هیچ‌‌وقت هم که به ملاقات کسی نمی‌‌ره. اگرم بذر شلغم تموم کرده بود این‌‌جوری تیپ نمی‌‌زد و درشکه رو با خودش نمی‌‌برد که بخواد بذر بخره. برای رفتن به پیش دکتر هم زیادی ریلکس بود و آروم درشکه‌‌ش رو می‌‌روند. با این‌‌حال از دیشب تا حالا باید یه اتفاقی افتاده باشه که متیو این‌‌جوری زده به جاده. حسابی گیج شدم و نمی‌‌دونم ممکنه چی شده باشه. ذهنم حتی لحظه‌‌ای نمی‌‌تونه آروم بگیره تا وقتی‌‌که بفهمم چی شده که متیو امروز رفته خارج از شهر.»
بنابراین خانم ریچل بعد از چای، خانه را ترک کرد. او مجبور نبود آن‌‌قدرها از خانه دور شود؛ خانه‌‌ی بزرگ کاتبرت‌‌ها که بدون آن‌‌که الگوی مشخصی را دنبال کند در جهت‌‌های مختلف گسترش یافته بود؛ و چندین باغ‌‌ میوه در اطراف آن قرار داشت؛ حدود یک چهارم یک مایل، از جاده‌‌ای که گودال لیندی‌‌ها در آن قرار داشت؛ فاصله داشت. مطمئنا جاده‌‌ی باریک روستایی، راه را حسابی دورتر می‌‌کرد. پدر متیو کاتبرت، که پسرش، خجالتی بودن و ساکت بودن را از او به ارث برده بود، تا آن‌‌جا که ممکن بود خانه‌‌اش را دور از دوستانش ساخته بود، اگرچه ساختمان موفق شده بود به درون جنگل، عقب‌‌نشینی نکند.
گرین گیبلز، در دورترین لبه‌‌های زمین صاف ساخته شده بود و به همین دلیل این‌‌روزها به سختی از جاده‌‌ی اصلی، قابل دیدن بود؛ درحالی‌‌که همه ی خانه‌‌های دیگر اونلی، به صورت کاملا اجتماعی‌‌گونه‌‌ای در نزدیکی جاده اصلی، بنا شده بودند. خانم ریچل لیندی، به هیچ عنوان، زندگی کردن در چنین مکانی را « زندگی کردن » به حساب نمی‌‌آورد. او در حالی‌‌که بر روی جاده‌‌ی پوشیده شده با علف راه می‌‌رفت گفت: «این فقط یه جا موندنه؛ همین و بس.» جای عمیق رد چرخ‌‌های درشکه بر روی جاده مانده بود و دو طرف جاده را بوته‌‌های رز وحشی، مرزبندی کرده بودند. خانم لیندی به حرف زدن با خودش ادامه داد: «اصلا عجیب نیس که متیو و ماریلا، هر دوتاشون یه کم عجیب و غریبن! خب اونا دور از اجتماع و تنها اینجا زندگی می‌‌کنن. درخت‌‌ها که همزبون و همدم آدم حساب نمی‌‌شن؛ خدا می‌‌دونه اگه حساب می‌‌شدن این‌‌جا به اندازه‌‌ی کافی درخت هست. من ترجیح می‌‌دم آدما رو نگاه کنم تا درختا رو. مطمئنا کاتبرت‌‌ها شاد و راضی به نظر می‌‌رسن؛ اما خب، به نظرم عادت کردن به این وضع. یه ضرب‌‌المثل ایرلندی می‌‌گه: آدمیزاد می‌‌تونه به هرچیزی عادت کنه، حتی به آویزون شدن.»
خانم ریچل در حال گفتن این حرف‌‌ها به خودش بود که قدم از جاده بیرون گذاشت و وارد حیاط پشتی گرین گیبلز شد. این حیاط با دقت و وسواس بالایی، سرسبز و تمیز بود. در یک طرف آن، درختان بید مجنون کهنسال قرار داشتند و در طرف دیگرش صنوبرهای لومباردی که کاملا مشخص بود به آن‌‌ها به خوبی رسیدگی می‌‌شد. حتی یک تکه چوب سرگردان یا یک تکه سنگ، در حیاط دیده نمی‌‌شد. مسلما اگر بود، خانم ریچل آن را می‌‌دید. او به طور مخفیانه معتقد بود که ماریلا کاتبرت، به همان اندازه که خانه‌‌اش را جارو می‌‌زد، آن حیاط را نیز جارو می‌‌کشید. آن‌‌قدر آن حیاط، تمیز بود که می‌‌توانستی بر روی زمین، غذا بخوری؛ و آلودگی‌‌ای که وارد دهانت می‌‌شد از آلودگی‌‌ای که در تمام عمرت، ممکن بود وارد دهانت شود؛ کمتر بود.
خانم ریچل، همچون یک فروشنده دوره‌‌گرد، به سرعت، در زد و وارد آشپزخانه شد. آشپزخانه‌‌ی گرین گیبلز، یک مکان روح‌‌بخش و شاد بود – یا می‌‌توانست روح بخش و شاد باشد اگر به طرز دردناکی تمیز نبود و ظاهر یک اتاق‌‌نشیمن دست نخورده و استفاده نشده را نداشت. - پنجره‌‌های آشپزخانه، به شرق و غرب باز می‌‌شدند. از پنجره‌‌ی سمت غرب، می‌‌توانستی حیاط پشتی ساختمان را ببینی. از این پنجره آبشاری از آفتاب ملایم و لذت‌‌بخش ژوئن به درون خانه، ریزش می-کرد. اما پنجره‌‌ی رو به مشرق، منظره‌‌ای از شکوفه‌‌های سفید گیلاس را در باغ سمت چپ، به تو می‌‌بخشیدند که به آرامی سر تکان می‌‌دادند. همچنین می‌‌توانستی از آن‌‌جا درخت‌‌های غان لاغر اندام واقع در گودال نزدیک نهر را ببینی که درخت‌‌های تاک رونده، ساقه‌‌های خود را به دور تن آن‌‌ها پیچیده بودند و تنشان را با لباسی سبز، پوشانده بودند. این‌‌جا، جائی بود که ماریلا می‌‌نشست؛ البته اگر ماریلا، اصلا لطف می‌‌کرد و می‌‌نشست. او همیشه کمی به آفتاب، بدگمان بود؛ چرا که به نظر او آفتاب، در این دنیائی که باید جدی گرفته می‌‌شد، بیش از اندازه بی‌‌مسئولیت و رقصان و سرخوش بود. و اینجا، همان‌‌جائی بود که اکنون، ماریلا نشسته بود و بافتنی می‌‌بافت و میز پشت سرش، برای عصرانه، آماده چیده شده بود.
خانم ریچل، قبل از آن‌‌که در را کامل ببندد، در ذهنش، گزارش کاملی از وضعیت موجود بر روی میز عصرانه را آماده کرد. سه بشقاب بر روی میز غذا، قرار داده شده بود و این به آن معنا بود که ماریلا انتظار داشت که متیو، شخصی را به همراه خودش، برای عصرانه بیاورد. اما ظروف غذا، ظروف معمولی‌‌ای بودند که ماریلا استفاده می‌‌کرد و فقط مربای سیب ترش و یک نوع کیک، بر روی میز قرار داشت؛ بنابراین شخصی که به مهمانی می‌‌آمد نباید آن‌‌قدرها شخص مهم و خاصی می‌‌بود. با این‌‌حال چرا متیو پیراهن سفید یقه‌‌دارش را پوشیده بود و مادیان بلوطی رنگش را با خود برده بود؟ خانم ریچل، به خاطر این راز غیرمعمول گرین گیبلزی که همیشه ساکت و بدون راز و رمز بود؛ گیج شده بود.
ماریلا به چابکی گفت: «عصر بخیر ریچل! بعد از ظهر خوبیه، نه؟ نمی‌‌شینی؟ خانواده‌‌ت چطورن؟»
رابطه‌‌ی ریچل و ماریلا، چیزی متفاوت از دوستی بود؛ چیزی که نامی برایش وجود نداشت؛ و دلیل آن هم تفاوت‌‌های بین آن دو بود. ماریلا، زنی لاغر و قدبلند، با زوایا و بدون منحنی‌‌های اندامی بود. موهای سیاهش، چندین تار موی خاکستری را به مهمانی پذیرفته بودند و او همیشه آن‌‌ها را می‌‌پیچید و بالای سرش به شکل یک گره سفت در می‌‌آورد که با خشونت با دوسنجاق، که از میان آن عبور می‌‌داد، محکمش می‌‌کرد. او شبیه به زنی به نظر می‌‌رسید که نظرات دیگران را نادیده می‌‌گیرد و عقاید انعطاف‌‌ناپذیری دارد؛ که البته او واقعا چنین زنی بود؛ اما چیزی در مورد شکل دهانش وجود داشت که اگر کمی آن شکل را گسترش می‌‌دادی، احساس می‌‌کردی که نشانه‌‌هایی از شوخ‌‌طبعی، پشت آن پنهان شده است.
خانم ریچل گفت: «ما همه‌‌مون حالمون خوبه. هرچند من می‌‌ترسیدم «تو» حالت بد شده باشه آخه دیدم متیو از شهر رفت بیرون. فکر کردم شاید داره می‌‌ره که دکتر بیاره." اگرچه ماریلا انتظار آمدن خانم ریچل را می‌‌کشید؛ اما با شنیدن این حرف، عضلات لَبَش پرید. او به خوبی می‌‌دانست همین‌‌که همسایه‌‌اش ببیند که متیو از شهر خارج می‌‌شود به طرز غیرقابل‌‌توصیفی، کنجکاوی‌‌اش برانگیخته می‌‌شود. ماریلا گفت: «اوه! نه! من کاملا خوبم، هرچند دیروز سردرد بدی داشتم. متیو رفت تا برایت ریور. ما می‌‌خوایم یه پسر بچه رو از پرورشگاه نوا اسکواشه بیاریم خونه. ایشون با قطار امشب می‌‌رسه.»
اگر ماریلا گفته بود که متیو به برایت ریور رفته است تا با یک کانگورو از استرالیا ملاقات کند؛ خانم ریچل نمی‌‌توانست بیش از آنچه که اکنون حیرت‌‌زده شده بود، متعجب گردد. درواقع او چنان شوکه شده بود که برای پنج ثانیه، قدرت تکلمش را از دست داد. این غیرممکن بود که ماریلا، سربه‌‌سر او بگذارد، با این‌‌حال خانم ریچل، مجبور شده بود که این احتمال را در نظر بگیرد. زمانی‌‌که دوباره توانست حرف بزند، پرسید: « داری جدی می‌‌گی ماریلا؟» ماریلا چنان گفت: «بله! البته!» گویی آوردن یک پسر بچه به خانه، از پرورشگاه نوا اسکواشه، قسمتی از کار معمول بهاره در مزارع اونلی بود و انگار نه انگار که این کار، به هیچ‌‌وجه چیزی نبود که هیچ‌‌کس در آن‌‌جا تا کنون حتی به ذهنش نیز خطور نکرده بود.
خانم ریچل احساس می‌‌کرد که شوک ذهنی شدیدی بهش وارد شده است. ذهن او، کلمات را با حیرت ادا می‌‌کرد: «یه پسر! هیچ‌‌کس تا حالا همچین کاری نکرده، اون‌‌وقت از بین این‌‌همه آدم، متیو و ماریلا تصمیم به این‌‌کار گرفتن! اونم از یه پرورشگاه! خب، مطمئنا جهان داره وارونه می‌‌شه! دیگه هیچ چیز نمی‌‌تونه من رو شگفت‌‌زده کنه! هیچ‌‌چیز!» او با لحنی انتقادگرانه گفت: «چی شده که چنین ایده‌‌ای به ذهنت رسیده؟» این‌‌کار بدون آن‌‌که با او مشورت کنند صورت گرفته بود و مسلما نمی‌‌شد آن‌‌ها را سرزنش نکرد. ماریلا جواب داد: «مدتیه که داریم بهش فکر می‌‌‌‌کنیم؛ ... راستش کل زمستون رو بهش فکر می‌‌‌‌کردیم .... خانم الکساندر اسپنسر، یه روز قبل از کریسمس اومده بود اینجا. می‌‌گفت که می‌‌خواد بهار که شد، یه دختر بچه رو از پرورشگاه هاپتون به خونه بیاره. یکی از اقوام خانم اسپنسر اونجا زندگی می‌‌کنه و خانم اسپنسر از طریق ایشون، همه‌‌چیز رو راجع به اونجا می‌‌دونه. وقتی که خانم اسپنسر این جریان رو به ما گفت؛ من و متیو هم درباره‌‌ش با هم حرف زدیم و از اون‌‌موقع داریم بهش فکر می‌‌کنیم و درباره‌‌ش با هم حرف می‌‌زنیم. به نظرمون بهتره ما، یه پسر بیاریم خونه. متیو سنش داره بالا می‌‌ره. می‌‌دونی که: الان تقریبا شصت سالشه. دیگه به تند و فرزی سابق نیس. قلبش هم داره اذیتش می‌‌کنه. می‌‌‌‌‌دونی که چقد سخته که بشه نیروی کمکی، استخدام کرد. اصلا نمی‌‌‌‌‌تونی کسی رو پیدا کنی غیر از اون پسر بچه‌‌‌‌‌های فرانسوی احمق نابالغ. و به محض این‌‌‌‌‌که یکیشون رو میاری و سعی می‌‌‌‌‌کنی تربیتش کنی، یه دفعه می‌‌‌‌‌بینی غیبش زده و برای به دست آوردن پول بیشتر سر از کارخونه‌‌‌‌‌ی کنسروسازی خرچنگ یا آمریکا درآورده. اولش متیو پیشنهاد داد که یه پسر بچه از حومه‌‌‌‌‌ی شهر بیاریم. ولی من، محکم بهش گفتم: «نه! ممکنه اون بچه‌‌‌‌‌ها، بچه‌‌‌‌‌های خوبی باشن؛ نمی‌‌‌‌‌گم که نیستن ... ولی من خوشم نمی‌‌‌‌‌آد یه عرب از خیابونای لندن، تو خونه‌‌‌‌‌م باشه. حداقل یکی رو بیاریم که همین‌‌‌‌‌جا به دنیا اومده باشه. درهرحال اینکه بخوایم یه بچه بیاریم، خطرات خودش رو داره ولی من اگه فکر کنم با یه کانادائی، طرفم راحت‌‌‌‌‌تر می‌‌‌‌‌تونم باهاش کنار بیام و شبا راحت‌‌‌‌‌تر می‌‌‌‌‌تونم بخوابم.» برای همین، در نهایت تصمیم گرفتیم از خانم اسپنسر بخوایم که وقتی می‌‌‌‌‌ره یه دختربچه برای خودش برداره یه پسربچه هم برای ما انتخاب کنه. شنیدیم که قرار بوده هفته‌‌‌‌‌ی گذشته بره به پرورشگاه؛ برای همین هم از طریق یکی از اقوام ریچارد اسپنسر تو کارمودی، براش پیغام فرستادیم که یه پسر باهوش و مناسب برای کار رو که حدودا ده-یازده سالش باشه، برامون بفرسته. راستش با متیو که حرف می‌‌‌‌‌زدیم به این نتیجه رسیدیم که این سن، بهترین سنه: به اندازه کافی بزرگ شده که بتونه تو کارای مزرعه و خونه کمک کنه و هنوز اینقد بچه هست که بشه به طرز درستی، تربیتش کرد. ما قصد داریم اینجا رو براش تبدیل به یه خونه‌‌‌‌‌ی خوب بکنیم و بفرستیمش مدرسه. امروز یه تلگرام از خانم الکساندر اسپنسر به دستمون رسید. پستچی نامه رو از ایستگاه آورد. خانم اسپنسر توش گفته که امروز عصر، حدود پنج و نیم قطارشون می‌‌‌‌‌رسه. برای همین هم متیو رفت تا برایت ریور تا پسرک رو بیاره. خانم اسپنسر، پسرک رو اون‌‌‌‌‌جا از قطار پیاده می‌‌‌‌‌کنه و خودش تو ایستگاه شن‌‌‌‌‌های سفید پیاده می‌‌‌‌‌شه.»
خانم ریچل بابت این‌‌که همیشه هرچیزی که به ذهنش می‌‌رسید را بلند بر زبان می‌‌آورد؛ به خودش افتخار می‌‌کرد. اکنون نیز در حال انجام دادن این امر مهم بود: ابتدا باید چشم‌‌انداز و دیدگاه‌‌های خودش را با این خبرهای شگفت‌‌انگیز، تنظیم می‌‌کرد: «خب، ماریلا! بذار خیلی واضح بهت بگم که به نظر من، تو داری کار خیلی احمقانه‌‌ای رو انجام می‌‌دی – یه کار خطرناک. همین و بس. تو نمی‌‌دونی داری خودت رو درگیر چه ماجرائی می‌‌کنی. داری یه بچه‌‌ی غریبه رو به خونه و زندگیت می‌‌آری درحالی‌‌که هیچی از این بچه نمی‌‌دونی: نه چیزی از خلق و خو و شخصیتش می‌‌دونی؛ نه می‌‌دونی چه جور پدر و مادری داشته؛ نه می‌‌دونی ممکنه بعدا چی از کار دربیاد. الان بهت می‌‌گم چرا: همین هفته‌‌ی پیش بود که توی روزنامه خوندم که یه زن و شوهر از غرب جزیره، یه پسر بچه رو از پرورشگاه به خونه‌‌شون آوردن و پسرک، شب خونه‌‌شون رو به آتیش کشید. پسرک این‌‌کار رو «به عمد» کرد ماریلا! و تقریبا تو تختشون، جزغاله‌‌شون کرد. یه مورد دیگه هم سراغ دارم: یه خونواده یه پسربچه رو به سرپرستی گرفته بودن. پسرک، عادت داشت با گستاخی و بی‌‌ادبی، جواب بقیه رو بده. آخرش هم نتونستن درستش کنن و این‌‌کار رو از سرش بندازن. اگه قبل از این‌‌که این‌‌کار رو بکنی، با من مشورت کرده بودی – که نکردی، ماریلا- بهت می‌‌گفتم که به خاطر خدا این فکر رو از سرت بیرون کنی. همین و بس.»
تلاش ریچل برای ترساندن ماریلا با ظاهری دلسوزانه، هیچ تاثیری بر روی ماریلا نداشت. به نظر نمی‌‌رسید ماریلا ناراحت شده باشد و یا حتی احساس خطر کرده باشد. او حتی برای لحظه‌‌ای بافتنی بافتنش را متوقف نکرد: «نمی‌‌گم چیزی که می‌‌گی درست نیس، ریچل! خودمم گاهی شک کردم که کاری که دارم می‌‌کنم درسته یا نه. متیو به طرز وحشتناکی، دلش می‌‌خواست اینکار رو بکنه. می‌‌تونستم این رو توی حرفا و کاراش ببینم. برای همین هم، با وجود اینکه خودم خیلی راضی نبودم، قبول کردم. خیلی کم پیش می‌‌آد که متیو دلش چیزی رو بخواد؛ اینقد کم، که وقتی می‌‌بینم می‌‌خواد کاری رو انجام بده؛ وظیفه‌‌ی خودم می‌‌دونم که باهاش همراهی کنم. و در مورد خطراتش هم، خب هر کاری که بخوای تو این دنیا انجام بدی؛ خطراتی با خودش داره. مردم اگه بخوان خودشون هم بچه‌‌دار بشن؛ بازم یه سری خطرات وجود داره – بچه‌‌ی خود آدم هم ممکنه خوب از کار درنیاد. تازه نوا اسکواشه، خیلی به جزیره نزدیکه. این‌‌جوری نیس که بخوایم اون پسرک رو از انگلستان یا آمریکا بیاریم. فکر نمی‌‌کنم خیلی با خودمون فرق داشته باشه.»
ریچل با لحنی که واضحا نشان می‌‌داد، به طور دردناکی به چیزی که می‌‌گوید شک دارد؛ گفت: «خب، امیدوارم که همه‌‌چیز ختم به خیر بشه. فقط  اگه پسرک، کل گرین گیبلز رو به آتش کشید یا زهر ریخت تو چاه، بعدا نگی که بهت نگفتم. -- شنیدم که یه بچه پرورشگاهی توی نیو برانسویک، زهر ریخته تو چاهشون و همه‌‌ی خانواده با درد وحشتناک و ترسناکی مردن. فقط این دفعه، بچه پرورشگاهیه، دختر بوده.» ماریلا چنان گفت: «خب، ما خیال نداریم یه دختر بچه بیاریم!» انگار سمی کردن آب چاه، کاری مطلقا زنانه بود و امکان نداشت پسرها چنین کاری را انجام بدهند.
- من حتی تصورش رو هم نمی‌‌کنم که بخوام یه دختربچه رو بزرگ کنم. موندم خانم الکساندر اسپنسر، چطور می‌‌خواد اینکار رو بکنه. ولی خب، به نظرم ایشون اگه می‌‌تونست؛ بدش نمی‌‌اومد که کل بچه‌‌های پرورشگاه رو به سرپرستی بگیره.
خانم ریچل، دلش می‌‌خواست تا زمانی‌‌که متیو با آن پسربچه‌‌ی یتیم، به خانه برگردد آن‌‌جا بماند. اما از آن‌‌جا که به نظر می‌‌رسید متیو حداقل تا دو ساعت دیگر نیز برنخواهد گشت، خانم ریچل، تصمیم گرفت تا به بالای جاده برود و در مغازه‌‌ی رابرت بل، ماجرا را برای دیگران بازگو کند. این خبر مطمئنا می‌‌توانست موجب شود همه درباره‌‌ی آن، صحبت کنند و محبوبیت را برای خانم ریچل به ارمغان آورد؛ و خانم ریچل، به شدت عاشق این بود که محبوب و مشهور باشد. برای همین، خانم ریچل، ماریلا را ترک کرد. نفوس بد زدن‌‌های ریچل، کم کم بر روی ماریلا اثر می‌‌گذاشت و همه‌‌ی شک و تردیدها و ترس‌‌هایی را که ماریلا از خود دور کرده بود را دوباره به وجود او برمی‌‌گرداند؛ به همین دلیل زمانی‌‌که ریچل رفت، ماریلا نفسی از سر آسودگی کشید. زمانی‌‌‌که خانم ریچل، به اندازه کافی از خانه‌‌‌ی ماریلا دور شد و قدم درون مسیر روستائی گذاشت و خیالش راحت شد که ماریلا، صدایش را نمی‌‌‌شنود؛ ناگهان با هیجان فریاد زد: «خب، از بین تمام اتفاقاتی که تا حالا رخ داده یا بعدا رخ می‌‌‌ده؛ به نظر می‌‌‌آد این چیزیه که به هیچ‌‌‌وجه امکان نداره اتفاق بیفته و من الان دارم خواب می‌‌‌بینم! خب، من واقعا برای اون بچه‌‌‌ی کوچیک بیچاره، متاسفم و شک هم ندارم که اوضاع سختی رو پیش رو خواهد داشت. متیو و ماریلا، هیچی درباره‌‌‌ی بچه‌‌‌ها سرشون نمی‌‌‌شه و انتظار دارن اون بچه، از پدربزرگ خودش عاقل‌‌‌تر و بالغ‌‌‌تر باشه؛ البته اگه اون بچه اصلا پدربزرگی داشته، که من به شدت به این موضوع، شک دارم . اینکه بخوای فکر کنی که یه بچه تو گرین گیبلز زندگی کنه، یه چیز عجیب و غریب به نظر می‌‌‌آد. از وقتی که اون خونه ساخته شده و متیو و ماریلا بزرگ شدن، هیچ‌‌‌وقت بچه‌‌‌ای تو اون خونه زندگی نکرده؛ البته اگه اصلا بشه بگی متیو و ماریلا یه زمانی بچه بودن! وقتی به این دو تا نگاه می‌‌‌کنی، حس می‌‌‌کنی این دو تا از اولش هم بزرگسال بودن و هیچ‌‌‌وقت بچه نبودن. من هیچ‌‌‌وقت نمی‌‌‌تونم خودم رو جای اون بچه‌‌‌ یتیم بدبخت بذارم؛ حتی نمی‌‌‌تونم یکی از مشکلاتی رو که قراره باهاشون دست و پنجه نرم کنه رو تصور کنم. اوه خدای من! ولی واقعا دلم به حالش می‌‌‌سوزه. همین و بس.» خانم ریچل این سخنان را از اعماق قلبش، بر زبان آورد و مخاطبش کسی نبود جز بوته‌‌‌های وحشی رز. اما اگر او در آن لحظه، می‌‌‌توانست بچه‌‌‌ای را که در ایستگاه برایت ریور، صبورانه انتظار متیو را می‌‌‌‌‌کشید ببیند؛ احساس دلسوزی و تأسفش، حتی عمیق‌‌‌تر و شدیدتر نیز می‌‌‌شد.
0 notes
mandagold-ir · 2 months
Text
گردنبند یونانی ونکلیف
پلاک یونانی و آویز ونکلیف، نمای خیلی جذاب و وزن مناسب. ونکلیف الهام گرفته از گل 4پر و نماد خوشبختی و خوش‌قلبی است همچنین در گذشته نشانگر ثروت و عشق همراه بوده است.
Tumblr media
View On WordPress
0 notes