از ترسِ یعقوب برادرش، زیاد همدیگر را نمیدیدیم. یک بار دزدکی با هم رفتیم سینما و من دو ساعتِ تمام به جای فیلم، او را تماشا کردم. دو سال گذشت، جیبهایم خالی بود و من هنوز عاشقِ فروغ بودم. گرسنگی از یادم رفته بود. یک روز فروغ پرسید: «کی ازدواج میکنیم؟» گفتم اگر ازدواج کردیم دیگر به جای تو باید به قبضهای آب و برق و تلفن و قسطهای عقبافتادهی بانک و تعمیرِ کولر و بخاری و آبگرمکن و اجارهنامه و اجارهنامه و اجارهنامه و شغلِ دوم و سوم و دویدن دنبالِ یک لقمه نان از کلّهی سحر تا بوقِ سگ و گرسنگی و جیبهای خالی و خستگی و کسالت و تکرار و تکرار و تکرار و مرگ فکر کنم و تو به جای عشق، باید دنبالِ آشپزی و خیاطی و جارو و شستن و خرید و مهمانی و نقونوقِ بچه و ماشینِ لباسشویی و جاروبرقی و اتو و فریزر و فریزر و فریزر* باشی. هر دومان یخ میزنیم. بیشتر از حالا پیشِ همایم و کمتر از حالا همدیگر را میبینیم. نمیتوانیم ببینیم. فرصتِ حرف زدن با هم را نداریم. در سَیالهی زندگی دست و پا میزنیم، غرق میشویم و جز دلسوزی برای یکدیگر کاری از دستمان ساخته نیست. عشق از یادمان میرود و گرسنگی جایش را میگیرد. #عشق_روی_پیاده_رو #مصطفی_مستور #نشر_چشمه چاپ ۱۵، ۱۳۹۵، ص۷۱. ۱۴۰ صفحه در قطع پالتویی، ۱۱ هزار تومن. * به جای لباسشویی: جامهشور (در ترکی استانبولی این واژهی فارسی به کار میرود) و بهجای فریزر: یخدان یا سرداب که مانند یخچال یا چالهی یخ معنای جدید میگیرد بهتر است. ۲۶ / #اسفند / ۱۴۰۱ #فروغ #سالن_سینما #پول #فلسفه_کار #ازدواج #معشوق #محبوب #تأهل #تجرد #طلاق #گرسنگی #اجاره #اجاره_نامه #مالکیت #لباسشویی #جامه_شور #یخچال #یخدان #سرداب #فریزر #برابر_فارسی #فرهنگستان_زبان_و_ادب_فارسی #پانترکیسم #ترک #ترکیه #ترکی_استانبولی https://www.instagram.com/p/Cp5C2VODTzw/?igshid=NGJjMDIxMWI=
1 note
·
View note
#یک_دقیقه_مطالعه 📚 یک بار دزدکی با هم رفتیم سینما و من دو ساعت تمام به جای فیلم، او را تماشا کردم! دو سال گذشت! جیب هایم خالی بود و من هنوز عاشق فروغ بودم. گرسنگی از یادم رفته بود. یک روز فروغ پرسید: «کی ازدواج می کنیم؟» گفتم: «اگر ازدواج کردیم دیگر به جای تو، باید به قبض های آب، برق، تلفن، قسط های عقب افتادۀ بانک، تعمیر کولر آبی، بخاری، آبگرمکن، اجاره نامه و اجاره نامه �� اجاره نامه و شغل دوم و سوم و دویدن دنبال یک لقمۀ نان از کلۀ سحر تا بوق سگ و گرسنگی و جیب های خالی و خستگی و کسالت و تکرار و تکرار و تکرار و مرگ فکر کنم! و تو به جای عشق، باید دنبال آشپزی، خیاطی، جارو، شستن، خرید و میهمانی و نق و نوق بچه و ماشین لباسشوئی و جارو برقی و اتو و فریزر و فریزر و فریزر باشی! هر دومان یخ می زنیم! بیشتر از حالا پیش همیم اما کمتر از حالا همدیگر را می بینیم! نمی توانیم ببینیم! فرصت حرف زدن با هم را نداریم! در سیالۀ زندگی دست و پا می زنیم، غرق می شویم و جز دلسوزی برای یکدیگر کاری از دست مان ساخته نیست، عشق از یادمان می رود و گرسنگی جایش را می گیرد...! 📕 عشق روی پیاده رو #مصطفی_مستور #سینما #عشق #آشپزی #خیاطی #شستن #گرسنگی https://www.instagram.com/p/Cn-RAUTLw-H/?igshid=NGJjMDIxMWI=
1 note
·
View note
🎥 رونمایی از #تیزر «#بدون_قرار_قبلی» من وجب به وجب اومدم..تا رسیدم به این خونه «بدون قرار قبلی» تا امروز در جمع پرفروشترین فیلمهای #جشنواره_چهلم قرار دارد و جزو ده فیلم برتر آرای مردمی است. همچنین منتقدان زیادی درباره این فیلم و ویژگیهایش نوشتهاند. «بدون قرار قبلی» پنجمین فیلم بلند #بهروز_شعیبی به تهیهکنندگی #محمود_بابایی است. این فیلم نگاه متفاوتی به مسائل روز دارد و با نگاهی به رمانی از #مصطفی_مستور نوشته شده است. شعیبی در این فیلم نیز مانند ساخته های قبلی خود به سراغ مسائل روز جامعه رفته است. #پگاه_آهنگرانی، #مصطفی_زمانی، #الهام_کردا و #صابر_ابر، امین میری، حامی ترابی، رضا صابری گروه بازیگران «بدون قرار قبلی» را تشکیل می دهند. #جشنواره_فجر_۱۴۰۰ @hymvz_co https://www.instagram.com/p/CZrUdPFjlGg/?utm_medium=tumblr
0 notes
. دوسال پیش با هم ازدواج کردیم. توی دانشکده با هم آشنا شدیم. یعنی توی کتابخانهی دانشکده. ترم پنجم بود و من تازه تغییر رشته داده بودم و از رشتهی تاریخ آمده بودم رشتهی فلسفه. افسانه عکاسی میخواند. خیلی زود عاشق هم شدیم. مثل بیشتر عشقها، تقریباً بی دلیل. یعنی، حتی اگر دلیلی داشته باشد، من دلیلش را به خاطر نمیآورم. تنها دلیلی که به خاطرم میرسد انگشتان افسانه است. من به طرز احمقانهای ناگهان عاشق دستها و انگشتهای او شدم. درواقع اول انگشتهایش را دیدم و بعد صورتش را. دست راستش را گذاشته بود روی پیشخوانِ کتابخانه و داشت با دست چپ چند تار مو را که روی گونهی راستش افتاده بود زیر روسریاش میگذاشت. همهی این چیزها چند ثانیه بیشتر طول نکشید. حتی وقتی روسریاش را صاف کرد و دست چپش را پایین آورد و من دستِکم میتوانستم نیمرخش را ببینم، هنوز محو دستها بودم. داشتم فکر میکردم ـ یعنی حس میکردم ـ که این انگشتها به خاطرظرافت و زیبایی و انحناهای نرم و معصومیتِ تا مرز تقدسشان، شایستهی دوستداشتناند. همان لحظه بود که عاشقش شدم... . . . از رمانِ [ #من_گنجشک_نیستم ] نوشتهی [ #مصطفی_مستور ] ناشر [ #نشر_مرکز ] . . . . 🔶 نویسندگان، مترجمان، ناشران، کتابفروشیهای معتبر و مراکز پخش کتابِ سراسر کشور، جهت همکاری و معرفی بِرَند، تازههای نشر،ترجمه و خدمات خود، در صورت تمایل میتوانند از طریق دایرکت پیشنهادات خود را مطرح نمایند🔶 . . #بگو_کی_کجا_باشم #bkeykojab #قصه_دستها #Begookeykojabasham @rashin.ysfi . . . . . . 🔸 این پست را میتوانید در اکانت این صفحه در سایر شبکههای اجتماعی هم ببینید: ▪Telegram account : bkeykojab ▪Telegram channel : Begookeykojabasham ▪Facebook : Begookeykojabasham ▪ Tumblr : Begookeykojabasham ▪Twitter : Bkeykojab . . 🔺برای ارسال نظر و ثبت کامنت، باید صفحه را فالوو داشته باشید 🔻 . . 🚫 همراه گرامی؛ در صورت استفاده از فیلم ، تصاویر یا متنها؛ تگ کردن صفحهی بگو کی کجا باشم و صفحهی ارسال کنندهی فیلم ، عکاس و شاعر یا نویسندهی متن، بهمراه ذکر نام نویسنده ، نشان دهندهی " فرهنگ و شخصیت " شما، احترام به حقوق مالکانهی صاحب اثر و نیز، ترویج فرهنگ حمایت از دارایی ادبی و هنری دیگران، یا همان کپی_رایت میباشد. از شما که در صورت استفاده از تصاویر یا متون منتشر شده در این صفحه، به این نکتهی مهم توجه دارید، سپاسگزارم. . #دانشگاه #دانشکده #عکاسی #دست #دستها #انگشتان #انگشتها #عشق #عاشقانه . https://www.instagram.com/p/CC0oovQJctg/?igshid=123qsmibftjep
0 notes
یکی از دلایلِ عوضی بودن دنیا، این است که آدمهاش، هر غلطی که خواسته اند، کرده اند ... شرط می بندم اگر غلطی هست که نکرده باشند، به خاطرِ دلسوزی و شرافت و این جور چیزها نبوده... لابد نتوانسته اند بکنند... #مصطفی_مستور #عکاسی #کانن #کویر #ساعد_علیزاده_نایینی #کویرمصر #کویر_مصر #خور #فرحزاد #اقامتگاه_بومگردی (at Mesr Desert کویر مصر) https://www.instagram.com/p/B3yp6PjnMs9/?igshid=ntnhzeu8erew
0 notes
. 📍مجموعهداستان «تهران در بعدازظهر» با ۶ داستان کوتاه نشاندهندهی تغییر نگرش مصطفی مستور دربارهی زن است. محوریت موضوعی همهی داستانهای این مجموعه زنان و نقش آنها در زندگی مردان است. این نگرش در داستان تهران در بعدازظهر به اوج خود میرسد. این داستان شامل ۷ روایت در یک بعدازظهر در تهران است که در آنها شخصیتها هرکدام به نوعی درگیر رابطهی عاطفی یا شکست در رابطه با زنان هستند. حتی در داستان «چند روایت معتبر دربارهی دوزخ» راوی زنی است که از مردان زندگیاش صحبت میکند. میتوان گفت مصطفی مستور این مجموعه را در امتداد دیگر داستانهایش پرداخت کردهاست و حتا شخصیتها را از داستانهای دیگرش جدا کرده و در این مجموعه در موقعیتی جدید قرار داده است. او در کنار نگاه جدید و متفاوت به زن، مباحث اعتقادی و نگاه به روسپیگری و عشق را که همیشه به آنها پرداختهاست، همچنان در مرکز توجه دارد. این توجه گاهی با تغییر نگرش همراه است. به عنوان مثال در داستان «چند روایت معتبر دربارهی برزخ» داستان با روایت عاشقیت در یک نگاه و شوریدگی پس از آن شروع میشود، اما همان عاشق شوریده درحالیکه هم چنان درگیر عشق زنی با ساعت مچی صفحهبزرگ است، عا��ق همکلاسی خود میشود و دست آخر به این نتیجه میرسد که «هر زن انگار شاخهای بود از درختی مقدس که در یکی از آن میلیونها خانه افتادهبود. اینکه خوشبختی، همهی خوشبختی نه تکهای از آن، یا داشتن تمام آن شاخههای سبز است یا هیچکدام». .🔻🔺️🔻🔺️ 📝مشخصات کتاب تهران در بعدازظهر ✏نویسنده: مصطفی مستور 📚انتشارات: چشمه 📃تعداد صفحات: 72 💲قیمت چاپ شانزدهم: 7500 تومان .📎 #کتاب #تهران_در_بعد_از_ظهر #تهران_دربعدازظهر #مصطفی_مستور #رابوک #نشر_چشمه #انتشارات_چشمه .📎 ✒لطفا اگر این کتاب را خواندهاید، حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید. (at Iran) https://www.instagram.com/p/Bqm6DqcHmBg/?utm_source=ig_tumblr_share&igshid=2o2subr37ajh
0 notes
فرمت کتاب : فایل صوتی 🔊 نام کتاب : #تهران_در_بعد_از_ظهر نويسنده: #مصطفی_مستور انتشارات : چشمه سال نشر : 1387 تعداد صفحات : 72 تعداد : 6 عدد فایل صوتی راوی : #نصر_آزادانی خوب برای تکمیل شدن مجموعه کتاب های آقای مستور ، رفتم سراغ اخرین اثر ایشون که هنوز چیزی از چاپ شدنش نگذشته به چاپ دوم هم رسیده . کتاب از 6 داستان کوتاه تشکیل شده است . هیاهو در شیب بعداز ظهر : دوستان جوانی که با هم بیرون رفته ناد و الیاس صوفی مسلک از بقیه جدا شده و به دنبال عکاسی می رود . چند روایت معتبر درباره ی بهشت : کله کدو بچه ی عقب افتاده ای است که عاشق موهای خواهرش منیژه می باشد . تهران در بعد از ظهر : چند روایت مختلف از رابطه زنان و مردان در تهران . چند روایت معتبر درباره ی دوزخ : دختری که ذره دره از معصومیت دور شده و مسیر زندگی اش تغییر کرده است . چند روایت معتبر درباره ی برزخ : پسر که عاشق سوفیا و سارا شده است . چند مسئله ی ساده : ده مسئله مختلف اجتماعی . قسمت های زیبایی از کتاب اشتباه اول من این بود که به تو اعتماد کردم . اشتباه دوم من این بود که عاشقت شدم . اشتباه سوم من این بود که فکر می کردم با تو خوشبخت می شم . اشتباه بعدی من این بود که تو رو صد بار بخشیدم . اشتباه هزارم من این بود که هیچ وقت خودم رو از پنجره پرت نکردم بیرون . هنوز هم دارم اشتباه می کنم که با تو حرف می زنم . سخت تر از خودکشی اینه که خودت رو نکشی . اتفاق تو نباید می افتاد و حالا که افتاده است من باید خود را عادت بدهم به فراموش کردن آن . کدام عشق دلیل می خواهد ؟ تلگرام: T.me/AVAYeBUF سایت : www.AVAYeBUF.wordpress.com #کتاب #کتاب_صوتی #کتاب_ممنوعه #کتاب #AVAYeBUF #آوای_بوف #کتاب_نایاب #بانک_کتاب #کتاب #کتاب_صوتی #کتاب_ممنوعه #آوای_بوف #کتاب_نایاب #AVAYeBUF #رمان #رمان_فارسی #کتاب_خوانی #کتاب_ممنوعه #گوینده #روشنگری #روشنگری #کانال_کتاب #کتاب_رایگان #علمی #سیاسی #معاصر #ادبیات #علوم #تاریخ #روانشناسی
0 notes
آن #بالا كه بودم، فقط سه #پیشنهاد بود: اول گفتند زنی از اهالیِ #جورجیا ، همسرم باشد. #خوشگل و #پولدار . قرار بود خانه ای در #سواحل #فلوريدا داشته باشيم. با يک كوروتِ كروكیِ #جگری تنها #اشكال اش اين بود كه #زن ام در چهل و سه سالگی#سرطان #سينه میگرفت. قبول نكردم. راست اش #تحمل اش را نداشتم. بعد، #موقعیت ديگری پيشنهاد كردند: #پاريس ، خودم #هنرپیشه ميشدم و زنم #مدل_لباس . قرار بود دو #دختر #دوقلو داشته باشيم. اما وقتی گفتند يكی از آنها در نه سالگی در #تصادف #كشته میشود. گفتم حرفاش را هم نزنيد. بعد، قرار شد كلوديا زنم باشد. با #دو #پسر قرار شد توی محلههای پايينِ# شهرِ #ناپل زندگی كنيم. توی #دخمه عينِ قبر. امّا كسی تصادف# نكند. كسی سرطان نگيرد. قبول كردم. حالا كلوديا، همين كه كنارم ايستاده است، مدام میگويد که خانه، نورِ كافی ندارد، بچه ها كفش و لباس ندارند، يخچال، خالی است. امّا من اهميتی نمی دهم. می دانم اوضاع می توانست بدتر از اين هم باشد. با سرطان و تصادف. كلوديا اما اين چيزها را نمیداند. بچه ها هم نمیدانند... #مصطفی_مستور @zendegimagasii #زندگی_مگسی (at Parsabad)
0 notes
※(。◕‿◕。)※ . ❆ #PARAFSTORE ❆ #پارافیا #مجموعه_داستان #مصطفی_مستور . پارافیااااای کتاب خوان📚📖📕📗📔 . نام کتاب : مجموعه داستان بهترین شکل ممکن نام نویسنده: مصطفی مستور نشر : چشمه نوبت چاپ : چاپ نهم تعداد صفحات : ۱۱۵ قیمت روی جلد : ۱۰ هزار تومان قیمت با تخفیف : ۸ هزار تومان درباره کتاب : کتاب بهترین شکل ممکن جدیدترین اثر مصطفی مستور می باشد که مجموعه ای است شامل ۶ داستان که هر کدام از داستان ها در یکی از شهرهای شیراز، تهران، مشهد، اهواز، اصفهان و بندر انزلی اتفاق می افتد. از جمله ویژگی های بارز این کتاب می توان به جنبه سینمایی داستان ها اشاره کرد که خود این کتاب را از دیگر آثار این نویسنده متمایز می نماید. کتاب بهترین شکل ممکن تلفیقی از ادبیات و سینماست و سبک جدیدی از نوشتارهای لذت بخش مستور را به نمایش می گذارد. . . نام کتاب : مجموعه داستان عشق روی پیاده رو نام نویسنده : مصطفی مستور نشر:چشمه نوبت چاپ : چاپ هشتم نشرچشمه تعداد صفحات :۱۴۰ قیمت روی جلد: ۱۲ هزار تومان قیمت با تخفیف :۱۰۲۰۰ تومان درباره کتاب: کتاب مفهوم عشق را در دو ساحت متفاوت و متمایز بررسی می کند. عشق از سویی همواره تجربه و مفهومی استعلایی شمرده شده که ثابت است و با حقیقتی فرا انسانی نسبت دارد. این گونه خوانش، از نوشته های افلاطون شروع شده است و همچنان ادامه دارد. اما در برابر، نگاهی به عشق وجود دارد که از همان افلاطون تا به امروز، عشق را پدیده ای انسانی، فرهنگی و از همه مهم تر «متنی» می داند. به این تعبیر، عشق درون زبان (یا به گفته ژاک لکان، «نظم نمادین») فهمیده، تکثیر و تجربه می شود. در اینجا، نگارنده تنش بین این دو نگاه را در مجموعه داستان های کوتاه عشق روی پیاده رو بررسی و تحلیل می کند. برای طرح این موضوع به مسئله غیاب در عشق می پردازد و اینکه چگونه تجربه عشق در این داستان ها همواره درگروی غیاب عاشق یا معشوق است؛ دیگر اینکه عشق به عنوان مفهومی نشانه ای درون نظام نشانه ای ساخته و دارای دلالت می شود و سپس اینکه در نهایت، شخصیت های این داستان های کوتاه چگونه همگی با «روایت های عاشقانه» عاشق می شوند و عشق را می فهمند. این همه به عشق مفهومی متکثر و روایتی می دهد. بنابراین، عشق نشانه ای است که همواره درحال ساخته شدن است. پاراف استورو تو اینستا و تلگرام دنبال کنیددددددد 😉😌 .... . . . Telegram : → @PARAFSTORE Instagram : → #PARAFSTORE . #پارافیا #پاراف_استور #پاراف #نشرچشمه #کتابخوانی #کتابخوان #داستان #رمان_خارجی #تخفیف #مجموعه_داستان #مصطفی_مستور #عشق_روی_پیاده_ (at Parafstore)
0 notes
• یادآوری خاطرات تلخ گذشته اغلب کار معقولی نیست. این خاطرات مثل مین های خنثی نشده ای هستند که در میدان وسیعی دفن شده اند؛ میدانی که دور تا دور آن سیم خاردار کشیده شده است بااین حال هر لحظه ممکن است از سربدشانسی و بی احتیاطی محض کسی برود آن طرف سیم ها و یکی از آن ها منفجر شود، و زندگی را که خیلی هم چیز معرکه ای نیست، حداقل برای مدتی از آن چه هست تحمل ناپذیرتر کند. عکس و متن از: @sami_sr www.ketabism.com #کتاب #کتابیسم #بهترین_شکل_ممکن #مصطفی_مستور #نشر_چشمه (at Tehran, Iran)
0 notes
Allahım işisi,niyetisi,yolusu ve yarınısı hayırlı kıl Amin🙏🏻💐 Herşey güzel olacak canım,inşallah دیشب مادرم گفت: تو از دیروز فرو رفتهای، در کلمهای انگار.. در عین! در شین! در قاف! در نقطهها.. #مصطفی_مستور #مسجد_سليمانيه #استانبول #iranlı #iranian #love #kız #girls #persian #nlaalef #niliya #turk #persiancats #wildcats #istanbul #türkiye #esmeralda #brunnette #şımarık #esmerkız #süleymaniyecami (at Süleymaniye Camii)
0 notes
+ : تو چهطور به کسی که تا حالا ندیدیش میگی دوستت دارم؟ – : شاید یکی از دلایلش این باشه که من نمیدونم اون طرفِ این کلمات کی هست. نمیدونم چه شکلی هستی. اینطوری هر شکلی که دوست داشته باشم میسازمت. اگه ببینمت دیگه میشی یه نفر. اما حالا صد نفری. هزار نفری. یه میلیون نفری. تا ندیدمت تو هرکسی میتونی باشی که من دوست داشته باشم. #حکایت_عشقی_بی_قاف_بی_شین_بی_نقطه #مصطفی_مستور #نشر_چشمه چاپ ۲۰، ۱۳۹۵، ص۵۵. ۷۰ صفحه، ۵۵۰۰ تومان. ۳ / #تیر / ۱۴۰۱ #عشق #عاشق #معشوق #معشوقه #عاشقانه #عشقولانه #عشق_مجازی #عشق_حقیقی #دوستی #دوست #دلبر #دلداده #یار #محبوب #دیدار #صحبت #همنشینی #گفتگو #خیال #اینترنت #یاهومسنجر https://www.instagram.com/p/CfMrvozDfz6/?igshid=NGJjMDIxMWI=
0 notes
. اگه زنی در کار نباشد ، عشقی هم در کار نیست ! شکسپیر و حافظ و رومئو و ژولیت و شیرین و فرهاد ، وِل معطّل اند ... اگه روزی زن ها بخواهند از این جا بروند ، تقریباً همه ی ادبیات و سینما و هنرِ دنیا را باید با خودشان ببرند ... #مصطفی_مستور #girl #picoftheday #ملیکا_فقاهتی #ملیکافقاهتی #melikafeghahati #melika_feghahati #m #photooftheday #bazigaran #honarmandan #film #movie #theatre #art #artist #بازیگر #هنرمند #سینما #تئاتر #تیاتر #فیلم #سریال #هنر #آرتیست #love #❤️ (at Tehran, Iran)
0 notes
. ترمِ پاییز بود که عاشق مهناز شدم. دانشجویم بود. سالِ آخرِ دانشکده بود. خیلی زود عاشق شدیم و خیلی زود هم ازدواج کردیم؛ پنج ماه بعد از عاشق شدن. مهناز تَرکهای است. با پوست روشن و موهای سیاه و انگشتهای کشیده و خوشفرم. زیباترین انگشتانی که تا به حال دیدهام. اولین بار توی کلاس بود که چشمم به آنها افتاد. درس تاریخِ ایرانِ باستان بود شاید. خم شده بود تا خودکارش را که روی زمین افتاده بود بردارد. خودکار پارکر طلایی گرانقیمتی که برادرش به عنوان هدیهی تولد از آمریکا برای او فرستاده بود. بی اغراق زیبایی خودکار در برابر شکوه و غرابت انگشتها از سکه افتاده بود. قسم میخورم به خاطر انگشتانش بود که عاشقش شدم... . . . برشی از داستانِ [ مغولها ] از مجموعه داستانِ کوتاهِ | #من_دانای_کل_هستم | نوشتهی | #مصطفی_مستور | ناشر | #نشر_چشمه | . . #بگو_کی_کجا_باشم #bkeykojab #قصه_دستها #Begookeykojabasham @capture.beauties . . . . . . 🔸 این پست را میتوانید در اکانت این صفحه در سایر شبکههای اجتماعی هم ببینید: ▪Telegram account : bkeykojab ▪Telegram channel : Begookeykojabasham ▪Facebook : Begookeykojabasham ▪ Tumblr : Begookeykojabasham ▪Twitter : Bkeykojab . . 🔺برای ارسال نظر و ثبت کامنت، باید صفحه را فالوو داشته باشید 🔻 . . 🚫 همراه گرامی؛ در صورت استفاده از فیلم ، تصاویر یا متنها؛ تگ کردن صفحهی بگو کی کجا باشم و صفحهی ارسال کنندهی فیلم ، عکاس و شاعر یا نویسندهی متن، بهمراه ذکر نام نویسنده ، نشان دهندهی " فرهنگ و شخصیت " شما، احترام به حقوق مالکانهی صاحب اثر و نیز، ترویج فرهنگ حمایت از دارایی ادبی و هنری دیگران، یا همان کپی_رایت میباشد. از شما که در صورت استفاده از تصاویر یا متون منتشر شده در ��ین صفحه، به این نکتهی مهم توجه دارید، سپاسگزارم. . #دست #دستها #لاک #لاک_ناخن #داستان_کوتاه . https://www.instagram.com/p/CB76vmEgNro/?igshid=1dvbsp54jta7p
0 notes
📍«چند روایت معتبر» مجموعهداستانی از مصطفی مستور کاری به مراتب سخت و دشوار است و نمای صورت و سیرت داستان در هم گره نمیخورد. نگاه داستاننویس ذرهذره پیچخوردگی داستان را جان میدهد. شاید به مراتب درک مصطفی مستور از داستاننویسی معاصر درک بدیع و تازهای عنوان شود. اما قبل از این هم توسط بعضی از داستاننویسان تجربه شده و نمونههای مشابه آن را میشود یافت. اما آنچه اهمیت دارد کوشش مستور در نوع روایت غیرداستانی و تربیت زبان است که انگیزهای میشود تا مخاطب از لذت تکرار در خواندن به نویسندهی «چند روایت معتبر» دست مریزاد بگوید. شخصیت دادن به اشیا و استفاده ابزاری از آن در حرکت داستان، نمودی از بازیافت زبان است. مصطفی مستور از مصالح بیجان، انرژی ساطع میکند. گویی از اصطکاک داستانی شعلهای برمیافزود. پرسه در سیر داستانی «چند روایت معتبر» گاه لذت خواندن را چند برابر میکند. لذتی که در مطالعهی قریب به اتفاق داستانهای معاصر وجود دارد. هر چند به نظر میرسد نیروی نویسنده گاهی هرز میرود؛ مثل ناخدایی که کشتی گمشدهای را در اقیانوس میراند و با شتاب سعی میکند قوای افراد را ساماندهی کند. اما هر چه که زمان پیش میرود حس میکند نیرو از دست میدهد و گیج و حیرتزده به آن سو و این سو چشم میگرداند. اما افسوس که قوایش تحلیل میرود و در ذهن مخاطب سامان پیدا نمیکند. .📎✒🔻🔺️🔻🔺️ 📝مشخصات کتاب چند روایت معتبر ✏نویسنده: مصطفی مستور 📚انتشارات: چشمه 📃تعداد صفحات: 93 💲قیمت چاپ نوزدهم: 9000 تومان . #کتاب #چند_روایت_معتبر #مصطفی_مستور #انتشارات_چشمه #رمان #داستان #روایت #کتابسرا #رابوک 👇 @rabook.ir . ⁉️لطفا اگر این کتاب را خواندهاید، حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید. https://www.instagram.com/p/BqnGbYbn7S3/?utm_source=ig_tumblr_share&igshid=kfue7oqqe15t
0 notes
🔴 تنها اتفاق مهم گزارش شده از زندگی نادر تا قبل از ورودش به دانشگاه، آشناییاش با پسری کتابخوان - و نه درسخوان - به اسم ناصر ادهم در تابستان ۱۳۷۹ است.
🟠 نادر فارابی و ناصر ادهم خیلی تصادفی در جشن تولد یکی از دوستان مشترکشان باهم آشنا شدند. آشنایی آنها به واسطهی جابهجا شدن کفشهایشان بود. بعد از مهمانی، ناصر از روی حواسپرتی کفشهای نادر را که شباهت اندکی به کفشهای خودش داشتهاند پوشیده بود.
🟢 بیتردید از میان لشکر انبوه کتابخوانهای حواسپرت، ناصر یک از جالبترینهاست. او وقت بازپسدادن کفشها به نادر گفته بود از نظر او اشتراک سلیقه در انتخاب کفش میتواند دلیل بسیار موجهی برای شباهت روحی آدمها باشد. نادر در پاسخ گفته بود هر چند با این نظر کاملاً موافق است، اما شباهت زیادی میان کفشهایشان نمیبیند. و بعد اضافه کرده بود که مدتها بود چنین سخن عمیقی از کسی نشنیده بود.
🔵 ناصر در پاسخ گفته بود متأسفانه او اصولاً ناخواسته حرفهای عمیق میزند و چون نمیتواند تشخیص دهد کدام حرفهایش سطحی و کدام عميق است، هنوز موفق نشده است این عادت زشت را کنار بگذارد.
🟣 در ازدحام خروج از مهمانی، نادر به او گفته بود گرچه او هم با این نکته موافق است که این عادت، عادتی نیست که کسی به آن مباهات کند، خودش هم کموبیش به آن مبتلاست. آخر سر هم ناصر در عبارتی متناقضنما گفته بود در کتابی خوانده است که هر چه بیشتر به زندگی خیره شوید عمیقتر میشوید اما او فکر میکند تنها کسانی که حقیقتاً احمق هستند سعی میکنند عمیقتر شوند.
🟡 چند ماه بعد، ناصر برای نادر اعتراف کرد که تصور میکند احمق کاملیاست چون فکر میکند به شکلی خودآگاه و سازمانیافته به زندگی خیره شده است. گفته بود کسانی که تصادفاً به زندگی خیره میشوند نسبت به احمقها که آگاهانه دست در لانهی زنبور میکنند به مراتب گناهشان کمتر است. روشن است منظورش از «لانهی زنبور» فقط کتاب خواندن نبود؛ تمام مسیرهایی بود که به خیره شدن به ذات زندگی منتهی میشدند. ناصر معتقد بود عامل اصلی این خیره شدن فکر کردن است و چون برخلاف دیدن و شنیدن و خوردن و حرف زدن، فکر کردن را نمیتوان متوقف کرد، پس باید راهی یافت تا محتوای فکر کردن را چنان تغییر داد که تا حد امکان از توان تخریبی آن کاسته شود. به اعتقاد او این تنها راه برای خروج از چیزیاست که او اسمش را گذاشته بود «دانایی مخرب».
#رساله_درباره_نادر_فارابی
#مصطفی_مستور
#نشر_مرکز
* نگاره: ۷ داستان و ۶ مجموعه داستانک و ۲ نمایشنامه که تاکنون(شهریور ۱۴۰۰) از مستور چاپ شده است.
۱ #شهریور ۰۰
#کتابسوزی #کتاب_سوزی #کتاب #کتابخوان #کتابخانه #کتابخانه_شخصی #درسخوان #ناصر_ادهم #نادر_فارابی #حواسپرت #حواسپرتی #احمق #ابله #بلاهت #زندگی #زندگانی #تفکر #اندیشه #دانایی #دانایی_مخرب #لانه_زنبور #مستور #آثار_مصطفی_مستور #کتابهای_مصطفی_مستور #کتابشناسی_مصطفی_مستور https://www.instagram.com/p/CS7BrxBDP34/?utm_medium=tumblr
0 notes