10 فیلم مانند Lift برای تماشای بعدی
پس از تأخیر قابل توجهی به دلیل اعتصاب SAG-AFTRA در سال 2023، دانلود فیلم لیفت سرانجام در ژانویه 2024 به نتفلیکس رسید و اف. گری گری به عنوان کارگردان و کوین هارت به عنوان تهیه کننده و بازیگر اصلی وارد صحنه شدند. این فیلم کمدی سرقت، گروهی از دزدان نخبه را معرفی می کند که در آستانه دستگیر شدن توسط مامور اینترپل، فرصت یک عمر برای کمک به ماموریتی با هدف دستگیری یک جنایتکار تروریستی به آنها داده می شود. کار پیش رو کار آسانی نیست: آنها باید یک دزدی از یک هواپیما در حالی که در هوا است انجام دهند.
گوگو امباتا راو، وینسنت دونوفریو، اورسولا کوربرو و ژان رنو از جمله بازیگرانی هستند که به هارت در این فیلم می پیوندند که در حالی که بسیار مورد انتظار بود، نتوانستند استقبال مورد انتظار منتقدان را برآورده کنند و تنها 27 درصد در Rotten Tomatoes برای فیلم Rotten Tomatoes به دست آوردند. از جمله چیزهای جدیدی را به روی میز نمی آورد. با این حال، تماشاگران، بهویژه طرفداران ژانر دزدی، از این فیلم استقبال بیشتری کردند. اگر از Lift لذت میبرید و به دنبال سرگرمیهای پر از سرقت هستید، حتماً باید این 10 فیلم بعدی را ببینید.
روبن برانت، کلکسیونر (2018)
روبن برانت، کلکسیونر، فیلم مجارستانی محصول سال ۲۰۱۸ است که اولین کارگردانی میلوراد کرستیچ را رقم زد. در این فیلم پویانمایی ایوان کاماراس در نقش روبن، رواندرمانگری بازی میکند که در کمال تعجب، خود را درگیر آثار هنری معروفی میبیند که در کابوسهای او ظاهر میشوند. او که مصمم است به شکنجه خود پایان دهد، از برخی از بیماران خود که دزدان بسیار ماهر هستند کمک می گیرد تا همه این نقاشی ها را بدزدند و در نتیجه تبدیل به یکی از جنایتکاران مورد تعقیب جهان شوند.
چگونه آن را مانند آسانسور است
این فیلم 2018 به شاهکار کارگردان آن تبدیل شد و به دلیل ارائه یک تجربه همهجانبه واقعاً به یاد ماندنی مورد استقبال تماشاگران و منتقدان قرار گرفت. در حالی که تفاوت زیادی با Lift دارد، به خصوص از نظر استقبال، اما با آن یک طرح سرقت به اشتراک می گذارد که شامل آثار هنری به عنوان بخشی از غارت می شود.
دزدی از برج (2011)
سال 2011 اولین فیلم دزدی از برج، یک فیلم کمدی دزدی توسط برت رتنر، با بازی بن استیلر و ادی مورفی با بازیگران تمام ستاره بود. داستان فیلم جاش کوواکس، مدیر یک ساختمان گران قیمت شهر نیویورک را دنبال می کند که پس از کلاهبرداری توسط یکی از ساکنان آن محل، به همراه همکارانش، یک گروه تبهکار را تشکیل می دهند تا به آپارتمان آن مرد نفوذ کنند و آنچه را پس بگیرند. به حق مال آنهاست از آنجایی که هیچ یک از آنها تجربه دزدی ندارند، جاش از یک دوست دوران کودکی که تبهکار شده است کمک می گیرد، اگرچه روش های او ممکن است مطابق انتظارات گروه نباشد.
چگونه آن را مانند آسانسور است
Tower Heist دارای یک بازیگر ستارگان و داستانی پر از پیچ و خم است که نیاز به تفکر زیادی ندارد و مطمئناً هر طرفدار ژانر دزدی را خوشحال می کند، درست مانند Lift. بعلاوه، این واقعیت که خود دزدها هیچ تجربه ای در این زمینه ندارند، صحنه های خنده داری را ایجاد می کند که به لذت بردن از تلنگر می افزاید.
حیوانات آمریکایی (2018)
ایوان پیترز، بری کیوگان، بلیک جنر و جرد آبراهامسون در فیلم American Animals محصول 2018 توسط بارت لیتون، بر اساس یک سرقت واقعی که در لکسینگتون، کنتاکی در سال 2004 رخ داد، بازی میکنند. این فیلم داستانی و مصاحبههای واقعی را با هم ترکیب میکند تا چهار دانشگاه را دنبال کند. دانشآموزانی با زندگیهای بسیار پیش پاافتاده، که قصد دارند ارزشمندترین کتابهای دانشگاه ترانسیلوانیا را در تلاش برای کسب درآمد میلیونی بدزدند.
چگونه آن را مانند آسانسور است
American Animals و Lift حول دزدیهای عجیب و غریب میچرخند: در اولی، افرادی که درگیر کتابهای کمیاب هستند، و در دومی، همه چیز از NFT گرفته تا طلا (از هواپیمای در حال حرکت نیز) میدزدند. علاوه بر این، هر دو فیلم داستانی پر تنش را به تصویر میکشند که در آن، گاهی به نظر میرسد شخصیتهای اصلی در آستانه از دست دادن همه چیز هستند.
شغل ایتالیایی (2003)
گری گری مدتها قبل از کارگردانی لیفت، فیلمی با بازی مارک والبرگ، ادوارد نورتون و شارلیز ترون در سال 2003، The Italian Job را بر عهده داشت. این بازسازی از فیلم بریتانیایی دهه 1960 گروهی از جنایتکاران را دنبال می کند که پس از خیانت یکی از اعضای سابق که یکی از آنها را نیز به قتل رسانده است، برای انتقام به راه می افتند و به دنبال طلایی که در گذشته از آنها دزدیده بود می گردند.
چگونه آن را مانند آسانسور است
بارزترین شباهت بین Lift و The Italian Job این است که هر دو فیلمساز یکسانی دارند که به عنوان کارگردان فعالیت می کند. علاوه بر این، این واقعیت نیز وجود دارد که هر دو تا حدی در ایتالیا تیرباران شدند، و نقشههای آنها کاملاً شبیه به هم است: دو باند جنایتکار که به هر دلیلی حاضرند هر کاری انجام دهند تا به یک گلدان میلیون دلاری دست پیدا کنند. طلا
گرما (1995)
رابرت دنیرو و آل پاچینو بیش از دو دهه، پس از همبازی شدن در فیلم پدرخوانده قسمت دوم محصول 1974، دوباره در فیلم Heat در سال 1995 با یکدیگر همبازی شدند که مسلماً یکی از تأثیرگذارترین فیلم های جنایی ساخته شده تا کنون بود. این فیلم به نویسندگی و کارگردانی مایکل مان، رابطه آشفته بین رهبر متخصص یک باند جنایتکار و کارآگاه LAPD را دنبال می کند که مصمم است او را به دست عدالت بسپارد.
چگونه آن را مانند آسانسور است
در دهه 1990، هیت تحسین منتقدان و تماشاگران را به خود جلب کرد و به یک اثر تحسین برانگیز تبدیل شد که تا به امروز الهام بخش تولیدات است. در حالی که شهرت آن به طور قابل توجهی بهتر از فیلم لیفت است، هر دو فیلم از برخی جهات دارای خط داستانی مشابهی هستند که در آن نیروهای پلیس و باندهای جنایتکار موش و گربه را بازی می کنند و بسیار بیشتر از آنچه که باید درگیر شخصی می شوند.
لوگان لاکی (2017)
چندین سال پس از ساخت سه گانه Ocean، استیون سودربرگ از دوران بازنشستگی خارج شد تا مخاطبان را با لوگان لاکی، یک فیلم دزدی در سال ۲۰۱۷ با بازی چانینگ تیتوم، آدام درایور و دنیل کریگ در کنار ستاره های این صنعت پذیرایی کند. داستان گروهی از خواهران و برادران را دنبال میکند که یک نقشه بلندپروازانه در ذهن دارند: دستیابی به پول جمعآوریشده در جاده سرعتی شارلوت در کارولینای شمالی. برای فرار موفقیت آمیز از تدابیر امنیتی محل برگزاری، آنها با یکی از دوستان قدیمی خانوادگی که به مهارت هایش در کنترل گاوصندوق معروف است، به نیرو می پیوندند.
چگونه آن را مانند آسانسور است
Lift و Logan Lucky برای طرفداران ژانر دزدی عالی هستند زیرا بینندگان را در یک طرح اکشن غوطه ور می کنند، جایی که دردسر در هر گوشه ای در انتظار است. اما آنها وجه مشترک دیگری نیز دارند: هر دو دارای یک دزدی بسیار عجیب و پیچیده هستند که بعید به نظر می رسد، اما تماشای آن را هیجان انگیزتر می کند.
اعلامیه قرمز (2021)
اعلامیه قرمز (به انگلیسی: Red Notice) یک فیلم اصلی نتفلیکس محصول ۲۰۲۱ به کارگردانی راسون مارشال توربر و با بازی دواین جانسون، رایان رینولدز و گال گدوت است. در این فیلم، جانسون نقش جان هارتلی، یک مامور افبیآی را بازی میکند که چارهای جز پیوستن به یکی از بدنامترین دزدان هنر جهان برای دستگیری جنایتکاری که بسیار ماهرتر از اوست، باقی نمیماند.
چگونه آن را مانند آسانسور است
Red Notice و Lift چندین چیز مشترک دارند، جدای از این که هر دو فیلم Netflix هستند. این دو فیلم حول محور همکاری افسران پلیس با مجرمان برای گرفتن اهداف بزرگتر و همچنین سرقت آثار هنری به ارزش میلیون ها دلار است. در همان زمان، این دو فیلم با بازخوردهای منفی منتقدان و واکنشهای متفاوت تماشاگران مواجه شدند.
Ocean's Eleven (2001)
Ocean's Eleven در سال 2001 وارد پرده نقره ای شد تا به یکی از محبوب ترین فیلم های سرقت تاریخ تبدیل شود و یک فرنچایز به یاد ماندنی را آغاز کند. این فیلم سودربرگ دارای یک بازیگر تمام ستاره است و ابتدا دزد اصلی دنی اوشن را معرفی میکند که پس از گذراندن دوران زندان، تیمی از دزدان را گرد هم میآورد تا صاحب یک کازینو میلیونر را فریب دهند و تلاش میکنند تا بزرگترین دزدی کازینو در تاریخ را انجام دهند.
چگونه آن را مانند آسانسور است
این شاهکار سودربرگ در دهه 2000 نقدهای تحسین برانگیزی به دست آورد و به یک موفقیت در گیشه تبدیل شد و میلیون ها طرفدار در سراسر جهان آن را تحسین کردند. مانند Lift، یک تیم دزد به دقت جمعآوری شده است که همه در آن نقش مشخصی دارند، اما این برای اجتناب از چالشهایی که بر سر راه این گروهها و غارت آنها قرار میگیرد کافی نیست.
علاوه بر داستان پر از پیچ و خم های پر از دردسر در هر گوشه، عنصر وحدت بخش که فیلم لتریر و لیفت را به هم نزدیک می کند، رابطه پیچیده بین افسران پلیس و جنایتکاران است که بسیار پیچیده تر و شخصی تر از آن چیزی است که در ابتدا به نظر می رسد.
0 notes
اولین نقد فال: ترسناک بدن زن علیرغم قابل پیش بینی بودن، یک ضربه محکم می زند
بچه های بد قدیمی. مطمئناً، آنها بارها و بارها بر روی صفحه نمایش بزرگ به تصویر کشیده شده اند، اما برخی از اسرارآمیزترها دقیقاً از کجا آمده اند؟ اگر تریلر فیلم The First Omen را دیده باشید، میدانید که معامله چیست. این صحنه را آماده می کند که چگونه رابرت تورن (گرگوری پک) در شاهکار بزرگ ریچارد دانر، یعنی The Omen، به جای نوزاد بیولوژیکی خود، با یک کودک شیطان روی دستانش به پایان رسید.
اما آرکاشا استیونسون، نویسنده و کارگردان تازه کار، که پیش از همه اینها به خاطر کارهایش در پشت دوربین روی صفحه نمایش کوچک شناخته شده بود، کاملاً برای نوعی سفر موازی که مطمئناً میتوان بیشتر مورد بررسی قرار داد. شاید درست در کنار تربیت دیمین و ویرانی هایی که او بر والدین نیابتی خود وارد می کند. با تعداد انگشت شماری از بازیگران برجسته، The First Omen حاضر نیست به عنوان یک ورودی فراموشنشدنی در فرانچایز کنار گذاشته شود. علیرغم برخی چرخشها و چرخشهای قابل پیشبینی، اثر خود را میگذارد و ممکن است استادان افسانهای ترسناک امروزی را سربلند کند. ما به شما، جیسون بلوم، جیمز وان و مایک فلانگان نگاه می کنیم. یادداشت بردارید
عملکرد نل تایگر فری امتیاز بالایی است
اگر در صف خرید بلیط The First Omen این آخر هفته هستید، به احتمال زیاد از قبل طرفدار محتوای ترسناک و فراطبیعی در صفحه بزرگ و کوچک هستید. این بدان معناست که شما همه چیز را درباره سریال پرطرفدار M. Night Shyamalan از Apple TV+ Servant با بازی بازیگر انگلیسی نل تایگر فری می دانید. او اخیراً به MovieWeb گفت که چگونه اجرای الکتریکی او در The First Omen بدون Leanne در Servant امکان پذیر نبود. در پایان، این مطمئناً برای کسانی از ما که هر دو پروژه را دیدهاند صادق است.
در ابتدا، مارگارت، شخصیت Free's Omen فقط به نظر می رسد که یک راهبه متوسط و خوش نیت شما از ماساچوست است که به خارج از کشور به رم فرستاده شده است تا کلام خوب خدا را بیشتر گسترش دهد. اما این قانون Omen است، اینطور نیست؟ اوضاع تاریک میشه پاپآوت بسیار میترساند. متأسفانه ممکن است کسی استدلال کند که سکانسهای خاص فقط ارزش شوک محض هستند و چیزی بیشتر ارائه نمیدهند. همچنین این که می دانیم در پایان روز برای پیش درآمدی مانند این چه اتفاقی می افتد کمکی نمی کند، اما این بدان معنا نیست که The First Omen حداقل تعداد انگشت شماری از ویژگی های پاداش دهنده دیگر را ندارد (بدون جناس). .
نمایش الف: رایگان اجرای گسترده ای را ارائه می دهد که در اولین نمایش اخیر لس آنجلس لحظاتی از تشویق هیجان انگیز را به همراه داشت، و او خوش شانس است که حداقل چند بازیگر برجسته در طول فیلم در کنارش هستند. به عنوان مثال، بیل نیگی، نامزد اسکار، به عنوان مربی او در حال حاضر است، هر چند که چنین اجرای ضعیفی مانند یک چک دستمزد صرفاً برای این بازیگر محترم به نمایش در می آید.
در همین حال، رالف اینسون، بازیگر انگلیسی همکار، در نقش پدر برنون، که در صحنه حضور دارد تا درباره وقایع انگیزههای شوم باطنی کلیسا پرونده را بررسی کند، تمام تلاش خود را میکند. پس واضح است که فری تنها کسی نیست که تجربه فراطبیعی دارد - چه کسی می تواند چرخش صحنه دزدی اینسون را به عنوان پد�� متضاد در شاهکار رابرت اگرز، جادوگر، فراموش کند؟ دیدن دوباره او در عمل هیجان انگیز است، زیرا برنون به آرامی نیروهای تاریک در حال بازی را کشف می کند، که در نهایت منجر به تولد بدنام دیمین می شود…
ترسناک بدن به موقع برای تأثیرگذاری عالی استفاده می شود
وقتی The First Omen گهگاه قدرت خود را از دست می دهد و قربانی قابل پیش بینی شدن می شود، با مضامین فراگیر استقلال و آزادی باروری زنان بازمی گردد. اینها به وضوح در این جامعه پس از Roe v Wade که در آن زندگی می کنیم بسیار مناسب هستند. وقتی عاقلانه و با کمی ظرافت انجام شود، ترس از بدن تحت رهبری زنان تأثیری ماندگار بر شما خواهد گذاشت - و کارگردان استیونسون آن را تا حد زیادی انجام می دهد. بخش اگر این فرنچایز با این خط داستانی زن محور ادامه می یافت، مطمئناً باید برای ادامه حمل مشعل استخدام شود.
لحظات سرگرم کننده ای نیز وجود دارد که به طور موثر به بهترین لحظات از Omen اصلی (1976) ادای احترام می کند. نکته: چه کسی هنوز صدای "همه چیز برای توست، دیمین" را می شنود که در مغز وسواس وحشتناک خود هنگام فکر کردن به O.G. بهعلاوه، این کمک میکند که محیط رم معتبر باشد، با بازیگران ایتالیایی که برای از بین بردن هر گونه حس جعلی و سبز رنگ از فیلم استفاده میکنند.
این یک معامله واقعی است و مراقب یک صحنه اصلی کلوپ شبانه باشید، زمانی که مارگارت و راهبه همکارش، لوز (ماریا کابالرو تیزبین و پر شور) چند پسر ایتالیایی، از جمله پائولو مرموز (یک برجسته آندره آ آرکانجلی) را می گیرند. مارگارت ممکن است فقط جنبه عجیب و غریبی داشته باشد و مردم محلی رومی ممکن است برای آن آماده نباشند. در سطحی حسی، کل مفهوم «لیسیدن» ممکن است پس از اینکه این فیلم مرزی به تودهها برخورد کرد، بازگردد. این صحنه، بهعلاوه یک صحنه بسیار طولانی که شامل از دست دادن کنترل آزاد در نقش مارگارت میشود، بهترین نکات اولین فیلم بلند استیونسون را نشان میدهد.
0 notes
Kingdom Of The Planet Of The Apes در مسیر برای افتتاحیه - اما نه بهترین فرانچایز
Kingdom of the Planet of the Apes آماده است تا اولین باکس آفیس قدرتمندی داشته باشد، حتی اگر بهترین فرانچایز نباشد. این فیلم فرنچایز را در مسیر جدیدی قرار می دهد زیرا 300 سال پس از مرگ سزار در جنگ برای سیاره میمون ها که در سال 2017 اکران شد. دختری، مای (فریا آلن)، در حالی که با پروکسیموس سزار ظالم (کوین دوراند)، که آموزه های اصلی سزار را برای اهداف خود تغییر داده است، مبارزه می کنند.
طبق گزارش Deadline، پیش بینی می شود اکران Kingdom of the Planet of the Apes باکس آفیس افتتاحیه آخر هفته 54 تا 61 میلیون دلاری داشته باشد. این افتتاحیه پیش بینی شده با آنچه Rise of the Planet of the Apes و War for the Planet of the Apes در اولین روزهای نمایش خود به دست آوردند، برابری می کند. این فیلم در زیر افتتاحیه های Dawn of the Planet of the Apes و بازسازی سیاره میمون ها توسط تیم برتون در سال 2001 قرار دارد.
آیا Kingdom Of The Planet Of The Apes یک موفقیت در باکس آفیس خواهد بود؟
حتی اگر Kingdom of the Planet of the Apes افتتاحیه بهترین فرنچایز تاریخ را نداشته باشد، همچنان پتانسیل تبدیل شدن به یک فیلم موفق باکس آفیس را دارد. علیرغم وقوع 300 سال بعد، داستان بر پایه سه گانه ای است که با ظهور سیاره میمون ها شروع شد. این سه گانه در کنار عملکرد خوب در باکس آفیس، مورد تحسین بسیاری از منتقدان قرار گرفت و به طور گسترده به عنوان یکی از قانع کننده ترین پیش درآمدهای هر فرنچایز طولانی مدتی شناخته می شود.
Kingdom of the Planet of the Apes می تواند عناصری را گسترش دهد که سه گانه قبلی را به موفقیت مالی و انتقادی تبدیل کردند، زیرا داستان با میراث سزار دست و پنجه نرم می کند و خیره کننده ترین فیلمبرداری تاریخ این فرنچایز را به نمایش می گذارد. در مقایسه با دیگر فرنچایزهایی که فیلم های جدید را به طور مکرر اکران می کنند، این اولین فیلم از سال 2017 است که باعث می شود اکران بیشتر شبیه یک رویداد باشد و باید در سینماها دیده شود.
Dune: Part Two و Godzilla x Kong: The New Empire تا کنون پس از اکران در ماه مارس در میان بزرگترین باکس آفیس های سال 2024 بوده اند، اما تا زمانی که Kingdom of the Planet of the Apes در سینماها عرضه شود، هیچ فیلم فرانچایزی مورد انتظار دیگری اکران نشده است. 10 می. تنها رقابت مهم آن احتمالا The Fall Guy خواهد بود که قبلاً یک هفته از آن خارج شده است. Kingdom of the Planet of the Apes میتواند فصل پرفروشهای تابستانی را با نمایشهای بصری و یک داستان جدید جذاب آغاز کند که میتواند آن را به یک موفقیت در باکس آفیس تبدیل کند.
0 notes
باکس آفیس آوریل: «گودزیلا ایکس کنگ: امپراتوری جدید» از «شکارچیان ارواح: امپراتوری یخ زده» خ��رج شد
در حالی که تقویم به آوریل می رسد، نه یک، بلکه دو پادشاه جدید ظاهر شده اند تا با هم بر باکس آفیس تسلط پیدا کنند - گودزیلا و کنگ. Godzilla x Kong: The New Empire در آخر هفته اولین نمایش خود را انجام داد و پس از پیش بینی قیمتی حدود 50 تا 55 میلیون دلار، انتظارات را با 80 میلیون دلار در داخل کشور کاهش داد. فیلم هیولاهای عظیم Ghostbusters: Frozen Empire را از سلطنت خلع کرد و فیلم موفق Dune: Part 2 را به رتبه سوم رساند. این رسماً پایان کار پاندای کونگ فوکار 4 در میان سه بازی برتر را نشان میدهد، اما دنبالهای که جک بلک به رهبری جک بلک عرضه میشود، با فیلمهای ترسناک Immaculate و Late Night With the Devil درست در کنار آرتور پادشاه، در همان فضای مالی باقی میماند.
آخرین فیلم MonsterVerse از کارگردان آدام وینگارد در سراسر جهان حکمفرما شد و به لطف اجرای بینالمللی 114 میلیون دلاری در آخر هفته عید پاک، مجموعاً 194 میلیون دلار فروخت. همآمیزی دو هیولای نمادین دستور موفقیت است، اگرچه این حجم با توجه به نسخه قبلی آن یعنی گودزیلا در مقابل کنگ در سال 2021 بسیار بزرگ بود که در اولین آخر هفته خود تنها 123.1 میلیون دلار در سراسر جهان به دست آورد، البته در سالی که هالیوود هنوز در حال بهبودی از همهگیری بود. . سفر آنها برای نجات بشریت این بار برای کل MonsterVerse یک سفر تاریخی بود، و با ربکا هال، برایان تایری هنری، دن استیونز، کیلی هاتل، الکس فرنز و فالا چن در میان بازیگران، عمر این فرنچایز را به 2 میلیارد دلار رساند. سهیم شدن در دستاورد این باعث میشود که یکی از معدود جهانهای مشترکی باشد که چنین موفقیت ثابتی را در صفحهنمایش بزرگ پیدا میکند، و به جوگرنوتهایی مانند MCU و دنیای Conjuring جیمز وان میپیوندد.
Ghostbusters: Frozen Empire ساخته گیل کنان در دومین آخر هفته اکران خود کمی افت کرد و بیش از 65 درصد از آخر هفته افتتاحیه خود افت کرد و 15.7 میلیون دلار فروش داخلی داشت. اگرچه به نظر می رسد که همه چیز برای قسمت پنجم مجموعه پروتون پک در حال یخ زدن است، اما با رسیدن به 108.5 میلیون دلار از نقطه عطف مهمی در سراسر جهان عبور کرد و اولین عرضه آن در بازارهای دیگر در سطح بین المللی امیدوار است که زندگی دومی به آن بدهد. این فیلم با حضور پل راد، کری کون، فین ولفهارد، و مککنا گریس و دن آیکروید، بیل موری، و ارنی هادسون کهنهکارهای جدید Ghostbusters را به نمایش میگذارد، اما با توجه به استقبال نسبتا یخی از منتقدان و مقداری بسیار زیاد، این فیلم برای مدتی طولانیتر در چارتها حضور دارد. عناوین آینده، ممکن است زمان زیادی برای این دنیای پرفروش باکس آفیس نباشد.
The Spice با «Dune: Part 2» در باکس آفیس به جریان خود ادامه می دهد
در نهایت، Dune: Part 2 از دو رتبه اول خارج شد، اگرچه بدون مبارزه نبود. در پنجمین هفته اکران باکس آفیس، حماسه علمی تخیلی دنیس ویلنوو همچنان در فاصله زیادی با رتبه دوم امپراتوری یخ زده قرار داشت و ۱۱.۱ میلیون دلار دیگر به مجموع فروش داخلی خود اضافه کرد و به ۶۲۶ میلیون دلار در سطح جهانی رسید. تنها چند ماه پس از اینکه تیموتی شالامه با ونکا رکورد 630 میلیون دلاری باکس آفیس حرفه ای خود را به نام خود ثبت کرد، او در حال حاضر قرار است با دومین نوبت خود در نقش پل آتریدس، کل فروش جهانی را از بین ببرد. مانند Godzilla x Kong، این فیلم همچنان در IMAX جذاب است و پس از اضافه کردن 4 میلیون دلار دیگر، با 134 میلیون دلار به هفتمین عنوان پرفروش IMAX تبدیل شده است.
پاندای کونگ فو کار 4 در اینجا شایستگی ذکر است زیرا با 10.2 میلیون دلار فروش داخلی در رتبه سه برتر قرار نگرفت و با 43 میلیون دلار اضافی در خارج از کشور قوی ماند و در مجموع 350 میلیون دلار را به ارمغان آورد. بلافاصله پس از پو دو دو فیلم ترسناک تحسین شده Immaculate و Late Night With the Devil قرار می گیرند که امتیاز قابل احترام دیگری به ترتیب 3.2 و 2.2 میلیون دلار به دست آوردند، در حالی که آرتور پادشاه با 2.4 میلیون دلار در وسط قرار دارد. هفته آینده شاهد تهدید یک جفت تازه وارد مورد انتظار، تاج و تخت MonsterVerse خواهیم بود: اولین کارگردانی Dev Patel در کارگردانی Monkey Man و The First Omen، پیش درآمدی بر فیلم ترسناک The Omen در سال 1976 و اولین قسمت این فرنچایز از زمان بازسازی سال 2006.
0 notes
شکل Demogorgon Mondo تا قبل از فصل پنجم «چیزهای عجیب» طرفداران را همراهی خواهد کرد.
tranger Things هستند. سریال ترسناک موفق نتفلیکس در قلب فیلمبرداری آخرین سواری احساسی خود قرار دارد. اعتصاب سال گذشته فاصله معمول بین فصلها را طولانیتر کرده است، اما اکنون Mondo اینجاست تا با چهره هیولایی Demogorgon جدید، طرفداران مضطرب را نجات دهد.
فیگور Vinyl Designer ساخته جیمز گرومن با ارتفاع 15 اینچ عظیم و کاملاً مفصل بندی شده است. سر، بازوها، پاها و مچ این موجود کشنده را میتوان در کنار سر و دستهای قابل تعویض به قلب شما منتقل کرد. این Demogorgon را می توان با ژست های وحشتناک زیادی که در اختیار دارد سفارشی کرد. همچنین جزئیات قاتل زیادی در این قطعه وجود دا��د. این هیولا بر اساس Demogorgon از فصل 1 ساخته شده است زیرا چراغهای کریسمس از خانه Byers دور بازویش پیچیده شده است که میتواند در تاریکی بدرخشد. سایر جزئیات جالب عبارتند از تله خرس که به پاهایش گاز می گیرد و یکی از دستانش جمجمه را نگه می دارد. اگر چیزهای عجیب و غریب کافی نبود، هر فیگور همراه با Dart Demodog داستین (Gaten Matarazzo) از فصل 2 است.
فصل پنجم سریال Stranger Things درباره چیست؟
در حالی که جزئیات داستان هنوز در اعماق The Upside Down محفوظ است، طرفداران تقریباً یک دهه است که به شهر بدبخت هاوکینز وابسته هستند. آنها با چندین Demogorgon، Demodogs، Demobats و یک Mind Flayer کشنده مبارزه کردند. افشای بزرگ فصل 4 این بود که هنری کریل با نام مستعار شماره یک پشت مبارزه طولانی هاوکینز با The Upside Down بود، پس از اینکه یک یازده جوان (میلی بابی براون) او را به واقعیت جایگزین تبعید کرد و به طور ناخواسته پورتالی بین دنیاها باز کرد. پس از آن، هنری شکل Vecna بد بزرگ نمایش را به خود گرفت. اگرچه او در پایان فصل گذشته "شکست" خورد، اما هزینه زیادی داشت. سد بین دنیای واقعی و The Upside Down ظاهرا شکسته شده است. علاوه بر این، مکس (سدی سینک) در حال حاضر در کما است. از زمان شروع فیلمبرداری در ماه گذشته، تعداد زیادی ویدیو و تصاویر منتشر شده است که بازگشت شخصیت هایی مانند Eleven، Steve (Joe Keery)، نانسی (Natalia Dyer) و Max را مورد آزار قرار می دهد. این سوال باقی می ماند، چه تعداد از طرفداران مورد علاقه ما زنده از فصل آخر خارج خواهند شد؟
Stranger Things هنوز پنجره یا تاریخ اکرانی ندارد، اما با توجه به وضعیت فیلمبرداری فعلی سریال، به احتمال زیاد در سال 2025 اولین نمایش آن آغاز خواهد شد. این به طرفداران زمان زیادی می دهد تا از نظر احساسی برای شکست قلبی آماده شوند. تا آن زمان، ما تعداد زیادی چهره جدید Stranger Things و Funko Pops داریم که ما را نگه می دارند. Mondo's Demogorgon می تواند در سایت خود با قیمت 275 دلار پیش خرید کند. انتظار می رود در جولای 2024 ارسال شود.
0 notes
جدیدترین اثر جنایی واقعی نتفلیکس سخت ترین فیلم برای تماشا تاکنون است
نتفلیکس بسیاری از برنامههای اصلی خود را به جنایت واقعی و فیلم های جنایی واقعی اختصاص داده است، با این پلتفرم که دارای چندین مستند مستند است که انواع پروندههای معروف و افشاگریها را پوشش میدهد و جنبه تاریکتر بشریت را روشن میکند. غیرقابل انکار، این تبدیل به مرکزی برای طرفداران جنایات واقعی برای کاوش در همه موضوعات شده است، اما همه سریال ها برابر نیستند و برخی در نهایت بیشتر از بقیه با تماشاگران طنین انداز می شوند یا آنها را شوکه می کنند.
برنامه: مخالفان، فرقه ها و آدم ربایی توجه طرفداران جنایت واقعی را به بیش از یک جهت به خود جلب کرده است و اولین نگاه به آکادمی در آیوی ریج و تقریبا یک دهه آزاری که مدرسه توانست از آن دور شود را نشان می دهد. محتوای این مستند برای برخی از بینندگان دشوار بوده است، و ما به این خواهیم پرداخت که چرا The Program ممکن است سختترین برنامه برای تماشای پلتفرم باشد.
برنامه چیست: معایب، فرقه ها و آدم ربایی؟
The Program: Cons, Cults, and Kidnapping یا The Program یکی از جدیدترین مستندهای نتفلیکس است که بر جنایت و فرهنگ تمرکز دارد. این مستند حول محور داستان واقعی برنامه جوانان مشکل دار آکادمی در آیوی ریج می چرخد. این مدرسه که از سال 2001 تا 2009 فعالیت می کرد، بر اصلاح نوجوانان با استفاده از یک سری روش های بحث برانگیز اقتباس شده از برنامه های منسوخ، ظلم شدید (حبس انفرادی، محدودیت فیزیکی/سوءاستفاده، سیستم امتیاز شکسته برای پاداش/تنبیه) و ایجاد یک فرقه متمرکز شد. فضایی شبیه که هم در والدین و هم در دانشآموزان به روایتهای دروغین تبدیل میشود و از «کمک» به عنوان وسیلهای برای ثروتمند کردن صاحبانش در این فرآیند استفاده میکند.
چندین دانش آموزی که از طریق والدینشان که به زور آنها را در آنجا قرار داده اند یا در مورد برنامه گمراه شده اند، در مدرسه ثبت نام کرده اند. این شامل و به شدت بر روی کاترین کوبلر و دوستش جانیا لالیچ متمرکز است. کاترین کوبلر، همچنین کارگردان فیلم های مستند، تحقیقات را در مورد آکادمی در آیوی ریج هدایت می کند و در حال بررسی روابط تیره خود با پدرش است. بیشتر مستند از طریق کوبلر روایت میشود، کسی که در ۱۵ سالگی برای بیش از یک سال در مرکز آکادمی آیوی ریج ثبتنام کرد.
تفاوت این برنامه با سایر مستندهای نتفلیکس
با توجه به تمرکز مداوم نتفلیکس بر روی ژانر جنایی واقعی، بسیاری از مضامین مشابه با آنچه در برنامه دیده می شود استفاده می کنند. این شامل کاوش در موضوعات کودک آزاری در مجموعههایی مانند Scouts Honor: The Secret Files of the Boy Scouts of America و Take Care of Maya و بررسی فرقههایی است که در Wild Wild Country و The Cult of the Family دیده میشود. این سریال مستند همچنین از همان استانداردهای تولید بالایی پیروی می کند که طرفداران از پلتفرم استریم در ژانر جنایی واقعی انتظار داشتند.
در حالی که این برنامه در بیان داستانی که فساد، سوء استفاده و شستشوی مغزی فرقه را در هم می آمیزد (این سه اغلب دست به دست هم می دهند) منحصر به فرد نیست، این برنامه با تمرکز تنها بر دانش آموزانی که تلاش می کنند هم از طریق تحقیق در مدرسه رستگاری پیدا کنند، خود را متمایز می کند. و با مواجهه با گذشته و کنار آمدن با میزان ظلم، مجبور شدند برای فرار از مدرسه به آن پایبند باشند. این مستند همچنین در ایجاد تعادل بین عناصر احساسی داستان سرایی خود با واقعیت ها و داستان واقعی کار فوق العاده ای انجام می دهد. این چیزی نیست که به نظر می رسد همه مستندهای نتفلیکس تعادل مناسبی را پیدا کنند، با احساساتی بودن که اغلب بیش از حد بر آن تاکید می شود.
این توازن از حسابهای واقعی زندگی و کاوشهای احساسی، همراه با لمس موضوعات مختلف ناشی از سوءاستفادههای مشاهده شده در آیوی ریج، برنامه را به یک مستند منحصربهفرد و با طراوت (در حال اجرا) از نتفلیکس تبدیل میکند. با این حال، یکی دیگر از عوامل غیرقابل انکار که باعث برجسته شدن The Program: Cons, Cults, and Kidnapping می شود این است که تماشای آن به دلیل محتوایش یکی از سخت ترین مستندهای نتفلیکس است.
آنچه تماشای برنامه را سخت می کند
چندین عنصر تماشای Progam را از دیگر مستندهای نتفلیکس دشوار می کند که برخی ذهنی و برخی دیگر عینی هستند. به طور قطع، هر کسی که فرزند خردسال دارد، سوء استفاده سیستماتیک و بهره برداری از احساسات والدین را در محدوده برنامه ریزی و اجرای آن کاملاً غیرقابل درک خواهد یافت.
وادار کردن این بچهها به گفتن داستانهایشان از نزدیک، و گاهی اوقات با فیلمهای همراه گرفته شده از دوربینهای امنیتی، برای هر والدینی دشوار خواهد بود. با این حال�� آنچه مسلماً پرطرفدارترین عنصر برنامه است این است که حساب های شخصی چقدر در داستان در هم تنیده شده اند. در حالی که برای والدین بسیار سخت خواهد بود، اما به بسیاری از اصول تجربه نوجوانی دست می زند، و دیدن از بین رفتن آن می تواند به همان اندازه برای هرکسی که می تواند با مشکل در آن دوره ارتباط برقرار کند، آزار دهنده باشد.
همچنین درجهای از دامنه وجود دارد که خشم و ناامیدی را به سمت چنین مؤسساتی سوق میدهد که اجازه فعالیت و شکوفایی پیدا میکنند، با این که سریال حتی به پناهگاههای بیابانی برای نوجوانانی که والدین را در کمپ جهنمی نتفلیکس: کابوس نوجوانان فریب دادهاند، میپردازد. سود بردن از رنج کودکان یک واقعیت تلخ برای هر مخاطبی است که باید با آن روبرو شود و دیدن قربانیان واقعی آزار و اذیت در مواجهه با متجاوزان خود بر شدت و واقع گرایی موقعیت می افزاید. این موضوع در تماس تلفنی با تام نیکولز که سعی میکند علیرغم کارش به عنوان هماهنگکننده روابط عمومی آیوی ریج، خود را قربانی جلوه دهد و صدها والدین را فریب دهد تا فکر کنند فرزندانشان در دستان خوبی هستند، برجسته میشود.
البته بسیاری از عناصر دیگر به سختی تماشای سریال کمک می کنند. یکی از نمونههای شدیدتر دیدن مردی به نام کوئنتین است که در همان اتاقی که در آن آزار و اذیت اتفاق افتاده نشسته بود، آنچه با او انجام شد را بازگو میکند. این در تضاد با فیلمی از نوع "انضباط" است که بچه ها می توانند برای هر چیزی به سادگی لبخند زدن یا نگاه کردن به بیرون از پنجره با آن روبرو شوند.
در مقایسه، کنار هم قرار گرفتن معصومیت و شگفتی دوران کودکی که در فیلمهای خانگی اولیه کاترین کوبلر در مقایسه با نحوه عملکرد او پس از ترک آکادمی آیوی در نهایت میتواند به همان اندازه ناراحتکننده باشد. با این حال، این ترکیبی از داستانگویی احساسی، تصاویر کودکان شادی است که توسط دستکاری/سوءاستفاده سیستماتیک مدرسه کثیف شدهاند، و افشای افرادی که از آن سود میبرند، «برنامه: مخالفان، فرقهها و آدمربایی» را به یکی از سختترین مستندهای نتفلیکس تبدیل میکند. به تماشای.
کجا برنامه را تماشا کنیم: معایب، فرقه ها و آدم ربایی
برنامه: Cons, Cults, and Kidnapping برای پخش انحصاری در نتفلیکس در دسترس است. این فیلم اولین افشاگری از آکادمی آیوی و اقدامات وحشتناک آن است. برای کسانی که علاقه مند به یادگیری بیشتر در مورد سوء استفاده سیستماتیک در سیستم اصلاحی مدارس هستند، رویدادهای به تصویر کشیده شده در برنامه متأسفانه بازتاب مورد شدید و بدنام مدرسه پسران Dozier در فلوریدا است که می توانید با پخش جریانی مدرسه پسرانه در Tubi در مورد آن اطلاعات کسب کنید. .
0 notes
اولین نظرات مرد میمونی نام فیلم اکشن دو پاتل
اولین نقدهای مرد میمون از راه رسیده است و منتقدان بیشتر فیلم اکشن جدید را تحسین می کنند. به عنوان اولین کارگردانی Dev Patel، مرد میمون با بازی پاتل به عنوان بچه، شخصیتی مرموز که برای انتقام از حاکمان فاسدی که مسئول مرگ مادرش هستند، تلاش می کند. اولین تریلر پر جنب و جوش باعث شد که این فیلم با جان ویک، فرانچایز اکشن شیک با بازی کیانو ریوز مقایسه شود، هرچند که پاتل را به عنوان یکی از رقبای احتمالی جیمز باند نیز برجسته کرده است.
پس از اکران فیلم Monkey Man's SXSW، نقدهای این فیلم اکنون به صورت آنلاین راه پیدا کرده است و اکثراً مثبت هستند. والری کمپلکس در نقد خود برای Deadline، تلاقی اکشن سخت و مضامین قدرتمند را ستایش میکند و مینویسد که این فیلم "یادآور روایتهای بروس لی است که اغلب به موازات هنرهای رزمی در برابر تهاجم استعماری و امپریالیستی است." بررسی لیست پخش از متیو موناگل، منحصر به فرد بودن قهرمان پاتل را برجسته می کند و می گوید: "این شخصیتی است که به تنهایی متعلق به پاتل است، نه فقط آخرین در صف طولانی تقلید کنندگان جان ویک."
نظرات The Monkey Man دیگر چه می گویند
برای RogerEbert.com، برایان تالریکو هشدار می دهد که سکانس های مبارزه آنچنان که انتظار می رفت وجود ندارد. با این حال، زمانی که اکشن اتفاق می افتد، تالریکو می نویسد که "استخوان ها می شکند، خون فواره می زند، و شما ارتباط را به گونه ای احساس می کنید که اخیراً اغلب در عمل انجام نمی دهید." نقد جیکوب هال برای SlashFilm به اکشن مرد میمون نیز اشاره می کند و ادعا می کند که عمدا به اندازه اکشن فیلم جان ویک نرم نیست زیرا قهرمان داستان پاتل بیشتر "ناامید" و "خشمگین" است و این فیلم از یک "سریع گام" استفاده می کند. سبک تیراندازی ناقصی که بر ناامیدی و هرج و مرج بیش از هر چیز دیگری تاکید دارد."
در حالی که بسیاری از نقدها اکشن را ستایش می کنند، فیلمنامه و داستان مورد انتقاد دیگران قرار می گیرد. لوویا گیارکیه در نقد خود برای THR مینویسد: «تلاش انسان میمون برای پیوند دادن اسطورهها، سیاست و شخصیتهای شخصی در فیلمی نتیجه میدهد که در بهترین حالت، فقط هر عنصر را نیمهعدالت میکند». نقد چیس هاچینسون برای TheWrap تحسین زیادی را برای صحنههای اکشن و شدت عمل سوم به اشتراک میگذارد، اما اذعان میکند که بخش آهسته در پرده دوم «ممکن است برخی از افرادی را که به اکشن منسجمتری امیدوار بودند از دست بدهند، زیرا احساس میشود فیلم در حال چرخش است. چرخ هایش کمی."
در نقد خود برای The Guardian، آدریان هورتون تا حد زیادی مرد میمونی را تجلیل میکند، اما در عین حال به نمایش دوم «گیجکننده» میپردازد و فیلم را بهعنوان یک «سواری پر از دستانداز، سواری بخار، که با برخی انعطافپذیریهای بصری واقعاً تأثیرگذار مشخص میشود» را برجسته میکند. اگرچه شکایاتی در مورد نحوه ترکیب عناصر فیلم وجود دارد، اما نکته مشترک در نقدها این است که اولین کارگردانی هیجان انگیز برای پاتل است. همانطور که کلمن اسپیلد برای The Daily Beast می نویسد، "مرد میمونی در نقص هایش تازگی پیدا می کند، و این ایرادات نشان می دهد که پاتل تازه راه را برای رسیدن به چیزی واقعا خاص آغاز کرده است."
2 notes
·
View notes
رکورد 64 ساله بازی "اپنهایمر" آخرین ست توسط "بن هور"
در شبی از تاریخ، فیلم اوپنهایمر به نقطه عطف دیگری دست یافت و جایگاه خود را در کنار فیلم
حماسی افسانه ای بن هور (1959) به عنوان یکی از معدود فیلم هایی که در یک شب موفق ب کسب بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر مرد و بهترین بازیگر نقش مکمل مرد شد، به دست آورد. ، چهارمین فیلمی است که در مجموع این دستاورد را تکمیل می کند و همچنین اولین فیلم از زمان جوایز اسکار در سال 1960 است. دو فیلم دیگر که به این شاهکار نادر دست یافتند عبارت بودند از Going Way محصول 1944 و بهترین سال های زندگی ما در سال 1946.
کیلیان مورفی جایزه بهترین بازیگر مرد را برای ایفای نقش جی رابرت اوپنهایمر، فیزیکدان نظری سازنده بمب اتمی به خانه برد. در همین حال، رابرت داونی جونیور برای بازی در نقش لوئیس استراوس، آنتاگونیست اصلی فیلم، جایزه بازیگر نقش مکمل مرد را دریافت کرد. کریستوفر نولان اولین جایزه بهترین کارگردانی خود را پس از یک حرفه پر زرق و برق دریافت کرد و هر سه مرد اولین جایزه اسکار خود را در این مراسم بردند و در این روند به تاریخ کمک کردند.
چه فیلم های دیگری برنده این چهار جایزه شدند؟
بن هور به کارگردانی ویلیام وایلر در سال 1960 بر اسکار مسلط شد و برنده بهترین فیلم شد و سومین اسکار بهترین کارگردانی را برای وایلر به ارمغان آورد. بازی قدرتمند چارلتون هستون از جودا بن هور جایزه بهترین بازیگر مرد را برای او به ارمغان آورد، در حالی که هیو گریفیث بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را برای بازی در نقش شیخ ایلدریم دریافت کرد. موفقیت این فیلم در اسکار همچنان یک رکورد مشترک است و در کنار تایتانیک و ارباب حلقه ها: بازگشت پادشاه به عنوان تنها فیلم هایی که 11 جایزه اسکار را برده اند، ایستاده است.
The Best Years of Our Lives تصویری تکان دهنده از آمریکای پس از جنگ جهانی دوم است که به کارگردانی وایلر نیز برنده اسکار بهترین کارگردانی شد. خود فیلم برنده بهترین فیلم شد و فردریک مارچ اسکار بهترین بازیگر مرد را برای بازی در نقش آل استفنسون، کهنه سرباز جنگ بازگشته، دریافت کرد. هارولد راسل، بازیگر نقش هومر پریش، برنده بهترین بازیگر نقش مکمل مرد شد.
فیلم Going My Way به کارگردانی لئو مککری برنده بهترین فیلم شد و مککاری جایزه بهترین کارگردانی را به خانه برد. مرد اصلی فیلم بینگ کرازبی بود که بازی تحسین شده او در نقش پدر چاک اومالی، اسکار بهترین بازیگر مرد را برای او به ارمغان آورد. بازی بری فیتزجرالد در نقش پدر فیتزگیبون جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را برای او به ارمغان آورد، که به طور منحصر به فرد اتفاق نادری را رقم زد که در آن او در هر دو رده بازیگر نقش اول و مکمل برای یک نقش نامزد شد.
0 notes
«رفقای خوب» چقدر به داستان واقعی جیمی کانوی شباهت دارد؟
«رفقای خوب» ساخته مارتین اسکورسیزی فیلمی است که نیازی به معرفی ندارد. فیلم قطعی اوباش، «رفقای خوب» نه تنها یکی از بهترین فیلمهای جنایی تمام دوران است، بلکه یکی از بهترین فیلمهایی است که تاکنون ساخته شده است. Goodfellas بر اساس داستان مافیای واقعی هنری هیل با بازی لیوتا در فیلم ساخته شده است. اسکورسیزی، دنیرو، و نیکلاس پیلگی، فیلمنامهنویس/نویسنده، به شیوهای بسیار جالب، پر از دقت و توجه، اما مطمئناً مجوز هنری نیز، به ترجمه برک برای اکران نزدیک شدند. پر از بازیهای خارقالعاده، شاید برجستهترین نقش رابرت دنیرو در نقش مافیای جیمی کانوی باشد.
در تاریخ طولانی بین دنیرو و اسکورسیزی، این ممکن است بهترین همکاری آنها باشد. دنیرو در یک کلاه از کاریزماتیک به قاتل سرد تبدیل می شود و شیمی بین او، ری لیوتا، جو پشی و لورین براکو غیرقابل انکار است. رابرت دنیرو نقش کانوی را در نقش یک مار پیچیده بازی میکند و تماشاگران همیشه مطمئن نیستند که او چه زمانی ممکن است ضربه بزند. سکانس معروف غذاخوری، و همچنین صحنه بین او و براکو که در مورد پرونده هنری بحث می کنند، این را به خوبی نشان می دهد. این سوال را مطرح می کند که عملکرد دنیرو چقدر به معادل واقعی او، جیمز برک نزدیک است؟
چه مقدار از داستان "رفقای خوب" جیمی کانوی در زندگی واقعی اتفاق افتاده است؟
برای نقش مارتین اسکورسیزی و نیکلاس پیلگی، بسیاری از جیمی کانوی مستقیماً از زندگی واقعی جیمز برک گرفته شده بود، عمدتاً به این دلیل که فیلم اقتباسی از کتاب غیرداستانی پیلگی، Wiseguy بود که جزئیات زندگی هنری هیل را شرح میدهد. به نوبه خود، برک یک گانگستر در مافیای ایتالیایی بود، یکی از اصالتا ایرلندی، بنابراین قادر به «مرد ساخته شده» نبود. با این حال، او مربی هیل و تامی دسیمون بود که اساس کاراکتر جو پشی شد. چیزهای زیادی به فیلم راه پیدا کرد، مانند قتل هر سه مرد، بیلی باتز را ساختند و در خانه مادر تامی توقف کردند تا بیل و آهک بیاورند تا او را دفن کنند. همچنین درست است که وقتی ماشین را باز کردند، بیلی هنوز در صندوق عقب آن زنده بود و برک دزدی لوفت هانزا را نیز سازماندهی کرد و پس از آن دست به یک سری قتل زد تا همدستانش را ساکت نگه دارد.
اکثر نقاط داستان Goodfellas 100% واقعی هستند، اما شاید برای اثرگذاری کمی تسریع شده باشند. به عنوان مثال، باتز یک هفته پس از حادثه "براق شدن کفش" در فیلم به قتل رسید، نه در همان شب. نکاتی که فیلم در آنها نقشی ندارد به دلیل حذف است. به عنوان مثال، برک به دلیل مشارکت در رسوایی تراشیدن نقطه در کالج بوستون، به دلیل شهادت هیل در دادگاه به 12 سال زندان محکوم شد. در حالی که ما محاکمه را در فیلم دراماتیک می بینیم، هرگز شاهد وقوع جنایت در فیلم نیستیم. عملیات تراشیدن نقطه فقط در گذر از کنار موری قبل از قتل او ذکر شده است. در نهایت، زندگی برک به عنوان مبنایی برای گسترش اسکورسیزی و پیلگی و به عنوان وسیلهای برای داستان با مجوز هنری در نظر گرفته شد.
رابرت دنیرو اجرای "رفقای خوب" خود را تا حد ممکن معتبر ساخت
نقش رابرت دنیرو در به تصویر کشیدن جیمز برک فوق العاده است. از نظر اصالت، او تا آنجا که ممکن بود برای تقلید از بورک قدم برداشت. به عنوان مثال، در صحنه شام مشهور در خانه مادر تامی، بسیاری از مردم متوجه شده اند که دنیرو سس گوجه فرنگی را روی غذای به ظاهر ایتالیایی (یک گناه مطلق) می گذارد و همچنین آن را به گونه ای به کار می برد که هیچ کس واقعاً انجام نمی دهد. او در آماده شدن برای این نقش، تا آنجا پیش رفت که از هنری هیل واقعی پرسید، آیا سس گوجه فرنگی را دوست دارد، و اگر چنین است، چگونه آن را روی غذا گذاشت؟ آیا او به بطری ضربه زد، آیا از چاقو استفاده کرد، چگونه این کار را کرد؟ حرکت چرخشی که در فیلم می بینیم دقیقاً همان کاری بود که برک در زندگی واقعی انجام داد.
دنیرو حس بدخواهی و خونسردی به ارمغان می آورد که باعث می شود پوست شما حتی بدون صحبت کردن بخزد. فشار وارد کردن به دنیرو در حالی که او در حال کشیدن سیگار برای «Sunshine of Your Love» از Cream است فقط قاتل است. تماشاگر دقیقا می داند قرار است چه اتفاقی بیفتد و دنیرو حرفی نمی زند. گانگسترهای زیادی روی پرده حضور داشته اند و بسیاری از بازیگران بزرگ ترجیح داده اند برای به تصویر کشیدن آنها به دنبال گستاخی و جسارت باشند. حتی در این فیلم، لیوتا و پسی هر دو از جذابیت خود برای عالی جلوه دادن بازی های خود استفاده می کنند. دنیرو در این نقش تقریباً شبیه آلن دلون است، خونسرد و آرام تا حدی ترسناک. این بدان معنا نیست که او در فیلم خندهدار نیست، اما او با احتیاط نقش جیمی کانوی را بازی میکند، و این حس فوقالعادهای از ترس را که در طول فیلم وجود دارد، به ارمغان میآورد.
«رفقای خوب» رابرت دنیرو و مارتین اسکورسیزی در بهترین حالت خود هستند
بازی عالی رابرت دنیرو و کارگردانی استادانه مارتین اسکورسیزی شاید بهترین همکاری را که این دو تا به حال انجام داده اند ایجاد کنند، که وقتی به تعداد بسیار زیادی از فیلم هایی که آنها در آن همکاری کرده اند نگاه می کنید واقعاً چیزی را می گوید. سکانس غذاخوری فوق الذکر در پایان فیلم، نمونه کاملی از این است که چگونه دنیرو جیمز برک را در فیلم به تصویر می کشد، و چگونه اسکورسیزی با کارگردانی خود، تصویر را ارتقا می دهد.
اولاً، صحنه توسط مایکل بالهاوس، فیلمبردار مشهوری که به طور گسترده با اسکورسیزی و راینر ورنر فاسبیندر کار کرده است، به زیبایی فیلمبرداری شده است. از عکس Zolly یا Zoom Dolly به کمال استفاده می شود. اساساً، بالهاوس دوربین را روی دالی حرکت میدهد و در عین حال با لنز زوم نیز زوم میکند و جلوهای ایجاد میکند که در آن پیشزمینه ثابت میماند در حالی که اندازه پسزمینه تغییر میکند و احساس ناراحتی ایجاد میکند. این برای اولین بار در سرگیجه ابداع شد، و همچنین در آرواره ها به شدت مورد استفاده قرار گرفت. اسکورسیزی از آن برای ایجاد این احساس خزنده از مرگ استفاده می کند که به این دلیل عمل می کند که هنری قبلاً دستگیر شده است و او فقط منتظر است تا کفش دیگر بیفتد. هنری میداند که جیمی یک قاتل است و دوستی آنها دیگر مانعی برای این کار نمیکند. دنیرو خیلی آرام بازی می کند، اما می توانید در چشمان او ببینید که قرار است با هانری چه کند. هنری میداند که باید به او بپردازد، و این همان لحظهای است که فیلم ادامه دارد. هم دنیرو و هم لیوتا کاملاً به این موضوع کمک می کنند، صحنه با نهایت دقت توسط اسکورسیزی ساخته شده است، و تلما شونمیکر، یکی از تأثیرگذارترین تدوینگران سینما، آن را کاملاً ویرایش کرده است. این صحنه هر آنچه را که باید در مورد نحوه ترجمه داستان برک روی صفحه بدانید به شما نشان می دهد.
این که چگونه داستان واقعی یک نفر را در نظر بگیرید و از آن فیلم بسازید، هنگام روایت داستانی مانند Goodfellas بسیار مهم است. نه اسکورسیزی و نه دنیرو در زمین بازی لخت نبودند و این فیلم آنها را در بهترین حالت خود نشان می دهد. همانطور که مطمئناً مجوزهای خلاقانه گرفته شده است، فیلم بسیاری از بخش های زندگی برک را اغراق می کند، اوج می گیرد و حذف می کند. با این حال، تصویر کاملاً دقیقی از تاریخ ترسیم می کند. در پایان، واقعاً مهم نیست که جیمی کانوی سینما به جیمز برک تاریخ ترجمه شود. Goodfellas در مورد ساختن تصویری از زندگی برک نیست، بلکه در مورد گسترش آن برای ایجاد چیزی بزرگتر است. Goodfellas یک فیلم جاودانه است، فیلمی که مورد تحسین منتقدان قرار گرفت و هنوز هم هست. این بزرگترین دستاورد در یک حرفه پر از عالی برای رابرت دنیرو و مارتین اسکورسیزی است و فیلمی است که سال ها پس از رفتن همه ما توسط طرفداران بی شماری تماشا، مطالعه و دوستش خواهد داشت.
0 notes
نقد و بررسی «Damsel»: میلی بابی براون جرقه لازم را به داستان پری نتفلیکس میافزاید که قرارداد را به روشهای بسیار آشنا واژگون میکند.
وقتی زنان جوان چشمانشان را قفل می کنند، صمیمیت آرام شکوفا می شود. الودی (میلی بابی براون) نمیداند که دختری که نامش فاش نشده است از بالکن دورتر نگاهش را میکند، اما احساس میکند با او مرتبط است. لبخندهای آنها جرقه هایی از شناخت متقابل را بیدار می کند. آنها دارای رنگ شیری رنگ و ملایمت هستند. اما این غریبه فراتر از آینه الودی است. او یک فال وهم انگیز از سرنوشت شاهزاده خانم جوان است.
، در دامزل الودی سعی می کند از قراردادهای داستان خودش فرار کند. پرنسس که در دنیایی از رفتارها و انتظارات به دام افتاده است، به دنبال ماجراجویی است و آرزوی اثبات استقلال خود را دارد. غرور آشناست: تعداد انگشت شماری از فیلمها (و برنامههای تلویزیونی) اخیر به تماشاگران زنان سلطنتی دادهاند که مشتاقانهی داستانهای عاشقانهی قرون وسطایی را زیر و رو میکنند. شجاع دیزنی، مریدا را معرفی کرد، تیرانداز آتشینی که فمینیسم آشکارتر معاصر را به برند این مجموعه سرگرمی آورد. شاهزاده خانم جوی کینگ را در نقش شاهزاده سلطنتی ایفا کرد که او را از یک نامزدی ناگوار نجات می دهد. و در سیندرلای کی کانن، قهرمان پرکار (کامیلا کابلو) بیشتر به فکر باز کردن یک فروشگاه لباس است تا یافتن یک شاهزاده. این داستان ها شاهزاده خانم های فعالی را نشان می دهد، قهرمانانی که می دانند باید خود را از پریشانی نجات دهند.
دامسل مانند پیشینیان خود به صراحت خود را حول این مفهوم قدرتمند سازماندهی می کند. این فیلم به کارگردانی خوان کارلوس فرنادیلو و نویسندگی دان مازو، درباره زنی سرسخت از یک پادشاهی مبهم است که نامزدی (با شاهزاده ای ثروتمندتر) به شکل غیرمنتظره و تقریباً کشنده ای رخ می دهد. فیلم Fresnadillo نسبت به دیگر نسخههای این داستان، فضاهای مختلکننده کمتری را ایجاد میکند، بنابراین روایت کمتر از خود راضی به نظر میرسد. با این حال، برای حفظ یک تنور الهام بخش تلاش می کند.
فیلم با اعلام قصد آغاز می شود. الودی از طریق صداپیشگی میگوید: «داستانهای زیادی از جوانمردی وجود دارد، جایی که شوالیه قهرمان، دختر را در پریشانی نجات میدهد. "این یکی از آنها نیست." ما با چهره پشت صدا و خواهر کوچکترش فلوریا (بروک کارتر) روبرو می شویم که در حال خرد کردن چوب و بحث در مورد راه هایی برای کمک به پادشاهی فقیر خود هستند. یک زمستان به خصوص سخت، مردم شهر را سرد و گرسنه کرده است. الودی که احساس مسئولیت زیادی می کند، به خانواده پیشنهاد می کند که وسایل خود را اهدا کنند. فلوریا که کمتر به فداکاری تمایل دارد، مخالف است. باید راه دیگری وجود داشته باشد.
در این مواقع ازدواج تنها گزینه دیگر می شود. وقتی الودی و فلوریا به قلعه برمیگردند، پدرشان (ری وینستون) و نامادری سختکوش (آنجلا باست) اعلام میکنند که دختر بزرگتر با شاهزاده هری اوره (نیک رابینسون) ازدواج خواهد کرد. فراموش نکنید که الودی هرگز در مورد این پادشاهی یا خانواده سلطنتی آن چیزی نشنیده است. خانواده یک کشتی بسته بندی می کنند و به سمت قلعه مرفه تر حرکت می کنند. در اینجا و در جاهای دیگر، فیلمنامه مازو از کمبود جزئیاتی رنج میبرد که داستان را تقویت کند. دامسل ممکن است با یک اعلامیه مطمئن باز شده باشد، اما به محض شروع عمل، می لنگد.
وقتی الودی و خانواده اش به اورئا می رسند، تفاوت بین این سرزمین و سرزمین آنها آشکار می شود. DP Larry Fong از عکسهای هوایی برای بررسی مناظر استفاده میکند، زمینی سرسبز که با طرحهای گیاهی خیرهکننده و بافتی با کوههای ناهموار است. ما وارد قلعه میشویم، جایی که خانواده سلطنتی در آن زندگی پر از جذابیتی دارند. طراحی لباس آماندا مونک به طرز هوشمندانه ای وضعیت این دو خانواده را متمایز می کند. ملکه ایزابل (رابین رایت، در انتخاب بازیگران باهوش، بهخوبی نازکتر است) با تملق و لبخندی آسان از الودی و پدرش لرد بایفورد خواستگاری میکند، اما بدخواهی در سایهها کمین میکند. سیاست این سرزمین خیالی در یک داستان قدیمی و یک نفرین کهن خلاصه می شود. قرن ها پیش، یک تخلف خشونت آمیز، پادشاه وقت اورئا را مجبور کرد که با یک اژدها پیمان ببندد. کفاره مستلزم قربانی کردن سه دختر برای این خزنده افسانه ای برای ابدیت است.
بنابراین اتحاد بین الودی و شاهزاده هنری یک تله است، یک نقشه شوم برای قربانی کردن شاهزاده خانم برای اژدها. سرنوشت مشابهی برای زن جوان بی نامی که الودی در روز ورودش از پنجره دید. تعامل آنها سؤالاتی را ایجاد می کند، و می توان به این فکر کرد که آیا الودی، با وجود تمام هوش پیشنهادی اش، تا به حال در مورد وجود شاهزاده خانم دیگری در قلعه جویا شده است؟
دامسل وقتی می تواند منطق روایت را برای عضله کنش کنار بگذارد، در زمین محکم تری قرار می گیرد. خانواده سلطنتی الودی را که به طور فزایندهای بدبین میشود به غاری میسپارند و او را با مرگی آتشین روبرو میکنند. اما زن جوان از این سرنوشت سرباز می زند و برای یافتن راه فرار تلاش می کند. طراحی لباس مونک تحت تأثیر قرار میدهد، زیرا الودی باید از بخشهایی از لباسش برای خلاصی از برخوردهای وحشتناک با اژدها (با صدای شهره آغداشلو) و پیچ و خم لانه زیرزمینیاش استفاده کند. الودی در حالی که سعی می کند بیرون بیاید، با ارواح دیگر دختران قربانی مواجه می شود.
1 note
·
View note
خلاصه داستان اپیزود 5 "صورت فلکی": راز علمی تخیلی اپل تی وی پلاس لایه جدیدی از پیچیدگی را اضافه می کند
ایرنا لیسنکو (باربارا سوکووا) از طریق تلفن به هنری کالدرا (جاناتان بنکس) که تحت تأثیر قرار نگرفته است، میگوید: «تمرکز اصلی این است که چگونه مکانیک کوانتومی اجازه میدهد تا دو یا چند ذره در حالت درهمتنیده وجود داشته باشند. او در حال خواندن مقاله ای درباره نامزدهای جایزه نوبل است. او ادامه میدهد: «آنچه برای یکی از ذرات در یک جفت درهمتنیده اتفاق میافتد، تعیین میکند که برای دیگری چه اتفاقی میافتد، حتی اگر از هم دور باشند». این یک صف طولانی است و لزوماً ساده نیست. با این حال، تنها در این صحنه، ایرنا یک لایه کاملاً جدید از پیچیدگی را به پازل اضافه می کند که عبارت است از Apple TV's Constellation. اگرچه او در مورد CAL گرانبهای Caldera صحبت نمی کند، کاملاً واضح است که آزمایشاتی که او در مورد آنها می خواند ارتباط بسیار زیادی با تحقیقات هنری دارد. و در اپیزود پنجم سریال، «پنج مایل بیرون، صدا واضحترین است»، یاد میگیریم که با آنچه در زندگی شخصیتهای ما میگذرد نیز ارتباط نزدیکی دارد.
هنری کالدرا و جهان موازی او، حداقل تا جایی که ما می دانیم، در نوع خود بی نظیر هستند. آنها تنها کسانی هستند که با نسخه دیگری از خود در تماس بوده اند و برای گفتن داستان زنده مانده اند. به نظر می رسد ایرنا دو نفره خود، فضانورد شوروی را که آلیس (رزی و داوینا کولمن) والیا می نامد، در فضا از دست داده است، در حالی که جو اریکسون (نومی راپاس) ظاهراً در واقعیت دیگری مرده است که در آن پل لنکستر (ویلیام کاتلت) جان سالم به در برده است. تصادف در ایستگاه فضایی بین المللی
داشتن یک زندگی دوگانه با مشکلاتی همراه است. غنچه، افسرده و با ضعف سلامتی، می تواند زندگی هنری را ویران کند و او را مجبور کند که شلوارش را جلوی همکارانش خیس کند یا در حالی که در خانه تنهاست به آینه اش بکوبد. دارویی که هنری مصرف میکند به نظر میرسد میتواند بین این دو نسخه از خودش جدایی ایجاد کند، اما وقتی او قرصها را رها میکند، همانطور که به نظر میرسد چه اتفاقی میافتد؟ از همه مهمتر، حالا که جو «ویتامینهای» لیتیومی را که در شهر ستارهای به او داده بودند را کنار گذاشته، چه اتفاقی برای او خواهد افتاد؟ آیا او می تواند با خود مرده اش تماس بگیرد؟ یا دنیایی که او از آن آمده است به سادگی برای او قابل مشاهده خواهد بود؟
"صورت فلکی" قسمت 5 ما را مجبور می کند سوالات بیشتری بپرسیم
در هفته گذشته "دست چپ خدا"، Constellation به بسیاری از سوالات ما در مورد آنچه در داستان سریال تا کنون می گذرد پاسخ داد. جدولهای زمانی را همسو میکند و مشخص میکند که جو درست پس از هل دادن مگنوس (جیمز دارسی) به یک مبلمان، با آلیس به خانه فرار کرده است. این نقطهها را بین ویتامینهایی که جو و هنری مصرف میکنند، سفرهای آنها به فضا و نسخههای دیگر آنها که در جایی فراتر از حجاب وجود دارند، به هم متصل میکند. با این اطلاعات جدید مبنی بر اینکه یک واقعیت میتواند بر رویدادهای دیگری تأثیر بگذارد، Constellation همه چیز را جذاب نگه میدارد و ما را مجبور میکند تا همانطور که پاسخها را دریافت کردهایم سؤالات بیشتری بپرسیم.
این سفری است که کاملاً شبیه به سفری است که جو در این قسمت تجربه می کند. پس از تماس آمبولانس برای مگنوس (که اتفاقاً هنوز زنده است)، دخترش و سیلندر CAL را می گیرد و با سر به یک نوع عجیب و غریب یوروتریپ می پرد که او را در حال عبور از مرز آلمان به دانمارک قبل از رانندگی به سوئد می بیند. جایی که کابین خانواده او منتظر است. مگنوس و فردریک (جولیان لومن) از یافتن او ناامید هستند و متقاعد شده اند که او باید به یک مرکز روانی متعهد باشد و آلیس لزوماً در کنار مادرش احساس امنیت نمی کند. او به طور مخفیانه با پدرش تماس می گیرد تا به او بفهماند که کجا می روند، اما برخی از افشاگری های کنار جاده در نهایت دختر جوان را متقاعد می کند که داستان هایی که مادرش برای او تعریف می کند بیشتر از پارانویای ساده است.
اولین مورد از این افشاگری ها به شکل شناخت جو با دیدن نقاشی موجودی است که در کابوس های دخترش ظاهر می شود و او را مجبور می کند در کمدها پنهان شود. این موجودی است که آلیس آن را والیا می نامد. آلیس به جو می گوید والیا، زنده و مرده همزمان دور زمین می چرخد و کلمات عجیبی را زیر لب زمزمه می کند. و او دقیقاً شبیه فضانورد مرده شوروی است که جو هنگام بازرسی ایستگاه فضایی پس از حادثه دید. این هیکل اسکلتی همانی است که مافوق او اصرار دارند کیسه زباله بیش نبوده است. آلیس با شنیدن سخنان یک زن فضانورد مرده در ضبطی از سال 1967، به سرعت متوجه می شود که این صدا متعلق به والیا است.
این یک چرخش عجیب است، اما ممکن است جالب باشد. چرا آلیس قادر به شنیدن و دیدن ولیا است؟ در واقع، چرا او می تواند واقعیت های دیگر را ببیند، مانند زمانی که شاهد تشییع جنازه مادرش در قسمت 4 بود؟ آیا او، بسیار شبیه باد و هنری، با نسخه ای از خودش که در جهان دیگری وجود دارد، درگیر است؟ یا اینکه کل جهان ما بخشی از یک درهم تنیدگی بزرگتر است که هر یک از ما به نسخه های دیگری از خودمان گره خورده ایم؟ اینها سوالاتی هستند که ممکن است در نگاه اول بیضرر به نظر برسند، اما برای جهانسازی Constellation و همچنین برای داستانی که نمایش سعی میکند تعریف کند ضروری است. وادار کردن ما به پرسیدن از آنها در حال حاضر، پس از اپیزودی که در آن به سؤالات قبلی ما پاسخ داده شده است، دلیلی بر این است که نمایش هنوز چیزهای زیادی دارد و به احتمال زیاد با ایجاد رمز و راز از دست نخواهد داد. نتیجه گیری رضایت بخشی را ارائه می دهد.
"صورت فلکی" قسمت 5 توطئه خود را فراتر از جو، هنری و باد گسترش می دهد
به همین ترتیب، نمایش با وارد کردن آلیس به وب خود، رمز و راز اصلی خود را فراتر از سه شخصیت اصلی که تا کنون تحت تأثیر آن قرار گرفتهاند، گسترش میدهد و توطئه بزرگتری را برای ما ایجاد میکند تا روی آن سرمایهگذاری کنیم. این کار را بدون از دست دادن نقطه کانونی خود به عنوان جو انجام میدهد. ، هنری، و باد هنوز در مرکز هر چیزی هستند که در حال وقوع است. آنها هنوز هم شخصیت های اصلی هستند. با این حال، "پنج مایل بیرون، صدا واضح ترین است" به ما نشان می دهد که آنها با چیزی بسیار بزرگتر از خودشان روبرو هستند. این کار را نه تنها از طریق آلیس انجام می دهد، بلکه با وارد کردن ایلیا (هنری دیوید)، یکی از محققان ISS همکار جو، به بازی نیز این کار را انجام می دهد. پس از مکالمه کوتاهی با جو، ایلیا تصمیم میگیرد فضانوردان دیگری را که در گذشته بهجای ویتامینها لیتیوم دریافت میکردند، بررسی کند تا متوجه شود که مدارک مذکور دیگر در دسترس نیست. چه بر سر آنها آمده است؟
«پنج مایل بیرون، صدا واضحترین است» بازیگران کاملاً جدیدی را نیز وارد داستان میکند: دو خواهر و برادر لورنز (کورت درایر) و والی بنگ (بیرث نویمان)، صاحبان رصدخانه دریایی اسکاگراک که نوارهای جو درخواست را ضبط کردند. برای کمک از داخل غلاف فرار او. تماشای لورنز و والی به سادگی لذت بخش است. این ضبطها از جمله مواردی هستند که به آنها «نوار ارواح» لقب دادهاند.
والی سعی می کند برخی از این ضبط ها را به جو نشان دهد، اما چیزی فراتر از ایستا در آنها وجود ندارد. والی می گوید که باید ذهن خود را برای درک آنچه در نوارها وجود دارد آموزش داد، اما جو لزوما قانع نیست. در نهایت وقتی والی نواری از چیزی را میگذارد که شبیه پل زندهای است که از داخل غلاف فرارش درخواست کمک میکند.
به کارگردانی الیور هیرشبیگل، صحنهای که در آن والی سعی میکند جو را متقاعد کند که در نوارهای ارواح او چیزی ارزشمند وجود دارد، شگفتانگیز نیست. ما ماندهایم که در پارانویای خودمان بمانیم و به دنبال صداهایی بگردیم که صدایی وجود ندارد، زیرا جو گوشهایش را مجبور میکند چیزی را بشنود که آنجا نیست. تنها صدای عقل آلیس است که به سرعت ضبطهای Skagerrak را بهعنوان چیزی جز حرفهای پر سر و صدا رد میکند. با این حال، Constellation داستانی در مورد زنی نیست که چیزهایی را می بیند که در آنجا نیستند، بلکه داستانی درباره توطئه ای است که در زیر فرش جارو شده است، بنابراین نمایش به سرعت به ما اطمینان می دهد که واقعاً چیزی برای شنیدن در نوارهای ارواح وجود دارد. جو و آلیس در حالی که در جاده هستند، در فضایی محدود به قول والی، صدای ضبط شده فضانورد شوروی را دوباره گوش می دهند. آنها چه می شنوند؟ صدای والیا
"صورت فلکی" اپیزود 5 حصار بین جهان ها را بیشتر می کند
جو نوارهای زیادی از رصدخانه دریایی در جاده با خود برده است، از جمله ضبط مرموز هنری کالدرا در طول ماموریت آپولو 18. با این حال، پس از رسیدن به کابین او در سوئد، اولین نواری که او به آن گوش می دهد، نواری است که لحظه برخورد چیزی به ایستگاه فضایی بین المللی را ضبط کرده است. در آن، او در حال صحبت با آلیس است که او را به زبان سوئدی "مامان" صدا می کند، زمانی که برخورد اتفاق می افتد و صدای پل نام او را فریاد می زند. آلیس مبهوت به اتاق می آید و بی درنگ اعلام می کند که آن صدا مال او نیست. همانطور که در قسمت 4 به طور خلاصه اشاره شد، او نه سوئدی صحبت می کند و نه مادرش را "ماما" صدا می کند. برای هر کسی که هنوز در مورد اتفاقی که با جو میگذرد شک داشت، این صحنه همه چیز را توضیح میدهد. او در واقع نه با دختر واقعی خود است و نه با شوهر واقعی خود. او حتی در جهان مناسب نیست. در واقعیتی دیگر، پل جان سالم به در برده است، و چه کسی میداند که آیا این پل درست است؟
اما، با پایان یافتن اپیزود، به صحنه ای تبدیل می شود که در آن آلیس دیگری مادرش را در جنگل های برفی دنبال می کند و او را «ماما» صدا می کند. او با کدام جو صحبت می کند؟ آیا در واقعیت دیگر آلیس را با مگنوس در کابین پنهان نکرده بودیم؟ آیا نسخه جایگزین جو مرده نیست؟ باز هم، صورت فلکی ما را در یک ترشی قرار می دهد. با این حال، نگران نباشید، زیرا هفته آینده "پل مرده است" قول می دهد پاسخ های بیشتری را به ما ارائه دهد، همچنین مجموعه ای کاملاً جدید از سؤالات را برای ما در ذهن نگه می دارد.
0 notes
اولین فیلم ساندرا هولر و جاستین تریت با هم در مقابل «آناتومی یک سقوط» است.
پیش از اینکه جاستین تریته کارگردان فرانسوی نخل طلای جشنواره کن سال گذشته را با موفقیت هنری بینالمللی و نامزد اسکار آناتومی یک سقوط به دست آورد، برای اولین بار با فیلم سیبیل در سال 2019 در جشنواره شرکت کرد. این ملودرام درهم و برهم با نقدهای ملایم نمایش داده شد و تریت بدون جایزه به خانه رفت، اما موقعیت او را در رقابت سال 2023 مستحکم کرد و او را با ستاره فیلم بعدی خود، بازیگر آلمانی ساندرا هولر آشنا کرد. علیرغم زمان محدود نمایش، ترقه کمدی هولر از یک اجرا بهترین قسمت سیبیل است، و حتی اگر فیلم برای تریت شکست خورده بود، کار با هولر به تنهایی ارزش تجربه را داشت، زیرا راه را برای موفقیت فعلی او هموار کرد. موفقیت
«سیبیل» درباره چیست؟
سیبیل داستان یک قهرمان همنام را روایت می کند که ویرجینی افیرا (Benedetta) ستاره درخشان کنونی سینمای فرانسه را بازی می کند. او یک نویسنده سابق است که تبدیل به یک درمانگر شده است که تصمیم گرفته است بیشتر مشتریان خود را کنار بگذارد و به حرفه قبلی خود بازگردد. اما تماس مضطرب یک بازیگر ستاره دار، مارگوت (آدل اگزارچوپولوس، که خودش برنده نخل طلا برای آبی گرمترین رنگ است)، او را وادار می کند که این بیمار جدید را موضوع رمان آینده اش قرار دهد. او شروع به دخالت در زندگی مارگوت می کند، زیرا مارگو از معشوق و همبازی آینده اش، ایگور (مرحوم گاسپارد اولیل)، که خودش با ایگور و کارگردان آینده مارگوت، میکا (هولر) قرار ملاقات می گذارد، باردار است. انگار این درهم تنیدگی به اندازه کافی آشفته نیست، همه چیز زمانی به هم میخورد که مارگوت در جزیره دورافتادهای که در حال فیلمبرداری از آن است دچار حمله عصبی میشود و اصرار میکند که سیبیل برای میانجیگری بیاید.
سیبیل همیشه موفق نیست. توضیح داستان به خودی خود یک چالش دلهره آور است، و این حتی قبل از رسیدن به بسیاری از شخصیت های جزئی، جدول زمانی و فلاش بک هایی است که Triet به کار می برد. از نظر لحن، گیج است. خودش را جدی میگیرد، اما بیشتر شبیه ملودرامهای پوچ، روانجنسگرایانه و رنگارنگ پدرو آلمودوار است. این یک نمایش مسخره ناآگاهانه خنده دار است که به عنوان یک درام پرستیژ ظاهر می شود. اما حتی از این تلاش، ما میتوانیم چندین دستگاه را ببینیم که بعداً Triet در Anatomy of a Fall آنها را گسترش داد. فیلمبرداری دیجیتال روشن و واضح، اجرای نوگرایانه پیانو و گیتار قطعات کلاسیک معروف، مضامین ساختگی و تخیلی در زندگی، و از همه مهمتر، میل تریت به نوشتن زنان پیچیده و معیوب وجود دارد. سیبیل به طور غیراخلاقی به بیمارش وابسته می شود و شروع به نقض حریم خصوصی بیمارش می کند. او همچنین یک معشوق الکلی در حال بهبودی است که معشوقه سابق خود را که از او فرزندی دارد، رها نکرده است. ایرادات ساختار فیلمنامه سیبیل هرچه که باشد، نمی توان پیچیدگی و عمق نوشتن شخصیت تریت را انکار کرد، و این پایه و اساس موفقیت چشمگیر آناتومی یک پاییز، از جمله نامزدی اسکار بهترین بازیگر زن برای ستاره آناتومی، هولر، را پایه گذاری کرد.
ساندرا هولر MVP سیبل است
اگر سیبیل به دلیل ساختار نامرتب و پراکندهاش شکست بخورد، زمانی که در یک بخش 30 دقیقهای در جزیرهای دورافتاده تنظیم میشود و تمرکز میکند، بیشترین موفقیت را کسب میکند. انتخاب مکان تریت - استرومبولی، یک آتشفشان فعال در ایتالیا - به درستی کل این گستره را متبلور می کند. این بخش فقط پوچ تر می شود، زیرا همه با همه می خوابند، و نقش سیبیل از درمانگر تا مترجم، بازیگر، خواننده و حتی کارگردان است. اینجاست که هولر وارد می شود و می درخشد. او نقش یک کارگردان فیلم دائماً مضطرب و پریشان را بازی میکند که در بخشهای نیمه منسجم کارگردانی میچرخد که فقط وضعیت را تشدید میکند. ما قبلاً استعدادهای کمدی هولر را در تونی اردمان رقیب نخل طلای 2016 دیدهایم و در اینجا او آنها را به اوج میرساند. هرکسی که روی یک مجموعه فیلم کار کرده باشد، میداند که این یک زودپز برای تضاد نفسهاست، جایی که زمان همیشه در حال سپری شدن است و کارگردانان هرگز راضی نمیشوند، بنابراین آزار و اذیت گستاخانه و بیکفایتی مطمئن میکا فقط کمدی ناهنجار فراوانی را ارائه میدهد.
وسوسه انگیز بود که برای این نقش به خشم بیش از حد متمایل شویم، اما نبوغ بازی هولر این است که او آن را به طور گسترده ایفا نمی کند. علیرغم مضحک ظاهری فیلمش (به نظر می رسد که مارگو بیست سیلی به ایگور می زند)، میکا واقعاً معتقد است که دارد هنر بزرگی می سازد و همین باعث می شود که او بسیار خنده دار باشد. این یک استاد کلاس در اردو است که در آن او مرز بین جدی مرگبار و احمقانه هیستریک را طی می کند، با این حال به لطف انرژی شدید او است که این بخش تا حد زیادی متمرکزترین و مؤثرترین قسمت فیلم است. او در نهایت با یک لحظه هاوارد بیل عکس می گیرد، و این اوج سیبیل است.
یکی دیگر از ویژگیهای Triet که در Anatomy of a Fall آن را مهار میکند و بعداً توسعه مییابد، چند زبانه بودن هولر است. هولر در آناتومی یک سقوط، نقش یک زن آلمانی را بازی میکند که انگلیسی صحبت میکند (با کلمات ناچیز فرانسوی اینجا و آنجا)، و با وجود اینکه به انگلیسی مسلط است، واضح است که زبان مادری او نیست. این اشاره خفیف از ناهنجاری و تأخیر در سخنرانی هولر وجود دارد که فقط اجرای او را معتبرتر و عصبانیت او را محسوس تر می کند. وقتی به دنبال کلمات میافتد، آشفتگی او را به سطح میآورد. این لایه اضافی به اجرای او فقط به فیلم عمق می بخشد.
"سیبل" در مقابل "آناتومی یک سقوط" است
علیرغم خندههای بلندی که عملکرد هولر ارائه میکند، نقش او نباید به یک دلقک بداخلاق تقلیل یابد. اگرچه او زمان بسیار کمی برای صفح�� نمایش دارد، او و ترییت با این وجود میتوانند یک شخصیت چند بعدی بسازند. هر کسی در آن جزیره برای خود برنامه دارد و میکا نیز از این قاعده مستثنی نیست. او با چمدان عاطفی خود به سیبیل نزدیک میشود و وقتی بعداً یکی از تاریکترین رازهای سیبیل را کشف میکند، چهرهای حیرتانگیز انجام میدهد که بازی هیجانانگیز او در The Zone of Interest را به یاد میآورد که همچنین در سال 2023 منتشر شد. با این حال هولر می تواند باعث شود که شما نسبت به او احساس بدی داشته باشید، زیرا در چهارگوشه عشقی بین کارمندان فریبکار خود گیر کرده است. نقش او در سیبیل ممکن است کوچک باشد، اما او از آن نهایت استفاده را میبرد، و به وضوح تریت را به اندازهای تحت تأثیر قرار داد که بعداً یک فیلم کامل پیرامون او ساخت.
اگر Anatomy of a Fall را تماشا کردید و انتظار داشتید که بیشتر از رویکرد لیزر متمرکز تریت در درام دادگاه را ببینید، این انتظارات را کنار بگذارید. اگر Anatomy of a Fall خطی بماند و 150 دقیقه خود را از طریق ویرایش کلاسیک و هیجانانگیز بگذراند، سیبیل بین چند طرح میپرد و تقریباً از منطق رویایی استفاده میکند. هولر تنها محور آناتومی است، در حالی که سیبیل بیشتر یک فیلم گروهی با تنش های دوئل بین چندین زن است. سیبیل چیزی تقریباً کاملاً متفاوت و متضاد را ارائه می دهد، اما تطبیق پذیری ترییت در مدیریت طیف گسترده ای از مواد و قدرت بازگشت پیروزمندانه او را نشان می دهد. و حتی اگر هولر MVP سیبیل است، بیایید توانایی بینقص ویرجینی افیرا را در بازی با زنان ظریف، شکسته و پیچیده نادیده بگیریم. او یکی از اعضای ثابت کن است و در چند سال اخیر چنین استعداد خوبی از خود نشان داده است. از آنجایی که زنانگی پیچیده در قلب آناتومی یک سقوط قرار دارد، وجود همان موضوع اصلی در سیبیل ناامید نخواهد شد.
0 notes
لباس جدید سوپرمن به طرز وحشیانهای توسط جیمز گان افشا شد
جیمز گان به عکسی که ظاهراً از لباس ابرقهرمانی دیوید کورنسوت از سوپرمن لو رفته بود، استفاده کرد. اخیرا، گان اولین نگاه به لباس سوپرمن Corenswet را با نگاهی به سپر "S" کت و شلوار به اشتراک گذاشت. همچنین مشخص شد که Superman: Legacy دیگر عنوان فیلم DC Universe نیست و فیلم ریبوت سوپرمن Gunn به سادگی با عنوان Superman ساخته شده است. پس از به اشتراک گذاشتن این لباس، یک نشت ظاهری از لباس کامل در فضای مجازی منتشر شد که گان اکنون به آن پرداخته است.
در Threads، گان نشت لباس سوپرمن را رد کرد و به طرز وحشیانهای توضیح داد که چرا مردم از ابتدا نباید آن را باور میکردند.
کارگردان سوپرمن به دلایل متعددی برای جعلی بودن این لباس اشاره کرد و در مورد نقصهای موجود در دستان کورنزوت، عکاسان در تصویر و موارد دیگر اظهار نظر کرد. در حالی که سوپرمن DCU Corenswet مورد کنایه قرار گرفته است، اولین نگاه به این بازیگر با لباس کامل ابرقهرمانی هنوز یک راز است.
کت و شلوار سوپرمن دیوید کورنزوت چه زمانی رونمایی می شود؟
گان اولین نگاه به سپر "S" سوپرمن را به اشتراک گذاشت تا شروع فیلمبرداری فیلم DCU را جشن بگیرد. همانطور که قبلاً در مورد چندین فیلم ابرقهرمانی اتفاق افتاده است، فیلمبرداری سوپرمن میتواند به عکسها و ویدیوهایی منجر شود که اولین نگاه به لباس سوپرمن Corenswet و دیگر قهرمانان DCU را که بخشی از فیلم هستند، نشان دهد. با این حال، این ممکن است بلافاصله به دست نیاید.
شایعه شده است که فیلم DCU در نروژ شروع به فیلمبرداری کرده است - احتمالاً برای صحنه های قلعه تنهایی - قبل از اینکه تولید در اوایل آوریل به ایالات متحده بازگردد. اگر این موضوع صحت داشته باشد، احتمالاً طرفداران باید حداقل یک ماه دیگر برای اولین نگاه به Corenswet در نقش سوپرمن یا کلارک کنت صبر کنند. گان همچنین میتواند قبل از اینکه کورنزویت فیلمهایی را خارج از استودیو فیلمبرداری کند، یک نگاه رسمی به لباس سوپرمن به اشتراک بگذارد.
به این ترتیب، تصاویر فاش شده اولین چیزی نخواهد بود که طرفداران از لباس مورد انتظار می بینند. گان هنوز درباره زمان رونمایی این کت و شلوار اظهار نظری نکرده است و کارگردان تنها سال گذشته گفت که رونمایی از لباس سوپرمن پس از شروع فیلمبرداری فیلم اتفاق خواهد افتاد. با توجه به اینکه فیلمبرداری سوپرمن DCU در حال انجام است، گان میتواند از این به بعد لباس را در هر لحظه فاش کند و اولین نگاه آن در آوریل ممکن است.
0 notes
Walking Dead: The Ones Who Live اولین اپیزود را شکست AMC Records
مردگان متحرک با نمایشهای اسپینآف Dead City و Daryl Dixon به آرامی ثروت سری ترسناک زامبیها را احیا کرده است. اکنون این بازگشت به فرم با TWD: The Ones Who Live، بازگشت مدتها منتظر اندرو لینکلن و دانای گوریرا در نقش ریک و میشون گرایمز ادامه یافته است، که رکورد بینندهای را برای AMC پس از اولین آن به دست آورده است. در حالی که دنیای تلویزیون شبکهای زامبیهای The Walking Dead در مقایسه با همتایان خود به شهر ارواح تبدیل شدهاند، سالها پس از اینکه به نظر میرسید در آخرین نقطهای که در حال استراحت است، این فرنچایز را احیا کنند. پس از اینکه شهر مرده به رهبری نگان و مگی این دو شخصیت مورد علاقه طرفداران را به نیویورک منتقل کردند و داریل دیکسون کماندار موتور سوار را به اروپا فرستاد، The Ones Who Live اکنون بالاخره به طرفداران اجازه داد تا با ریک گرایمز در این فیلم روبرو شوند. دست CRM، و به نظر می رسد انتظار طولانی ارزش آن را داشته است.
علاوه بر کسب برخی از بالاترین امتیازات نقد در کل فرنچایز، قسمت ابتدایی این مجموعه پربینندهترین نمایش را در شش سال اخیر به AMC بخشید و بالاترین رکورد را برای AMC+ مشاهده کرد. در بیانیه مطبوعاتی آمده است:
اولین نمایش یکشنبه شب The Walking Dead: The Ones Who Live رکوردهای تمام دوران را از نظر بیننده و جذب مشتری در +AMC به دست آورد و اولین نمایش درام کابلی فصل تلویزیونی 2023/24 در دموهای کلیدی است. این قسمت تقریباً سه نمایش ارائه کرد. میلیون بیننده شب اول در نیلسن با رتبهبندی زنده + 3، بزرگترین مخاطب شب اول برای یک سریال جدید AMC در شش سال گذشته، به اولین نمایش The Terror در سال 2018 بازمیگردد که یک قسمت اصلی از The Walking Dead بهعنوان یک قسمت اصلی داشت.
TWD: آنهایی که زندگی می کنند در نهایت برای طرفداران صبور تحویل داده شد
شاید پنج سال طول کشیده باشد تا اندرو لینکلن سرانجام ادامه داستان مردگان متحرک ریک گرایمز را روی پرده بیاورد و مسیر فیلم-سه گانه ای را که در ابتدا برنامه ریزی شده بود طی نکرده باشد، اما به سختی می توان انکار کرد که نتیجه نهایی به دست آمده است. یک برد بزرگ برای فرنچایز بود.
در جشن اجرای جدیدترین اسپین آف، رئیس بخش سرگرمی و استودیوی AMC برای شبکه های AMC، دن مک درموت، برنامه را با بیانیه خود در مورد راه اندازی موفقیت آمیز تمجید کرد. او گفت:
«چه شروعی برای The Ones Who Live، بزرگترین قسمت تلویزیون در تاریخ AMC+ هم برای بیننده و هم برای جذب مشتری، بهترین درام کابلی فصل تلویزیون فعلی در دموهای کلیدی، و بزرگترین سریال AMC ما در شش سال اخیر پخش شد. این نمایشی است که جهان و بهویژه طرفداران فوقالعاده پرشور و درگیر این جهان منتظر آن بودهاند و اساساً مایل به وجود آن بودهاند. از دانایی، اندی و اسکات برای همه چیزهایی که برای رسیدن به اینجا لازم است و همه چیزهایی که هنوز به پایان نرسیده است متشکرم. بیا. ما نمی توانیم صبر کنیم تا بقیه این فصل باورنکردنی را طی پنج هفته آینده با هواداران به اشتراک بگذاریم."
The Walking Dead بعدی قرار است تابستان امسال TWD: Daryl Dixon - The Book of Carol را پخش کند و انتظار میرود فصل دوم Dead City در اواخر سال 2024/2025 پخش شود. در حال حاضر، The Ones Who Live یک سریال محدود باقی مانده است، اما بر اساس موفقیت اولیه سریال، ممکن است در آینده نزدیک همه چیز تغییر کند.
0 notes
دوستی واقعی بین توکوگاوا ایه یاسو و ویلیام آدامز که الهام بخش شوگون بود
ژاپن فئودال و اتحاد غیرمنتظره بین یک جنگ سالار قدرتمند و یک ملوان انگلیسی سرگردان پایه و اساس مینی سریال جدید FX Shōgun است. این درام 10 قسمتی بر اساس رمانی تخیلی به همین نام در سال 1975 توسط جیمز کلاول و بازسازی مینی سریال شوگان سال 1980 با بازی ریچارد چمبرلین، از 27 فوریه در FX آغاز شد و در دیزنی پلاس و هولو پخش می شود.
شوگون هیرویوکی سانادا در نقش لرد یوشی توراناگا، دایمیو ژاپنی که در آغاز جنگ داخلی برای جان خود می جنگد و کازمو جارویس در نقش خلبان نیروی دریایی جان بلکتورن بازی می کند. این دو متوجه می شوند که ممکن است دشمنان مشترکی داشته باشند و یک جفت نامحتمل برای بقا تشکیل دهند.
در حالی که توراناگا و بلکثورن شخصیتهای تخیلی هستند، اما بر اساس دو شخصیت واقعی ساخته شدهاند. در اینجا چیزی است که باید در مورد توکوگاوا ایه یاسو و ویلیام آدامز بدانید.
توکوگاوا ایه یاسو یک تربیت پر سر و صدا داشت
به گزارش FX، ایه یاسو در سال 1543 در قلعه اوکازاکی ژاپن به دنیا آمد. پدر و مادرش زمانی که او تنها 3 سال داشت به دلایل سیاسی از هم جدا شدند. او سپس توسط دو قبیله رقیب، اوداها و ایماگاواها، به ترتیب در سن 6 و 8 سالگی گروگان گرفته شد.
اگرچه ایماگاواها با او رفتار خوبی داشتند و حتی با خواهرزاده اسیر خود ازدواج کرد، ایه یاسو در نهایت پس از شکست در جنگ در حدود 20 سالگی فرار کرد و اتحاد خود را به اوداها تغییر داد. او در دهههای آینده در عرصه سیاسی به رشد خود ادامه داد و در نهایت پس از مرگ تویوتومی هیده یوشی در سال 1598، بازی قدرت را ساخت.
قبل از مرگ، هیده یوشی ایه یاسو را به عضویت شورای بزرگان 10 نفره منصوب کرد و از آنها خواست تا اطمینان حاصل کنند که پسر نوزادش در زمانی که به اندازه کافی بزرگ شد، حاکم ژاپن خواهد شد. با این حال، تنش هایی بین ایه یاسو و پنج بزرگان گروه و پنج کمیسیونر به رهبری ایشیدا میتسوناری ایجاد شد. این اساس درگیری را تشکیل می دهد که در طی آن شوگون رخ می دهد.
سپس، در 19 آوریل 1600، ورود غیرمنتظره ملوان انگلیسی ویلیام آدامز، دوستی مهمی را برای ایه یاسو آغاز کرد.
ایه یاسو زندگی ویلیام آدامز را نجات داد
در آن روز، آدامز دریانورد و خدمه محاصره شده اش در نزدیکی شهر اوسوکی در کیوشو، سومین جزیره بزرگ ژاپن لنگر انداختند.
طبق گزارش باشگاه ویلیام آدامز، آدامز - متولد 1564 در گیلینگهام، انگلستان - دو سال پیش از آن، در ژوئن 1598، به عنوان افسر ارشد برای یک سفر هلندی به اقیانوس آرام، از روتردام حرکت کرده بود. با متحدان پروتستان انگلیسی و هلندی در آن زمان، این سفر برای از بین بردن انحصار تجاری در منطقه توسط اسپانیایی ها و پرتغالی ها، هر دو کاتولیک، طراحی شد.
با این حال، این سرمایه گذاری یک فاجعه بود. تأخیر منجر به گرسنگی و شیوع بیماری اسکوربوت در میان 500 ملوان درگیر شد و کشتی آدامز، Liefde، از گروه جدا شد. یک حمله برای تدارکات منجر به کمین خدمه شد و برادر آدامز، توماس کشته شد. زمانی که آنها به ژاپن رسیدند، آدامز ارشدترین افسر باقی مانده بود و فرماندهی را بر عهده گرفت.
مبلغان یسوعی که قبلاً در ژاپن بودند، از ترس حضور پروتستان ها در این منطقه، تلاش کردند تا رهبران محلی را متقاعد کنند که آدامز و افرادش در دزدی دریایی مشارکت داشتند - که مجازات آن مرگ بود. خوشبختانه برای آدامز، این حادثه به ایه یاسو گزارش شد و او شخصاً ملوان را مورد بازجویی قرار داد. ایه یاسو به جای کشتن او، از آدامز به عنوان متحد استقبال کرد و او را در نقش های مختلف در سال های آینده منصوب کرد.
آدامز برای ایه یاسو کشتی ساخت و سامورایی شد
ایه یاسو سرانجام در سال 1603 به عنوان یک فرمانروای نظامی منصوب شد و از طرف امپراتور وظیفه حفظ صلح در ژاپن را بر عهده گرفت. آدامز به دلیل دانش علمی و تسلط بر زبان ها به مشاور ارزشمند ایه یاسو تبدیل شد.
طبق گفته باشگاه ویلیام آدامز، آدامز به نیروهای توکوگاوا کمک کرد تا ظرفیت توپخانه و نیروی دریایی خود را بهبود بخشند. آدامز که با عنوان "آنجین" یا خلبان شناخته می شود، به ساخت دو کشتی کوچک به سبک انگلیسی برای ایه یاسو کمک کرد. او بعداً مترجم شد و با هیئتهای اسپانیایی و هلندی تعامل داشت و جایگزین یسوعیانی شد که به طور سنتی این نقش را بر عهده داشتند.
آدامز برای قدردانی از خدمات او، در سال 1610 به مقام عالی سامورایی هاتاموتو منصوب شد. با این امر زمین و اعتبار و ممنوعیت خروج از کشور تا اطلاع ثانوی به وجود آمد. این ممنوعیت در سال 1613 برداشته شد و آدامز تا زمان مرگش در 16 مه 1620 در سفرهای تجاری متعدد شرکت کرد.
در همین حال، ایه یاسو در سال 1605 وضعیت خود را به عنوان شوگان تسلیم کرد تا این عنوان را به پسرش اعطا کند و پیوند ارثی با این افتخار ایجاد کرد. با این حال، او به رهبری کشور تحت یک دولت در سایه ادامه داد. او قبل از آدامز در سال 1616 درگذشت.
دو قسمت اول Shōgun در 27 فوریه از FX پخش شد. هشت قسمت باقیمانده هر سهشنبه تا 23 آوریل پخش میشود. همچنین میتوانید قسمتها را در Hulu و Disney+ پخش کنید.
0 notes
ستاره مردگان متحرک درباره بازگشت ریک و میشون صحبت می کند: «آنها افراد کاملاً متفاوتی هستند»
"دوباره متحد شدیم… و این احساس بسیار خوبی دارد!" خوب، ممکن است طرفداران از ریک گرایمز (اندرو لینکلن) بپرسند تا در مورد آن مطمئن شوند. از این گذشته، همسرش، میشون (دانای گوریرا) تقریباً او را بکشد، قبل از اینکه مرغ عشقها در نهایت متوجه شوند که در پایان اولین نمایش The Walking Dead: The Ones Who Live’s Season 1، که عنوان سالها دارد، دوباره به هم پیوستهاند. و غذاهای گوریرا در بازگشت پرشور Michonne. گوریرا در مصاحبه ای اختصاصی با اینترتینمنت ویکلی گفت:
"من فکر می کنم منطقی بود. چون باید وارد اصل ماجرا می شدیم که این است: چه اتفاقی می افتد وقتی این دو نفر که مشخصاً در تمام این مدت از هم جدا شده اند، دوباره به هم می رسند؟ با وجود این مانع و مانع عظیم CRM که بین آنها وجود دارد، چه شکلی است؟ چگونه از آن عبور می کنند؟ قرار است چه شود؟ تا زمانی که آنها را به هم وصل نکنیم، نمیتوانیم این کار را انجام دهیم.»
اسکات ام گیمپل، مجری برنامه، همچنین اطلاعاتی در مورد اینکه ریک و میکن پس از سالها جدایی اکنون در کجا هستند ارائه کرد - به معنای واقعی کلمه از زمانی که لینکلن The Walking Dead را در فصل 9، قسمت 5، What Comes After، بیش از پنج سال پیش ترک کرد. گیمپل به EW گفت:
"آنها مانند دو فرد متفاوت به نظر می رسند. آنها دو نفر متفاوت هستند. و منظورم از یکدیگر نیست، از خودشان می گویم. آنها با آخرین باری که مخاطب آنها را دید و آخرین باری که یکدیگر را دیدند متفاوت هستند. آنها افراد کاملاً متفاوتی با آنچه که بودند هستند.»
بازگشت چشمگیر Michonne
از دست دادن دست چپ ریک گرایمز (لینکلن) یکی از لحظات شگفت انگیز فیلم The Walking Dead: The Ones Who Live بود. اما سخت است که میکونه متوجه شود که دارد شوهرش را به قتل رسانده است! یکی از لذت های واقعی این عصر مدرن، توانایی تماشای واکنش های طرفداران است که در رسانه های مورد علاقه خود غوطه ور می شوند. و هنرپیشه دانای گوریرا از دیدن پاسخ مثبت مخاطبان TWD به نحوه بازگشت شخصیت او، Michonne، در اولین نمایش سریال The Ones Who Live، خوشحال شد. گوریرا در همین مصاحبه گفت:
"من دوست دارم که تماشاگران با این واقعیت که BOOM - او وجود دارد پرتاب می شود! همانطور که آنها فکر می کنند ریک در حال حل و فصل است و این واقعیت را می پذیرد که ریک اساساً شکسته است و می خواهد اینجا بماند و دیگر با آن مبارزه نکند - همانطور که احساس می کنند او را از دست داده اند، او پیدا شده است. در ذهن من، این درام خوبی است. بنابراین، فکر میکنم این همان چیزی بود که پشت این تصمیم بود.»
گوریرا یک فصل پس از ناپدید شدن ریک گرایمز، جدایی اندرو لینکلن از سریال The Walking Dead را دنبال کرد. آخرین قسمت Michonne در فصل 10 2020، قسمت 13، What We Become منتشر شد. اما نزدیک به چهار سال بعد، گوریرا اعتراف می کند که به لطف روال تمرینی بازیگر زن و برخی نوشته های خیره کننده توسط خلاقان، بازگشت به شخصیت او چندان دشوار نبود. گوریرا در مصاحبه ای جداگانه با اینترتینمنت ویکلی گفت:
"خیلی طول نکشید. من گاهی اوقات با کاتانای خود تمرین می کنم و فرم ها را انجام می دهم. من هرگز آنقدر از شمشیر یا سلاحم دور نیستم. قبل از شروع فیلمبرداری، نوشتن و توسعه زیادی در مورد کل موضوع وجود داشت، بنابراین من خیلی با هم مرتبط بودم.»
0 notes
"پاندای کونگ فوکار 4": تاریخ انتشار، تریلر، داستان و هر آنچه که تاکنون میدانیم
Kung Fu Panda یکی از بزرگترین فرنچایزهای DreamWorks است. افسانه جنگجوی اژدها در سال 2008 زمانی که اولین فیلم به نمایش در آمد آغاز شد و از آنجا به بعد این مجموعه گسترش یافت. به راحتی می توان فهمید که چرا فیلم ها اینقدر دوست دارند. پاندای دوست داشتنی، پو، که مجبور است به سفری برای کشف خود و پیشگویی برود، او را تبدیل به یک قهرمان اکشن عالی می کند. بازی دیوانهوار Furious Five را به بازار بیاورید (با خدمه Dom اشتباه نگیرید)، و دستوری برای موفقیت خواهید داشت.
پاندای کونگ فو کار ۴ در CinemaCon توسط خود جک بلک (پو، جنگجوی اژدها) معرفی شد. این فیلم در حال شکل دادن به پایان یک دوره است و ما نمی توانیم منتظر باشیم تا ببینیم در آینده چه چیزی برای پو و رفقای او خواهد آمد. در اینجا همه چیزهایی است که در مورد پاندای کونگ فو کار 4 می دانیم.
"پاندای کونگ فو کار 4" چه زمانی منتشر می شود؟
پاندای کونگ فو کار 4 قرار است در تاریخ 8 مارس 2024 اکران شود. این فیلم رقابت سختی خواهد داشت زیرا حماسه علمی تخیلی دنیس ویلنوو، Dune: Part Two، در همان ماه اکران خواهد شد.
چه کسی در بازیگران "پاندای کونگ فو کار 4" حضور دارد؟
جک بلک به عنوان پو بازمی گردد و چندین شخصیت جدید از جمله Ke Huy Quan (همه چیز، همه جا، همه به یکبار)، Viola Davis (The Woman King) و Awkwafina (بانوی مسابقه) به او خواهند پیوست.
"Kung Fu Panda 4" درباره چیست؟
پاندای کونگ فوکار 4 از پو می خواهد دره صلح را ترک کند تا به شهر بزرگ برود، جایی که با چالش برانگیزترین تهدید خود روبرو خواهد شد. یک شرور جدید، آفتاب پرست، به دنبال مبارزه با جنگجوی اژدها است و توانایی های باورنکردنی دارد. آفتابپرست پو را وادار میکند با شرورهای قبلیاش، از جمله آنتاگونیستهای دو فیلم اول پاندای کونگ فو کار، تای لونگ (یان مکشین) و لرد شن (گری اولدمن) روبرو شود.
..اگه یادتون باشه پو کاملا دست کم گرفته شد. هیچ کس فکر نمی کرد که او می تواند جنگجوی اژدها باشد. "پاندای خوش قیافه چگونه میخواهد بجنگد و از کونگ فو استفاده کند؟" و سپس این کار را انجام می دهد! او این کار را به روش خودش انجام می دهد. او چیزی که هست را تغییر نمی دهد، شکل بدنش را تغییر نمی دهد، او به روش های خاصی از آن استفاده می کند. بنابراین، به طور مشابه، این آفتاب پرست از نظر قد بسیار کوچک است، هیچ کس باور نمی کرد که او می تواند اینقدر قدرتمند باشد، هیچ کس باور نمی کرد که او می تواند کونگ فو انجام دهد، و مانند پو، او به اوج بازی خود رسید. بنابراین پو تبدیل به بزرگترین قهرمان شده است و اکنون او بزرگترین شرور است. این بیشتر چیزی است که من در حال حاضر حاضرم در مورد ارتباط آنها به شما بگویم.
در حالی که مقابله با این تهدید چالش برانگیز است، پو نیز وظیفه یافتن جنگجوی اژدها بعدی را دارد. پاندا دوست داشتنی می داند که نمی تواند کسی باشد که آرامش را برای همیشه حفظ کند و باید کسی را پیدا کند که بتواند جای او را بگیرد. دیدن رویکرد پو برای یافتن جانشین بسیار جذاب خواهد بود. به هر حال، او در وهله اول یک انتخاب بسیار نامتعارف برای این موقعیت بود.
پس از سه ماجراجویی مرگبار که شروران کلاس جهانی را با شجاعت بینظیر و مهارتهای رزمی دیوانهکنندهاش شکست میدهد، سرنوشت به نام پو، جنگجوی اژدها (سیاه) میخواهد تا … به آن استراحت دهد. به طور خاص، او برای تبدیل شدن به رهبر معنوی دره صلح انتخاب شده است.
سازندگان «پاندای کونگ فوکار ۴» چه کسانی هستند؟
پاندای کونگ فوکار 4 به کارگردانی مایک میچل (ترول ها، شرک برای همیشه بعد) و استفانی ما استاین (ش-را و شاهزاده خانم های قدرت) و تهیه کنندگی ربکا هانتلی (مردان بد) است.
میچل در مصاحبه با Collider در مورد روند طولانی خلاقیت صحبت کرد و گفت:
خیلی وقت گذاشتیم. و در واقع، به همین دلیل است که ساخت آن بسیار طول کشیده است. ما میخواستیم مطمئن شویم که بهترین داستان رو به جلو داریم و این مدتی طول کشید. ما فقط نمی خواستیم یکی دیگر بسازیم. میدانستیم که خندهدار و پر اکشن خواهد بود، اما باید مطمئن میشدیم که داستان مناسبی برای گفتن داریم که به شخصیت اصلی ما امکان تکامل و یادگیری را میدهد، و میخواستیم موضوع مناسب را پیدا کنیم. سپس، احتمالاً به همان اندازه مهم، ما می خواستیم شرور کامل را پیدا کنیم. ما می خواستیم واقعاً در یک شرور بزرگ قفل کنیم. بنابراین، به همین دلیل طول کشید.
پس زمینه پشت حق رای "پاندای کونگ فو کار" چیست؟
پو ممکن است تنبل ترین و دست و پا چلفتی ترین پاندا در دره صلح باشد، اما او مخفیانه رویای تبدیل شدن به یک اسطوره کونگ فو را دارد. وقتی پلنگ برفی شرور تای لونگ سرزمین پو را تهدید میکند، پاندای بدبخت برای تحقق یک پیشگویی باستانی و دفاع از دره در برابر حمله انتخاب میشود. با آموزش زیر نظر استاد شیفو، پو وارد یک ماجراجویی حماسی می شود و قصد دارد نقشه های شیطانی تای لونگ را خنثی کند. با کمک شیفو و استادان کونگ فو معروف به Furious Five، پو قدرتی را که در درون خود نهفته است را کشف می کند، او می تواند صلح را در دره به ارمغان بیاورد و جای خود را به عنوان جنگجوی افسانه ای اژدها بگیرد.
پاندای کونگ فو کار تعادل کاملی از آنچه DreamWorks به بهترین شکل انجام می دهد است. این فیلم دارای احساسات طنز و تقلید مانند فیلم های شرک و قلب و جهان سازی حماسه How to Train Your Dragon است. در طول فرنچایز، پو و همراهانش به شیوه ای بسیار پرانرژی و خنده دار با تهدیدات جدید مبارزه می کنند. سفر پو طولانی بوده است، اما در طول سه فیلم (به زودی چهار) و چندین برنامه تلویزیونی، به نظر می رسد که پاندای کونگ فو کار ۴ در حال آماده شدن برای یک نتیجه احساسی است.
0 notes